1-مى دانیم که اجزاء بدن انسان بارها از زمان کودکى تا هنگام مرگ عوض مى شود، حتى سلول هاى مغزى با اینکه از نظر تعداد کم و زیاد نمى شوند باز از نظر اجزاء عوض مى گردند، زیرا از یک طرف تغذیه مى کنند و از سوى دیگر تحلیل مى روند و این خود باعث تبدیل کامل آنها با گذشت زمان است، خلاصه اینکه در مدتى کمتر از ده سال تقریبا هیچ یک از ذرات پیشین بدن انسان باقى نمى ماند. ولى باید توجه داشت که ذرات قبلى به هنگامى که در آستانه مرگ قرار مى گیرند همه خواص و آثار خود را به سلول هاى نو و تازه مى سپارند، به همین دلیل خصوصیات جسمى انسان از رنگ و شکل و قیافه گرفته، تا بقیه کیفیات جسمانى، با گذشت زمان ثابت هستند و این نیست مگر به خاطر انتقال صفات به سلول هاى تازه، بنابراین آخرین اجزاى بدن هر انسانى که پس از مرگ تبدیل به خاک مى شود داراى مجموعه صفاتى است که در طول عمر کسب کرده و تاریخ گویائى است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر!
2-درست است که اساس شخصیت انسان را روح انسان تشکیل مى دهد، ولى باید توجه داشت که روح همراه جسم پرورش و تکامل مى یابد، و هر دو در یکدیگر تاثیر متقابل دارند و به همین جهت همانطور که دو جسم از تمام جهت با هم شبیه نیستند دو روح نیز از تمام جهات با هم شباهت نخواهند داشت. به همین دلیل هیچ روحى بدون جسمى که با آن پرورش و تکامل پیدا کرده نمى تواند فعالیت کامل و وسیع داشته باشد. و به همین دلیل در رستاخیز باید همان جسم سابق باز گردد، تا روح با پیوستن به آن فعالیت خود را در یک مرحله عالى تر از سر گیرد و از نتائج اعمالى که انجام داده بهره مند شود.
3-هر یک از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمى او را در بر دارد یعنى اگر راستى هر یک از سلول هاى بدن را بتوانیم پرورش دهیم تا به صورت یک انسان کامل در آید آن انسان تمام صفات شخصى را که این جزء از او گرفته شده دارا خواهد بود. مگر روز نخست یک سلول بیشتر بود؟ همان یک سلول نطفه تمام صفات او را در بر داشت و تدریجا از راه تقسیم به دو سلول تبدیل شد، و دو سلول به چهار سلول و به همین ترتیب تمام سلول هاى بدن انسان به وجود آمدند. بنابر این هر یک از سلول هاى بدن انسان شعبه اى از سلول نخستین مى باشد که اگر همانند او پرورش بیابد انسانى شبیه به او از هر نظر خواهد ساخت که عین صفات او را دارا باشد.
آیات قرآن صریحا مى گوید: آخرین ذراتى که در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد روز قیامت به همان بدن باز مى گردد بنابر این اگر انسان دیگرى، از او تغذیه کرده، این اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلى بر مى گردد، تنها چیزى که در اینجا خواهد بود این است که لابد بدن دوم ناقص مى شود، ولى باید گفت در حقیقت ناقص نمى شود بلکه کوچک مى شود، زیرا اجزاى بدن او در تمام بدن دوم پراکنده شده بود که به هنگامى که از او گرفته شد به همان نسبت مجموع بدن دوم لاغر و کوچک تر مى شود، مثلا یک انسان شصت کیلوئى چهل کیلو از وزن بدن خود را که مال دیگرى بوده از دست خواهد داد و تنها بدن کوچکى به اندازه کودکى از او باقى مى ماند. ولى آیا این موضوع مى تواند مشکلى ایجاد کند؟ مسلما نه، زیرا این بدن کوچک تمام صفات شخص دوم را بدون کم و کاست در بر دارد و به هنگام رستاخیز همچون فرزندى که کوچک است و سپس بزرگ مى شود پرورش مى یابد، و به صورت انسان کاملى محشور مى گردد، این نوع تکامل و پرورش به هنگام رستاخیز هیچ اشکال عقلى و نقلى ندارد.
