نمونه هایی از تسبیح و سخن گفتن موجودات با انسانها

شهید مطهری میگوید: از جمله معجزات پیغمبر اکرم این بود که مشتی سنگریزه را به دست گرفتند و مردم دیدند سنگریزه ها در مشت پیغمبر تسبیح خدا می گویند. در اینجا معجزه پیغمبر این نبود که سنگریزه را به تسبیح در آورد، معجزه پیغمبر این بود که گوش افراد را باز کردند و آنها صدای سنگریزه را شنیدند. آن سنگریزه همیشه تسبیح می گفت، معجزه پیغمبر در شنواندن این صدا به آن گوشها بود نه در به صدا در آوردن آن سنگریزه ها. حال من برای اینکه نشان دهم که این امور خیلی هم فوق العاده نیست یک نمونه نزدیک از کسی که خیلی مورد اعتماد و ایمان همه شما و ماست عرض می کنم.
همین مرحوم حاج شیخ عباس قمی که مرد بسیار با تقوایی بوده، این داستان را در قم بالای منبر نقل کرده بود و من آن را از دو نفر از مراجع تقلید زنده حاضر که پای منبرش بوده اند شنیدم، یکی آیت الله گلپایگانی است، ایشان گفتند من خودم پای منبرش بودم، گفت من در جوانی که حالم خوب بود ولی حالا چنین نیستم یک وقتی که حالی داشتم، رفتم به زیارت وادی السلام یک وقت احساس کردم که یک صدای مهیبی از آن دوردستها می آید، درست مثل اینکه شتری را بخواهند داغ کنند و این شتر نعره بکشد. ولی هر چه اطرافم را نگاه کردم شتری ندیدم اما صدای نعره، عجیب می آمد. وادی السلام خلوت بود. در این بین متوجه شدم که در آن سر وادی السلام چند نفر حرکت می کنند. گفتم شاید اینها دارند شتر داغ می کنند. همین طور آرام آرام راه افتادم و به طرف آنها رفتم. دیدم بله، صدا از همان جا می آید ولی وقتی که رسیدم دیدم آنجا شتری نیست، میتی را آورده اند و می خواهند دفن کنند و این صدا صدای همین میت است و من به این شدت می شنوم و اینها نمی شنوند، من از آن سر وادی السلام این صدا را می شنیدم، خیال می کردم شتر داغ می کنند، حالا هم آمده ام اینجا و می شنوم، ولی اینها نمی شنوند.
حال خیال نکنید هر آواز و هر صدایی که در عالم باشد همه می شنوند. آن صدا، صدای دیگری است و آن گوش هم باید گوش دیگری باشد. مجلسی اول پدر مرحوم مجلسی معروف که او هم مرد بسیار جلیل القدر و عالم و متقی و فوق العاده ای بوده و از شاگردان شیخ بهایی است نقل می کند که شش ماه قبل از وفات شیخ بهایی، روزی ما در خدمت ایشان به زیارت اهل قبور در تخت فولاد اصفهان که قبر بابا رکن الدین شیرازی در آن بوده است و شاید هنوز هم باشد رفتیم. یک وقت دیدم ایشان رو کرد به ما و گفت شما چیزی نشنیدید؟ گفتم نه. دیگر سکوت کرد و حرفی نزد، راه افتاد و آمد. از آن روز ما دیدیم حال شیخ تغییر کرده، بیشتر به خود پرداخته، حال توبه و انابه پیدا کرده و یک حال دیگری غیر از حال سابق دارد. همه ما شاگردها حدس زدیم هر چه بود آن روز اتفاق افتاد. ایشان می گوید من از سایر شاگردها جسورتر بودم. قرار شد من از ایشان بپرسم که منشأ این تغییر حالت شما چیست؟ رفتم از ایشان پرسیدم، ایشان گفت من آن روز وقتی از کنار قبر عبور می کردیم این صدا را از قبر شنیدم که شیخ در فکر خود باش، مرگت نزدیک است، چرا به خودت نمی آیی؟ و شش ماه بعد مرد.
حال می بینید که از یک گروه، یک صدا را یکی می شنود و دیگری نمی شنود. عالم ما عمیق تر و پیچیده تر و رشته دارتر از این حرفهاست که وقتی قرآن به ما گفت تمام ذرات عالم تسبیح می کنند، بگویید من که گوشم را می گذارم نمی شنوم! و چرا در لابراتوارها هر چه تجزیه کرده اند، این صدا را نشنیده اند؟! این حرفها از روی نادانی است، حقیقت چیز دیگری است. پیغمبر اکرم فرمود اول بار که در کوه حرا به من وحی نازل شد و جبرئیل نازل گردید آیات اول سوره اقرأ را آورد: «اقرأ باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرأ و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم؛ بخوان به نام پروردگارت که آفرید، انسان را از خون بسته ای آفرید، بخوان که پروردگارت از همه کریم تر است، همان که به وسیله قلم آموخت، به انسان آنچه را نمی دانست یاد داد» (علق/ 1-5). رسول اکرم یکمرتبه احساس کرد که گویا همه جهان دگرگون شده، حرکت کرد و به طرف منزل آمد. فرمود قدم به قدم که برمی داشتم سنگها و تمام ذرات عالم وجود را می دیدم که به من سلام می کنند و با من حرف می زنند. اصلا معنی «الله نور السموات و الارض؛ خدا نور آسمانها و زمین است» (نور/ 35) همین است. کجاست که در آنجا نور خدا نباشد، و مگر می شود نور خدا در جایی باشد و آگاهی و شعور و ادراک در آنجا نباشد؟ البته هر موجودی ادراک و شعور و آگاهی اش به آن درجه وجودی خودش بستگی دارد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 178-174

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22115