استدلال های قرآنی در اثبات وحی و نبوت

قرآن در سوره انعام آیه 91 در مقام انتقاد منکرین نبوت و وحی اینجور می گوید: «و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء؛ و خدا را چنان که سزاوار منزلت اوست نشناختند، آن گاه که گفتند: خدا بر هیچ بشری چیزی نازل نکرده است.» بعد هم می فرماید: «قل من انزل الکتاب الذی جاء به موسی نورا و هدی للناس؛ بگو: چه کسی آن کتابی را که موسی آورده نازل کرده؟ که برای مردم نور و هدایتی بود.»
اینجا دو نوع استدلال است: اول می فرماید که "نشناخته اند خدا را آنچنان که باید بشناسند کسانی که می گویند خدا بر بشری وحی نکرده است". پس این می خواهد بگوید که "اگر کسی توحیدش درست باشد، اگر کسی خدا را بشناسد و خدا را خدا شناخته باشد چنین حرفی نمی زند که خدایی باشد در جهان و خدا خدا باشد ولی بر بشری وحی نفرستد". این همان استدلال از خداست بر وجود نبوت و وحی.
در قسمت دوم استدلال می کند بر امر موجود، (و مجموعا چنین می شود:) "نه خدا را شناخته است و نه این اثر موجود را تشخیص داده است که کتابهای آسمانی باشد". از هر دو راه استدلال شده و به اصطلاح هم دلیل لمی آورده است (چون آن کسی که منکر بوده، خدا را قائل بوده، گفت خدا بر بشر چیزی نازل نکرده. می گوید نه، اگر تو خدا را شناخته بودی چنین حرفی نمی زدی) (و هم دلیل انی، زیرا) بعد هم استناد می کند به اثرشان، به شاهد و دلیلشان که در خارج وجود دارد که کتاب آسمانی باشد.
آیه دیگر در سوره اسراء آیه 95 است در جواب کسانی که می گفتند اگر خدا می خواست رسولی بفرستد و وحیی نازل کند و پیامی برای ما بفرستد چرا یک بشر را بفرستد، باید یک فرشته را می فرستاد. در جواب اینها جواب های مختلف و متعدد نوشته شده است که اگر ما فرشته را بر شما می فرستادیم باز باید او را بشری قرار می دادیم «و جعلنا رجلا». به آن استدلال کار نداریم. یک استدلال دیگر این است که: اگر در روی زمین فرشتگانی بودند آنوقت ما بر آنها رسولی از نوع فرشتگان می فرستادیم. از این آیه فهمیده می شود که چون شما بشر هستید خداوند برای شما هادی ای از نوع بشر می فرستد: فرشتگانی در روی زمین نیستند ولی اگر فرشتگان در روی زمین می بودند ما که خدا هستیم آنها را هم مهمل و بی هدایت نمی گذاشتیم، باز آنها را هم از طریق یک فرشته ای هدایت می کردیم، یعنی ما که ما هستیم نه بشر را مهمل می گذاریم در امر هدایت و نه فرشتگان را.

معنای واژه «قدر» در قرآن
معنای قدر در آیه «و ما قدروا الله حق قدره اذ قالوا ما انزل الله علی بشر من شیء» در سوره انعام را در همه تفاسیر، مخصوصا تفسیر المیزان به شناختن ترجمه کرده اند.
"قدر" اصلا معنایش اندازه گرفتن است، چون هر کسی را وقتی انسان می شناسد نوعی اندازه گیری می کند. اصلا خود تعریف را هم می گویند "حد" چون هر چیزی را ما وقتی می خواهیم بشناسیم، در قالب فکری خودمان آن را قالب گیری می کنیم. از این جهت این کنایه آورده می شود. در قرآن کریم این تعبیر زیاد آمده، که می گوید خدا را اندازه نگرفته اند آنچنان که باید اندازه بگیرند. البته این معلوم است که اندازه جسمانی نیست که متری بردارند ببینند قد خدا چقدر است، عرضش چقدر است، ارتفاعش چقدر است، مقصود اندازه گیری ذهنی است، یعنی خدا را آن طوری که باید در ذهن اندازه بگیرند و بشناسند نشناخته اند. مفسرین هم همین طور تفسیر کرده اند. قدر کنایه از عرف است و حتی در مورد غیر خداوند هم این کلمه استعمال می شود.

علت غایی ارسال رسل از نظر قرآن:
در آیه 25 سوره حدید می فرماید: «لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛ به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (حق و باطل) نازل نمودیم تا مردم به عدل و انصاف برخیزند.» (که قرآن به طور علت غایی بیان می کند) یعنی ما پیغمبران را فرستادیم برای همین که عدالت در میان بشر برقرار بشود، یعنی قرآن این مطلب را مسلم گرفته است که اگر پیغمبران در دنیا نمی آمدند عدالتی در زندگی بشر وجود نمی داشت، ولی البته چون بنابر اجبار نیست، همین مقدار که بشر وسیله داشته باشد، وسیله اینکه عدالتی در کار باشد، که وقتی وسیله بود لابد افراد زیادی به او می گویند این کار خواهد شد. اگر این نیاز به قانونی که از طرف خدا وحی بشود و مردم به آن ایمان داشته باشند در کار نبود یا بشر از راه دیگر این را تهیه می کرد، این منطق قرآن منطق کاملی نبود که چون بشر به قانون و به عدالت نیاز دارد پس خدا پیغمبران را می فرستد. این همان استدلال است، چیز دیگری نیست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 64-66 و 78

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/23256