خداوند مطلوب واقعی آدمی

قرآن در مورد خدا این مطلب را می گوید: «الذین امنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ همانان که ایمان آورده اند و دلهایشان به یاد خدا آرام می گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دلها آرام می گیرد.» (رعد/ 28) قید «الا» و کلمه «بذکر الله» که به اصطلاح جار و مجرور از متعلق خودش جلو افتاده، افاده حصر می کند، یعنی "تنها": همانا تنها با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می کند. «و من اعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکا؛ آن کسی که از یاد ما اعراض می کند، معیشت سخت و تنگی پیدا می کند.» (طه/ 124) با اینکه لازمه "در یاد خدا نبودن" این نیست که اسباب و وسایل مادی زندگی انسان، انسان را تحت فشار قرار بدهد، یعنی قرض آدم را تحت فشار قرار بدهد، بی پولی آدم را تحت فشار قرار بدهد، ولی انسان از ناحیه درون تحت فشار قرار می گیرد، برای اینکه چیزی را دارد که مطلوب واقعی اش نیست، از مطلوب واقعی که خداوند است چیزی وجود ندارد.
اینکه انسان به هر آرزویی که می رسد باز در بند آرزویی دیگر است، همانی که به اقلیمی می رسد باز در بند اقلیمی دیگر است و راهش را غلط پیموده و با اقلیم به اقلیم اضافه کرده و می خواهد خودش را اشباع کند، آن نیرویی که او را دنبال آرزو می دواند، نیرویی است که او را دنبال حقیقتی می دواند که دیگر هیچ محدودیت و نقصی در آن حقیقت نیست، کمال مطلق است. پس طبق این بیان، انسان طالب کمال مطلق است، ظرفیت بی نهایت دارد ولی ظرفیت بی نهایتش این است که کمال مطلق را در خودش جا بدهد، نه این که بی نهایت آرزوهای متعدد، بریده بریده داشته باشد. به عبارت دیگر، این ظرفیت بی نهایت آرزو که در انسان است همانی است که قرآن به تعبیر دیگر گفته است: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه؛ ای انسان! مسلما تو با تلاش و رنجی فراوان به سوی پروردگارت می روی، پس به لقایش خواهی رسید.» (انشقاق/ 6) اینجاست که عرفا نظری پیدا کرده اند. آنها روی همین حساب، صد در صد معتقدند که مطلوب واقعی انسان یعنی آنچه که در آرزوی انسان است، غیر از غریزه هاست. غریزه حساب دیگری است. آن یک نیروی تقریبا مادی حیوانی است که انسان را می کشاند. آن چیزی که به صورت امل و به صورت هدف و ایده و کمال آرزو در انسان واقعا وجود دارد، غیر از خدا هیچ چیز نیست.
محیی الدین عربی جمله ای دارد، می گوید: "ما احب احد غیر خالقه؛ هیچ کس غیر از خالق خودش را در عمق باطنش دوست ندارد." (دوستی به آن حالت خاص انسانی می گویند. عرض شد (که دوستی) غیر از غریزه شهوانی و غیر از شهوت است. قرآن هم حب را با شهوت دوتا می گیرد: «زین للناس حب الشهوات؛ محبت خواستنی ها در چشم مردم آراسته شده است.» (آل عمران/ 14)، "ولکنه تعالی احتجب تحت زینب و سعاد؛ لکن خداوند تبارک و تعالی خودش را در زیر پرده این زن و آن زن پنهان کرده است." مقصود محبوبهای انسان است که ادبیات ما از این مطلب پر است. حافظ می گوید:
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست *** منت خاک درت بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو صاحبنظرانند آری *** سر گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
یا سعدی می گوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست *** عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
نه فلک راست مسلم نه ملک را حاصل *** آنچه در سر سویدای بنی آدم از اوست
آنچه که در سر سویدای بنی آدم می دانند همین است که او جز با خدای خودش با هیچ جا پیوند واقعی ندارد، با هر چه پیوند داشته باشد پیوندی است موقتی و مجازی، و روزی این پیوند را خواهد برید.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- معاد- صفحه 172-169

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24199