خداوند و پرداختن به امور مختلف در آن واحد

در آیه 31 سوره الرحمن خطاب به جن و انس آمده: «سنفرغ لکم ایها الثقلان» عن قریب به شما خواهیم پرداخت؛ فراغت پیدا می کنیم و به شما خواهیم پرداخت. ابن خودش سؤالی ایجاد می کند که نکته خوبی هم هست؛ مفسرین هم در اینجا به این (مطلب) پرداخته‏ اند که مقصود چیست. عن قریب به شما خواهیم پرداخت. تعبیر یک تعبیری است که گویا یعنی از کارهای دیگر خودمان فارغ می‏شویم و به شما خواهیم پرداخت. اینجا سؤال به وجود می ‏آید که (آیا) در مورد خدا این مطلب می‏ تواند صادق باشد؟ مثل این است که‏ (می ‏گوید) الان دست ما به کارهای دیگر بند است، نوبت شما می‏ رسد بعد ما به شما خواهیم پرداخت. به علاوه مطلب در جای دیگر بیان شده است که «لایشغله شأن؛ هرگز کاری خدا را از کار دیگر باز نمی ‏دارد» (نهج البلاغه/ خطبه 178).
معمولا انسان صفات تنزیهی خداوند را از مقایسه خلق کشف می ‏کند. این‏ نقص را که در خلق می ‏بیند می ‏فهمد که ذات واجب الوجود دارای این نقص‏ نیست، دارای کمال آن است. امام رضا (ع) فرمود: «لا یفهم‏ ما هناک الا بما هیهنا» یعنی چیزهایی که آنجا هست با آنچه در اینجا هست فهمیده می‏شود. این را در صفات سلبیه خوب می‏شود فهمید، با خودمان‏ انسان ها مقایسه می‏ کنیم. ما اگر به یک کار بپردازیم، در همان حال‏ نمی توانیم به یک کار دیگر، دو کار دیگر، ده کار دیگر هم به طور کامل‏ بپردازیم. حتی نگاه ما اگر بخواهد در یک نقطه متمرکز شود، در همان شعاع دید، دیگر در یک نقطه دیگر نمی ‏تواند متمرکز شود. فکر و ذهن ما اگر به یک امر متوجه شود از توجهش به امور دیگر کاسته می‏شود.
حداکثر این است که انسان چیزی را در متن نظر خودش قرار می‏ دهد و چیزهایی‏ در حاشیه نظرش قرار می‏ گیرد. انسان وقتی که مثلا به یک نقطه در این اتقا کاملا دقیق است متن نظرش آن نقطه است ولی در شعاع چشمش تا چند متر این‏ طرف و چند متر ان طرف هم احیانا اگر حرکتی صورت بگیرد در حاشیه نظرش‏ مشهود است، اما از آن حاشیه که جدا می ‏شود دیگر مشهود نیست. فکر انسان‏ هم اگر متوجه امری باشد از امور دیگر باز می‏ ماند. مثلا کسی که محصل‏ است و درس می‏ خواند و در عین حال بازرگان هم هست، در آن واحد نمی‏تواند هم مسئله ریاضی حل کند هم حساب های بازرگانی‏اش را برسد. این کار، او را از ان کار باز می‏ دارد و آن کار از این کار. «لایشغله شأن» معنایش این است که با اینکه در آن واحد شئون لا یتناهی و تجلیات غیر تناهی در عالم هست و کارهای غیر متناهی در عالم صورت می‏ گیرد، آیا خدای‏ متعال مثل انسان است که این همه کار زیاد را نتواند در آن واحد انجام‏ دهد و بگوییم همه که نمی ‏شود صد در صد زیر نظر خدا باشد؟!
یک وقتی در همین جلسه عرض کردم، سابق در مجله‏ ای خوانده بودم، دختر یکی از رجال معروف، در سنین بیست سالگی اسب سواری می ‏کرده، از اسب‏ می ‏افتد، نخاعش پاره می‏شود و فلج می‏گردد. اطبا را می ‏آورند، به فرنگ‏ می ‏برند یا از آنجا اطبا می ‏آورند، بالأخره فایده نمی ‏بخشد و او به صورت‏ یک موجود فلج همین جور می‏ افتد. مجله با او مصاحبه کرده بود. سؤالاتی‏ کرده بود که تو اکنون با این حال چگونه زندگی می‏کنی؟ و... او از جمله‏ راجع به خدا گفته بود که من از خدا چیزی نمی‏ خواهم چون می‏دانم خدا اینقدر گرفتاری دارد که به همه اینها نمی ‏رسد. خدا اینقدر گرفتاری دارد که دیگر نمی ‏تواند به این جزئیات‏ هم برسد! «لا یشغله شأن عن شأن» (یعنی) در توحید افعالی، انسان باید این مطلب را توجه داشته باشد که این حرف در مورد خدا معنی ندارد.
پس قرآن کریم این اصل را به ما می ‏آموزد که یک وقت فکر نکنیم که خدا چون‏ به کاری مشغول است نمی ‏تواند به کار دیگری بپردازد، باید از آن فارغ شود تا بعد بیاید سراغ این! ولی یک مطلب دیگر هم هست، در مورد دنیا و آخرت، باز خود قرآن این جور ذکر می‏کند، می‏ گوید دنیا دار عمل است، آخرت دار جزا، دنیا دار مهلت است، آخرت دار رسیدگی و حساب، یعنی‏ در دنیا انسان کارهای خوب می‏ کند ولی چنین نیست که پاداشش فورا و نقدا برسد، کار بد می ‏کند، کیفرش نقدا به انسان نمی ‏رسد. بلکه امام علی (ع) می‏ فرماید، «و نباید برسد، اگر برسد تکلیف دیگر برداشته است.»
اگر انسان یک دروغ که بگوید یک تومان از جیبش بیفتد جبرا دیگر دروغ‏ نمی‏ گوید نه اینکه اخلاقا دروغ نمی‏ گوید. خدا انسان را در این دنیا آورده و تکلیف برای او معین کرده که با انتخاب خود، نیکی را انتخاب کند و بدی‏ را انتخاب نکند. من -و هر کس دیگر- اگر بدانیم یک نگاه گناه که‏ می‏ کنم این نگاه همان و فرود آمدن یک شلاق به سر من همان، بدیهی است که‏ دیگر نگاه گناه نمی‏ کنم اما این گناه نکردن، گناه نکردن اجباری است.
اختیار اقتضا دارد شعاع وسیعی از مهلت را. اگر مهلت نباشد اختیار در کار نیست. لازمه اختیار، شعاعی وسیع از مهلت است. مهلت معنایش این‏ است: کاری به کارش نداشتن، فعلا کاری به کارش نداریم. گویی به خود واگذارد. این، وضع دنیاست. در آخرت، ملکوت خدا ظاهر می‏شود. ملکوت خدا اینجا هم وجود دارد منتها ظهور ندارد، در آخرت ملکوت خدا ظاهر می‏شود، یعنی آنجاست که انسان رابطه مستقیم عملش با پاداشش رادرک می‏کند. دیگر آنجا پاداش و کیفر، کوچکترین جدایی از عمل ندارد. آخرت برای‏ انسان ها روز ظهور پرداختن خدا به جزای اعمال است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 6- صفحه 50-53

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/22550