مقایسه میان اقتضائات زندگی حیوان و انسان

انسان تنها جانداری نیست که اجتماعی زندگی می کند، بسیاری از حیوانات، بالاخص حشرات، زندگی اجتماعی دارند و از یک سلسله مقررات و نظامات حکیمانه پیروی می کنند، اصول تعاون، تقسیم کار، تولید و توزیع، فرماندهی و فرمانبری، امر و اطاعت بر اجتماع آنها حکم فرماست. زنبور عسل و بعضی از مورچه ها و موریانه ها از تمدن و نظامات و تشکیلاتی برخوردارند که سال ها بلکه قرنها باید بگذرد تا انسان که خود را از اشرف مخلوقات می شمارد به پایه آنها برسد.
تمدن آنها، بر خلاف تمدن بشر، ادواری از قبیل عهد جنگل، عهد حجر، عهد آهن، عهد اتم طی نکرده است. آنها از اولی که پا به این دنیا گذاشته اند دارای همین تمدن و تشکیلات بوده اند که امروز هستند و تغییری در اوضاع آنها رخ نداده است. این انسان است که به مصداق «و خلق الانسان ضعیفا» زندگیش از صفر شروع شده و به سوی بی نهایت پیش می رود.
برای حیوانات، مقتضیات زمان همیشه یک جور است، اقتضاهای زمان زندگی آنها را دگرگون نمی کند. برای آنها تجدد خواهی و نو پرستی معنی ندارد، جهان نو و کهنه وجود ندارد. علم برای آنها هر روز کشف تازه ای نمی کند و اوضاع آنها را دگرگون نمی سازد، صنایع سبک و سنگین هر روز به شکل جدیدتر و کامل تری به بازار آنها نمی آید. چرا؟ چون با غریزه زندگی می کنند، نه با عقل.
اما انسان که زندگی اجتماعی اش دائما دستخوش تغییر و تحول است. هر قرنی برای انسان دنیا عوض می شود. راز اشرف مخلوقات بودن انسان هم در همین جاست، انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است. به مرحله ای رسیده است که دیگر نیازی به قیمومت و سرپرستی مستقیم طبیعت، به اینکه نیروی مرموزی به نام غریزه او را هدایت کند ندارد. او با عقل زندگی می کند نه با غریزه.
طبیعت، انسان را بالغ شناخته و آزاد گذاشته و سرپرستی خود را از او برداشته است. آنچه را حیوان با غریزه و با قانون طبیعی غیر قابل سرپیچی انجام می دهد. انسان با نیروی عقل و علم و با قوانین وضعی و تشریعی که قابل سرپیچی است باید انجام دهد.
راز فسادها و انحراف هایی که انسان ها از مسیر پیشرفت و تکامل پیدا می کنند، راز توقف ها و انحطاط ها، راز سقوط ها و هلاکت ها نیز در همین جاست.
برای انسان همان طور که راه پیشرفت و ترقی باز است، راه فساد و انحراف و سقوط هم بسته نیست.
انسان رسیده به آن مرحله که به تعبیر قرآن کریم، بار امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها نتوانستند کشید به دوش بگیرد. یعنی زندگی آزاد را بپذیرد و مسئولیت تکلیف و وظیفه و قانون را قبول کند و به همین دلیل از ظلم و جهل، از خود پرستی و اشتباه کاری نیز مصون نیست. قرآن کریم آنجا که این استعداد عجیب انسان را در تحمل امانت تکلیف و وظیفه بیان می کند بلا فاصله او را با صفت های "ظلوم" و "جهول" نیز توصیف می نماید.
این دو استعداد در انسان، استعداد تکامل و استعداد انحراف، از یکدیگر تفکیک ناپذیرند. انسان مانند حیوان نیست که در زندگی اجتماعی نه به جلو برود و نه به عقب، نه به چپ برود و نه به راست، در زندگی انسان ها گاهی پیشروی است و گاهی عقب گرد، در زندگی انسان ها اگر حرکت و سرعت هست توقف و انحطاط هم هست.
اگر پیشرفت و تکامل هست فساد و انحراف هم هست، اگر عدالت و نیکی هست ظلم و تجاوز هم هست. اگر مظاهر علم و عقل هست مظاهر جهل و هواپرستی هم هست. تغییرات و پدیده های نوی که در زمان پیدا می شود ممکن است از قسم دوم باشد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نظام حقوق زن در اسلام- صفحه 94-96

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21525