منظور از معاد جسمانى این نیست که تنها جسم در جهان دیگر بازگشت مى کند، بلکه هدف این است که روح و جسم باهم مبعوث مى شود. جمعى از فلاسفه پیشین تنها به معاد روحانى معتقد بودند، و جسم را مرکبى مى دانستند که تنها در این جهان با انسان است، و بعد از مرگ از آن بى نیاز مى شود، آن را رها مى سازد و به عالم ارواح مى شتابد. ولى عقیده علماى بزرگ اسلام این است که معاد در هر دو جنبه روحانى و جسمانى صورت مى گیرد، در اینجا بعضى مقید به خصوص جسم سابق نیستند و مى گویند: خداوند جسمى را در اختیار روح مى گذارد، و چون شخصیت انسان به روح او است این جسم جسم او محسوب مى شود! در حالى که محققین معتقدند همان جسمى که خاک و متلاشى گشته، به فرمان خدا جمع آورى مى شود، و لباس حیات نوینى بر آن مى پوشاند، و این عقیده اى است که از متون آیات قرآن مجید گرفته شده است. شواهد معاد جسمانى در قرآن مجید آن قدر زیاد است که به طور یقین مى توان گفت آنها که معاد را منحصر در روحانى مى دانند کمترین مطالعه اى در آیات فراوان معاد نکرده اند و گرنه جسمانى بودن معاد در آیات قرآن به قدرى روشن است که جاى هیچگونه تردید نیست.
آیات آخر سوره یس به وضوح بیانگر این حقیقت است چرا که مرد عرب بیابانى تعجبش از این بود که این استخوان پوسیده را که در دست دارد چه کسى مى تواند زنده کند؟ و قرآن با صراحت در پاسخ او مى گوید: «قل یحییها الذى انشاها اول مرة؛ بگو همین استخوان پوسیده را خدائى که روز نخست آن را ابداع و ایجاد کرد زنده مى کند» (یس/79). تمام تعجب مشرکان و مخالفت آنها در مساله معاد بر سر همین مطلب بود که چگونه وقتى ما خاک شدیم و خاکهاى ما در زمین گم شد، دوباره لباس حیات در تن مى کنیم؟ «و قالوا ء اذا ضللنا فى الارض ء انا لفى خلق جدید (سجده/10). آنها مى گفتند چگونه این مرد به شما وعده مى دهد وقتى که مردید و خاک شدید بار دیگر به زندگى باز مى گردید «ایعدکم انکم اذا متم و کنتم ترابا و عظاما انکم مخرجون» (مؤمنون/35).
آنها به قدرى از این مساله تعجب مى کردند که اظهار آن را نشانه جنون و یا دروغ بر خدا مى پنداشتند: «و قال الذین کفروا هل ندلکم على رجل ینبئکم اذا مزقتم کل ممزق انکم لفى خلق جدید* افتری علی الله کذبا ام به جنة؛ کافران گفتند مردى را به شما نشان دهیم که به شما خبر مى دهد هنگامى که کاملا خاک و پراکنده شدید دیگر بار آفرینش جدیدى مى یابید. آیا (این مرد) بر خدا دروغ بسته یا جنونی در اوست؟» (سبا/7و8). به همین دلیل عموما استدلالات قرآن درباره امکان معاد بر محور همین معاد جسمانى دور مى زند. بعلاوه قرآن کرارا خاطر نشان مى کند که شما در قیامت از قبرها خارج مى شوید (یس 51- قمر 7). قبرها مربوط به معاد جسمانى است. داستان مرغ هاى چهارگانه ابراهیم، و همچنین داستان عزیر و زنده شدن او بعد از مرگ، و ماجراى مقتول بنى اسرائیل همه با صراحت از معاد جسمانى سخن مى گوید. توصیف هاى زیادى که قرآن مجید از مواهب مادى و معنوى بهشت کرده است همه نشان مى دهد که معاد هم در مرحله جسم و هم در مرحله روح تحقق مى پذیرد، و گرنه حور و قصور و انواع غذاهاى بهشتى و لذائذ مادى در کنار مواهب معنوى معنا ندارد.
