مراد از اختلاف مشرکین در باره ی معاد

کفار و بت پرستان درباره ی تکذیب عالم قیامت سخنانى چند گویند از جمله اشاره به رسول صادق اسلام (ص) نموده که شخصى را معرفى نمایم که از جمله سخنان افسانه او آن است که چنانچه بشر بمیرد با اینکه اعضاء و جوارح بدن او پوسیده و پراکنده شده بار دیگر زنده شده به زندگى خود ادامه خواهد داد و این چنین سخنانى را به پروردگار نسبت می دهد که بشر پس از مرگ و نابودى بار دیگر زنده شده به زندگى خود ادامه خواهد داد این سخنان او بر پایه عقل و خرد و فکر مستقیم نمى باشد. در نخستین آیه سوره به عنوان یک استفهام آمیخته با تعجب مى فرماید: «عم یتساءلون؛ آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال مى کنند؟». سپس بى آنکه در انتظار پاسخ آنها باشد خود به پاسخگویى پرداخته مى افزاید: «عن النبإ العظیم؛ آنها از خبر بزرگ و پر اهمیت سؤال مى کنند». «الذی هم فیه مختلفون؛ همان خبرى که پیوسته در آن اختلاف دارند» (نبأ/1-2-3). مشرکین در اصل انکار معاد متفق بودند، اختلافشان تنها در طرز انکار آن بوده، بعضى آن را محال مى دانستند و به خاطر محال بودنش منکر بودند، هم چنان که از سخنى که قرآن کریم از ایشان حکایت کرده این معنا استفاده مى شود، و آن سخن این است: «هل ندلکم على رجل ینبئکم إذا مزقتم کل ممزق إنکم لفی خلق جدید؛ آیا شما را رهنمایى بکنم به مردى که به شما خبر آورده که بعد از آنکه به کلى متلاشى شدید دوباره با خلقتى جدید موجود مى شوید.» (سبأ/7)، بعضى دیگر آن را محال نمى دانستند، بلکه تنها به نظرشان بعید مى رسیده، از این جهت انکارش نموده، به حکایت قرآن مى گفتند: «أیعدکم أنکم إذا متم و کنتم ترابا و عظاما أنکم مخرجون * هیهات هیهات لما توعدون؛ آیا به شما وعده مى دهد که وقتى مردید و خاک و استخوان گشتید دوباره از خاک خارج مى شوید؟ هیهات، هیهات که چه وعده اى دور و بعید به شما مى دهد.» (مؤمنون/35-36)، بعضى هم نه آن را محال مى دانستند، و نه بعید مى شمردند، بلکه انکارشان از این جهت بود که در آن شک داشتند، هم چنان که آیه زیر که مى فرماید: «بل ادارک علمهم فی الآخرة بل هم فی شک منها؛ نکند علم ایشان به آخرت کامل است، نه، بلکه در مورد آن در شک هستند.» (نمل/66)، با وضع آنان تطبیق مى کند. بعضى هم یقین بدان داشتند، و لیکن از در عناد منکر آن مى شدند که جمله «بل لجوا فی عتو و نفور؛ ولى آنها در سرکشى و فرار از حقیقت لجاجت مى ورزند.» (ملک/21)، حکایت حال ایشان است.
و آنچه از آیات سه گانه اول سوره و بعد آن به دست مى آید این است که وقتى از قرآن شنیدند که در انذار و تهدید ایشان سخن از روز قیامت و جزا و یوم الفصل مى آورد، برایشان گران آمده، شروع کرده اند از یکدیگر بپرسند که این چه خبر عجیبى است، که تا کنون به گوش ما نخورده؟ و چه بسا به خود رسول خدا (ص) رجوع کرده و یا از مؤمنین مى پرسیدند که روز قیامت چیست و چه خصایصى دارد، و چه وقت واقع مى شود؟. «متى هذا الوعد إن کنتم صادقین» (ملک/25)، و چه بسا در مورد بعضى از حقایق قرآنى و معارفى جدید که اسلام متضمن آن بود به اهل کتاب و مخصوصا به یهود مراجعه نموده، در فهم آن معارف از آنان کمک مى گرفتند. و خداى تعالى در این سوره تساؤل آنان را به صورت سؤال و جوابى حکایت نموده، مى فرماید: «از چه تساؤل مى کنند؟» آن گاه خودش پاسخ خود را مى دهد که «از خبرى عظیم تساؤل مى کنند، خبر عظیمى که درباره آن دیدى مختلف دارند»، و آن گاه از تساؤل آنان پاسخ مى دهد که «کلا سیعلمون ...» نه، بیهوده از یکدیگر نپرسند که به زودى خواهند دانست ... مفسرین درباره مفردات آیات سه گانه، و تقریب معانى آن وجوهى بسیار گفته اند، که چون هیچ یک از آنها با سیاق سازگار نبود، از ایرادش خوددارى نمودیم، و آنچه آوردیم مطلبى است که سیاق، آن را افاده مى کند.
سپس مى افزاید: «کلا سیعلمون؛ اینچنین نیست که آنها درباره قیامت مى گویند و فکر مى کنند، و به زودى مى فهمند». «ثم کلا سیعلمون؛ باز هم چنین نیست که آنها مى پندارند، و به زودى آگاه خواهند شد» (نبأ/4-5). این جمله جلو ایشان را از تساؤل از قیامت مى گیرد، تساؤلى که گفتیم منشا آن مختلف بوده. و معناى آیه این است که باید دست از این پرس و جوى ها بردارند، براى اینکه حقیقت امر به زودى برایشان کشف مى شود، و این خبر -قیامت- واقع مى شود، آن وقت آنچه امروز نمى دانند خواهند دانست، و در این تعبیر تهدیدى هم هست همان تهدیدى که در آیه «و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون؛ و به زودى آنها که ستم کردند مى دانند که بازگشتشان به کجا است.» (شعراء/227)، به چشم مى خورد، و جمله «ثم کلا سیعلمون» تاکید همان ردع و تهدید سابق است، و لحن تهدید خود قرینه است بر اینکه پرس و جوى کنندگان مشرکین بوده اند، که منکر معاد و جزایند، نه مؤمنین، و نه مشرکین و مؤمنین جمیعا.


منابع :

  1. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏13- ص: 159

  2. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏15- ص: 78

  3. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏20- ص: 258

  4. آیت الله مکارم شیرازی- تفسیر نمونه ج‏14- ص: 294

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/211869