حس وحیانی انسان ها از نظر قرآن کریم

نظریه ای درباره وحی وجود دارد که نه مسئله وحی را به آن شکل عامیانه قبول می کند که وحی را چیزی نداند جز اینکه آدم حرف ها را از راه گوشش می شنود و یک فرشته هم مثل یک انسان می آید و از بالا پرپر می زند می آید پایین، و نه آن را یک امر عادی تلقی می کند که در سطح نوابغ بشری است. در این نظریه اعتقاد بر این است که در همه افراد بشر -ولی به تفاوت- غیر از عقل و حس یک شعور دیگر و یک حس باطنی دیگر هم وجود دارد و این در بعضی از افراد قوی است و آنقدر قوی می شود که با دنیای دیگر واقعا اتصال پیدا می کند؛ (دنیای دیگر چگونه است، ما نمی دانیم) به طوری که واقعا دری از دنیای دیگری به روی او باز می شود و تنها فعالیت وجود و نبوغ خودش نیست. مانند این که ممکن است دو نفر باشند که از نظر نبوغ فردی مثل همدیگر باشند، ولی یکی چون با خارج ایران ارتباط دارد، می رود و می آید یا مثلا وسیله ارتباطی مانند تلگراف و تلفن دارد و رفیقش که به اندازه او نبوع فردی دارد، به علت نداشتن این وسایل از این قضایا بی خبر است. آنچه این بر او زیادت دارد، وسیله ای است، حسی است، ارتباطی است که با دنیای دیگر دارد. و این به نص قرآن کریم اختصاص به پیغمبران هم ندارد؛ برای اینکه خود قرآن هم این را برای غیر پیغمبران نیز ذکر کرده است به یک حد بسیار قوی و نیرومندی.
ما می دانیم که حضرت مریم (س) مادر حضرت عیسی (ع) را خداوند در زمره پیامبران ذکر نکرده است همچنان که مادر حضرت موسی (ع) را هم در زمره پیغمبران ذکر نکرده است؛ ولی در عین حال این گونه ارتباط و اتصال با جهان دیگر را به یک نحو بسیار شدید و عالی -مخصوصا برای مادر عیسی حضرت مریم- ذکر کرده است که فرشتگان بر او ظاهر می شدند و با او سخن می گفتند: «و اذ قالت الملائکة یا مریم ان الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین. یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین؛ و هنگامی که فرشتگان گفتند: ای مریم! خداوند تو را برگزید و پاکیزه داشت و تو را بر زنان جهان برتری داد. ای مریم! مطیع پروردگار خود باش و سجده کن و همراه راکعان رکوع نما.» (آل عمران/ 42-43)
حتی -به نص قرآن کریم- برای او از غیب غذا می آوردند، تا آن حدی که حضرت زکریا (ع) که پیغمبر بود در شگفت می ماند و می گفت: «یا مریم انی لک هذا قالت هو من عند الله ان الله یرزق من یشاء بغیر حساب؛ ای مریم! این روزی از کجا برای تو می رسد؟ پاسخ داد: این از جانب خداوند است. خدا به هر که بخواهد بی حساب روزی می دهد.» (آل عمران/ 37)
در اصطلاح حدیث، به کسانی مانند حضرت مریم "محدث" می گویند. می گویند نبی نیستند، رسول هم نیستند، بلکه محدث هستند؛ یعنی با اینها سخن گفته می شود، و این تقریبا می شود گفت از مسلمات اسلام است که غیر پیغمبران هم می توانند محدث باشند. پس این نظریه مبتنی بر این اساس است. یک نوع انسان شناسی است. خلاصه اش انسان شناسی است که در هر بشری کم و بیش این استعداد هست، حداقلش آن چیزی است که در بعضی از خواب ها ظهور می کند. حتی فلاسفه هم این را از همین باب ذکر کرده اند. در حدیث هم هست که رؤیای صادق یک جزء از هفتاد جزء نبوت است، یعنی یک شعله و یک برق خیلی کوچکی است.
هفتاد همیشه عددی است که برای کثرت آورده می شود. مقصود این است که آن خیلی شدید است و این خیلی ضعیف، مثل اینکه نور خیلی ضعیفی را بگویید که این هم از نوع خورشید است. مقصود این است که آن قوی است و این ضعیف، بالاخره نور نور است ولی آن قوای آن است و این ضعیفش است. می گویند این حس در همه افراد کم و بیش وجود دارد و قوی ترش، آن چیزی است که در پیغمبران وجود دارد.

اشتراک نظر عرفا و روانشناسان درباره ارتباط ارواح با هم
ویلیام جیمز از نظر روانشناسی معتقد است که: "من" ها -یعنی روح ها- که از هم جدا هستند. اما یک راهی از باطن میان روح ها وجود دارد که این راه گاهی بسته است و گاهی باز می شود. ممکن است یک وقت روحی از همان عالم ارواح و از آن درون، روزنه ای پیدا کند به روح دیگر و حتی محتویات آن روح را بخواند و بداند و متوجه بشود. این حرف را در کتاب سیر حکمت در اروپا هم نقل شده و عرفای خودمان زیاد روی آن تکرار دارند و حتی یکی از علمای بزرگ معاصر که مدتی هم به اصطلاح اهل سیر و سلوک بود و برای خودش این جور قضایا پیش آمده است نقل می کرد که یک وقت برای من این حالت پیش آمد که خودم را با یک شخصی که در ششصد هفتصد سال پیش زندگی می کرد یکی می دیدم، اصلا خودم را او می دیدم و تمام کارهای او را کار خودم می دیدم.
ایشان می گفت: یک وقتی برای من در سحر این حالت پیدا شد که من خودم را یک نفر دیگری -که او هم از دوستانش بوده- می دیدم، من خودم را او می دیدم و او را خودم، و خودم را او دیدم. در حالی که از رختخواب بلند شد رفت وضو گرفت و نماز خواند، تمام کارهایی که او می کرد می دیدم خودم دارم می کنم، خودم را او می دیدم. (تنها در وقتی که او رفت برای قضای حاجت، مثل اینکه بر من پوشیده شد.) فردا من از او پرسیدم، تمام جزئیاتی که من در آن وقت خودم را او می دیدم، همان کارهایی بود که آن شب او انجام داده بود.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 23-26 و 73-74

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23223