کیفیت پیروزی مسلمانان در جنگ بدر

در خود آیات جنگ بدر هم هست که اساسا جنگ بدر امری بود غیرقابل پیش بینی برای کفار. اگر چه پیامبر اکرم این تعبیر را در یک جای دیگر فرموده ولی در اینجا هم صادق است، فرمود: مکه پاره های جگر خودش را بیرون فرستاده، یعنی آن عزیزهای مکه بیرون آمدند. رؤسای قریش واقعا هم طبقه ای بودند که وضعشان با سایر اعراب جاهلیت فرق می کرد، وضع اشرافی داشتند. مکه تقسیم می شد به دو طبقه به اصطلاح بردگان و زیردستان و طبقه ای که ملأ قریش بودند که اینها در اعالی مکه بودند و آنها در ادانی مکه، جاهایشان هم با همدیگر فرق می کرد.
در جنگ بدر این عزیزهای مکه و به اصطلاح پاره های جگر مکه بیرون آمده بودند با تجهیزاتی که باورشان نمی آمد که چنین سرنوشتی پیدا کنند برای اینکه مسلمین در مدینه فوق العاده ضعیف بودند، و عده شان کم بود، تجهیزات جنگی نداشتند و وضع اقتصادی شان خیلی بد بود که همه مورخین نوشته اند که این سیصد و سیزده نفری که در جنگ بدر شرکت کردند به قدر کافی زره نداشتند و حتی زره شان خیلی کم بود یعنی اگر جمعیت یکجا با همدیگر روبرو می شدند اینها مجبور بودند که بی زره به جنگ بروند.
شاید سیصد و سیزده شمشیر در آنجا وجود نداشت ولی آنها که با هزار نفر آمده بودند چنان مسلح و مجهز بودند که غیرقابل توصیف بود و گویی همان سران قریش که در این سیزده سال با پیغمبر اکرم اینچنین مبارزه کردند، همینها که دیگران به تبع اینها آمدند و اصل اینها بودند، آمده بودند برای اینکه اینجا به خاک هلاکت بیفتند و برگردند. در " بدر " هفتاد نفر از سران قریش به دست مسلمین کشته شدند و بقیه فرار کردند.

قرآن کریم تصریح می کند که در جنگ بدر خدا وسیله ای فراهم کرد که هر دو طرف تشجیع بشوند بر یکدیگر که این جنگ که جنگ سرنوشت بود، صورت بگیرد تا در آن، ایمان اهل ایمان افزوده شود. از جمله هنگامی که دو لشکر به یکدیگر برخورد می کنند طوری اسباب فراهم شد که کفار به نظر مسلمین اندک آمدند. آنها در حدود هزار نفر بودند ولی به چشم اینها کمتر آمدند. گفتند: اینها که عددشان خیلی کم است. آنها هم که مسلمین را دیدند، کمتر از آنچه بودند به چشمشان آمدند. مسلمین با خود گفتند اینها که چیزی نیستند، شکستشان می دهیم. آنها هم گفتند اینها چیزی نیستند، یک لقمه ما هستند. این خودش یک حالت روحی است. آنها قوت قلب پیدا کردند برای اینکه بجنگند، اینها هم قوت قلب پیدا کردند و عجیب تر این است که پس از آنکه جنگ مقلوبه شد ناگهان تصور کفار درست در جهت عکس شد. دیدند آن جمعیت آنطور اندک نیستند، خیلی بیشترند. بعد از آن مسلمین را دو برابر تصور می کردند و همین سبب شد که روحیه کفار شکست بخورد.
خدا می گوید این یک سر الهی داشت، می خواستیم که این حقیقت ظهور کند و این درس برای همیشه در میان مردم بماند. عجیب تر این است که شب قبل از جنگ، پیامبر اکرم (ص) لشکر دشمن را خواب می بیند و در این خواب هم لشکر دشمن از آن مقداری که بعد در بیداری دیده شدند کمتر بود، به چشم پیغمبر کمتر آمد که وقتی پیغمبر خواب خود را برای اصحابش توصیف کرد، اصحاب گفتند اینها که چیزی نیستند. نتیجه این شد که مسلمین با قوت قلب بر کفار تاختند و کفار در ابتدا با قوت قلب بر مسلمین تاختند ولی بعد روحیه شان را باختند و شکست خوردند با اینکه تعدادشان تقریبا سه برابر مسلمین بود و تجهیزاتشان از آذوقه و شمشیر و زره و سپر و غیره، طرف مقایسه با تجهیزات مسلمین نبود.
حال قرآن این دو را ذکر می کند که ما چگونه اسباب فراهم کردیم. می فرماید: «اذ ریکهم الله فی منامک قلیلا و لو اراکهم کثیرا لفشلتم و لتنازعتم فی الامر ولکن الله سلم انه علیم بذات الصدور؛ آنگاه که خداوند تعداد آنها را در خوابت به تو اندک نشان می داد و اگر شمارشان را بسیار نشان می داد مسلما سست می شدید و حتما در کار (جنگ) منازعه می کردید ولی خدا (شما را) به سلامت داشت چرا که او به راز دل ها آگاه است.» (انفال/ 43) «ولو اریکهم کثیرا لفشلتم؛ اگر خدا در خواب اینها را زیاد به تو نشان می داد و تو هم قهرا همان حقیقتی را که دیده بودی نقل می کردی، همه تان سست می شدید.» «و لتنازعتم فی الامر؛ اختلاف می کردید، بعضی می گفتند با اینکه آنها زیادند برویم و بعضی می گفتند حالا که آنها اینقدر زیادند نرویم.» «و لکن الله لم؛ اما خدا این کار را کرد [و شما را به سلامت داشت].» «انه علیم بذات الصدور؛ خدا آگاه است به آنچه که در سینه ها و دل هاست.»
«و اذ یریکموهم اذ التقیتم فی اعینکم قلیلا؛ و آنگاه که در وقت التقا یعنی در برخورد اول، آنها را در چشم شما کم نمایاند»، «و یقللکم فی اعینهم؛ و شما را هم در چشم آنها کم نمایاند»، «لیقضی الله امرا کان مفعولا؛ خدا کاری را که می خواهد انجام دهد و قضای حتمیش این است که آن کار را بکند»، با این وسایل انجام می دهد. «و الی الله ترجع الامور؛ همه کارها به وی خداوند بازگردانده می شود» (انفال/ 44).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 3- صفحه 89-91

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 5- صفحه 219-218

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/21767