به هر حال ممکن نیست کسى کمترین آگاهى از منطق و فرهنگ قرآن داشته باشد و معاد جسمانى را انکار کند، و به تعبیر دیگر انکار معاد جسمانى از نظر قرآن مساوى است با انکار اصل معاد! قرآن بلافاصله به آنها که مسئله معاد جسمانى را با تعجب مى نگریستند و یا آنرا غیر ممکن مى پنداشتند با بیان روشنى پاسخ داده، می گوید: آیا آنها ندیدند خدائى که آسمان ها و زمین را آفریده قادر است مثل آنها را بیافریند؟ «او لم یروا ان الله الذى خلق السموات و الارض قادر على ان یخلق مثلهم» ولى آنها نباید عجله کنند این رستاخیز و قیامت اگر چه دیر آید سرانجام مى آید خداوند براى آنها سرآمدى قطعى قرار داده است، و تا این زمان موعود فرا نرسد قیامت بر پا نخواهد شد «و جعل لهم اجلا لا ریب فیه فابى الظالمون الا کفورا؛ اما این ظالمان و ستمگران با شنیدن این آیات نیز به همان راه انحرافى خود ادامه مى دهند و جز راه کفر و انکار نمى پویند» (اسراء/99).
استدلال بعمومیت قدرت خداوند در اثبات مساله معاد یکى از دلائلى است که قرآن کرارا روى آن تکیه کرده است از جمله در آخر سوره یس که چند دلیل براى اثبات معاد جسمانى بیان شده یکى از آنها همین مساله عمومیت است. بدون شک هر جا قرآن سخن از بازگشت انسان ها و رستاخیز به میان آورده منظور بازگشت این انسان با روح و جسم در آن جهان است، و آنها که معاد را منحصر به جنبه روحانى آن کرده اند و تنها قائل به بقاى ارواحند به هیچ وجه آیات قرآن را مورد بررسى قرار نداده اند، مثلا روشن است که آیات 5- 7 سوره حج با صراحت سخن از معاد جسمانى مى گوید و گرنه، معاد روحانى چه شباهتى به دوران جنینى و زنده شدن زمین هاى مرده به وسیله نمو گیاهان دارد؟ مخصوصا آخرین جمله آیات مورد بحث که به صورت نتیجه نهائى آمده به وضوح این مطلب را ثابت مى کند آنجا که مى گوید: «و ان الله یبعث من فى القبور؛ و خداوند کسانى را که در قبرها هستند برمى انگیزاند چرا که قبر جایگاه جسم است نه روح» (حج/7).
بنابراین جزء معتقدات ما این است که معاد وجود دارد و در عالم معاد، هم نوع لذات و آلام جسمانی وجود دارد، هم نوع لذات و آلام روحانی، و نمونه هر دو نوع را هم ما در همین دنیا کم و بیش مشاهده می کنیم، یعنی ما، هم نوع لذات و آلام جسمانی را در این دنیا درک کرده ایم و هم ما اگر درک نکرده باشیم، افرادی که حد بالاتری دارند نوع لذات و آلام روحانی و آن عالی ترین لذات و آلام روحانی را درک می کنند، و هر دوی اینها در عالم معاد و در بهشت و جهنم قطعا وجود دارد ولی با اختلاف درجه خیلی شدید.