دین به مجموعه ای از عقاید اخلاق و احکام فقهی و حقوقی گفته می شود که در راستای سعادت و رستگاری انسان از جانب خداوند نازل شده است. دقت در این تعریف، دو چیز را روشن می کند؛ یکی محتوا و ابعاد دین و دیگری هدف و غرض آن. محتوای دین تک بعدی بودن آن نیست، بلکه اساس و شالوده آن بر سه چیز استوار است: عقاید، اخلاق و احکام و دارای هدف مشخص عقلایی به نام سعادت و کمال و رستگاری بشر است.
وقتی سخن از دین گفته می شود باید ابعاد سه گانه و هدف آن مورد توجه قرار گیرد و در غیر این صورت تعریف دین کامل نبوده و مفهوم واقعی آن ارائه نشده است. اگر کسی در تعریف غایی دین، هدفمندی آن را حذف کرده و بپرسد آیا انسان می تواند متدین باشد ولی دین او را به غایت خود نرساند. یا مثلا بعد اخلاقی را از دین کنار گذارد، آنگاه پرسش کند که آیا شخص دین دار می تواند در عین دین مداری، اخلاق دینی و رفتار پسندیده نداشته باشد، یا بخش عبادات و معاملات را از آن سلب کند، پس از آن بگوید آیا می توان دیندار بود ولی اهل عبادت مانند نماز و روزه نبود و در معاملات، موازین شرع را دخالت نداد و از ربا، رشوه، اختلاس، کم فروشی، گرانفروشی پرهیز نکرد، یا عقیده به مبدا و معاد را از آن بگیرد بعد سوال کند که آیا می توان دین بدون اعتقاد به خدا و قیامت داشت؟ همه این سوالات و شبهات ممکن است به عنوان موضوع مسلم در عقاید پیروان برخی از مکاتب مطرح گردد.
دین بودن خدا دین اخلاقی دین بدون الزامات شرعی همه اینها پرسشهایی است که ممکن است دغدغه فکری بعضی باشد. البته همه این برداشتها از آیین مجعول یا دین محرف بعید نیست؛ ولی درباره اسلام غیر محرف ناصواب است.
این گونه تلقی از دین در عصر ظهور اسلام، سابقه دارد؛ زمانی که پیامبر اسلام (ص) مامور به علنی کردن تبلیغ دین شد مخالفان او اعم از اهل کتاب مشرکان و منافقان به مبارزه با وی برخاستند، بعد از مقاومت زیاد وقتی فهمیدند نمی توان در مقابل آن نور الهی ایستاد و حقایق آن را کتمان کرد: «یریدون لیفوا نور الله بافواههم و الله متم نوره ولو کره الکافرون؛ مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند و حال آنكه خدا گرچه كافران را ناخوش افتد نور خود را كامل خواهد گردانيد.» (صف/ 8) اندکی از موضع قبلی خود تنزل کرده پیشنهاد دادند که ما پیام تو را می پذیریم؛ اما از عبات و پرستش آنچه که پدرانمان می پرستیدند دست بر نمی داریم، بعضی می گفتند که ما دین تو را قبول می کنیم؛ ولی در مقابل غیر بت سر به سجده نمی گذاریم؛ یعنی بخشی از دین را که سهل و آسان است پذیرا هستیم و بخش احکام و تکالیف آن را قبول نداریم: «یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض؛ مى گويند ما به بعضى ايمان داريم و بعضى را انكار مى كنيم.» (نسا/ 150)
این گروه را قرآن کریم به نام «مقتسمین» یاد می کند که کارشان تفریق و تجزیه دین بود: «الذین جعلوا القرآن عضین؛ همانان كه قرآن را جزء جزء كردند [به برخى از آن عمل كردند و بعضى را رها نمودند].»
بدون تردید این همان دینی است که خداوند فرمود: «الا لله الدین الخالص؛ آگاه باشيد آيين پاك از آن خداست.» (زمر/ 3) یعنی دینی که در موضوع و محتوا و در هدفمندی کامل باشد بنابراین نمی توان معتقد شد که حقیقت دین محفوظ باشد؛ ولی تکلیف محور نباشد، چون تکلیف جزئی از دین است، پس نسبت دادن به اینکه پاسخ سنت گرایان به سوال مزبور این است که دین محدود به تکالیف شرعی بوده و اساس دین بر آن مبتنی است؛ ولی روشنفکران، دین را بر پایه حق معنا کرده اند، خطای فاحشی است، زیرا تعریف دین نه از سنت گرای غیر عالم پذیرفته است و نه از روشنفکر غیر دین شناس، بلکه کسی می تواند از عهده تعریف آن برآید که متفقه در دین باشد: «و ما کان المومنون لیفنروا کافه فلولا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم؛ و شايسته نيست مؤمنان همگى [براى جهاد] كوچ كنند پس چرا از هر فرقه اى از آنان دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان بازگشتند بيم دهند باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند.» (توبه/ 122) تبیین محتوا و هدف دین از غیر متفقه دین شناس، دین باور منحول است؛ نه معقول و نه مقبول.