زهد رسول اکرم

زهد، همان زهدی است که رسول اکرم داشت. با اینکه پیغمبر در اواخر عمر فوق العاده قدرت داشت، ولی این قدر دلش زنده بود، اینقدر اهل ایثار و گذشت بود که آیه نازل شد میانه روی را از دست نده. یک وقت اصحاب دیدند وجود مقدس پیامبر موقع نماز نیامد، بعدا معلوم شد که وقت نماز برهنه ای به منزل ایشان آمده و حضرت چیزی نداشته است جز اینکه لباس تنش را بکند و به او بدهد و به این جهت نتوانسته است به مسجد بیاید به این می گویند زهد و انسانیت: «و لا تجعل یدک مغلولة الی عنقک و لا تبسطها کل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ نه دستت را (به خست) به گردن خویش ببند و نه (به بخشش بیجا) یکباره بگشای که ملامت زده و حسرت خورده بمانی». (اسراء/ 29).
رسول اکرم یک نفر را می فرستد که برایش پیراهنی بخرد، او می رود یک پیراهن نسبتا عالی می خرد به دوازده درهم و می آید حضرت نگاه می کنند و می گویند من به پیراهنی کمتر از این هم می توانم قناعت کنم دو مرتبه می روند و در سر راه کنیزکی را می بینند که گریه می کند، می پرسند چرا گریه می کنی؟ دخترک جواب می دهد پولی صاحبخانه به من داده و من آن را گم کرده ام حضرت چهار درهم به او می دهند و روانه می شوند و بعد با هشت درهم دیگر دو پیراهن می خرند و یکی از آنها را به عریانی می دهند در بازگشت می بیند همین کنیز نشسته و گریه می کند. حضرت سؤال می کنند چرا گریه می کنی! می گوید: چون خیلی دیر شده است می ترسم اگر به منزل بروم مرا کتک بزنند می فرماید: بیا با هم برویم تا شفاعت ترا بکنم، کنیز را با خود می برد وقتی کنیز در خانه را به حضرت نشان می دهد. حضرت از پشت در فریاد می کند: «السلام علیکم یا اهل البیت» عادت ایشان بود که وقتی می خواستند وارد خانه کسی شوند سلام می کردند (دستور قرآن کریم است که بدون اجازه داخل خانه کسی نشوید) همین کاری که ما می کنیم و یاالله می گوئیم البته یاالله ذکر است و چه بهتر که در این جور مواقع اعلام مردم با یک یااللهی باشد. حضرت بلند سلام کرد، اهل خانه که صدای پیغمبر را شنیدند قلبشان به طپش افتاد، می دانستند که پیغمبر تا سه بار سلام نکند بر نمی گردد، حضرت باز سلام کردند، اهل منزل جواب ندادند، مرتبه سوم که حضرت سلام کردند، اهل خانه فریاد کردند: «السلام علیک یا رسول الله ادخل ادخل» داخل شوید فرمود آیا اول صدای مرا نشنیدید؟ عرض کردند شنیدیم، ولی خوشمان می آمد که تکرار کنید، چون سلام شما برای خانواده ما برکت است، ما اگر بار اول جواب شما را می دادیم، از سلامهای دوم و سوم شما محروم می شدیم ما چون می دانستیم که شما تا سه بار سلام می کنید، عمدا جواب سلام شما را ندادیم، حضرت وارد شدند و فرمودند من برای شفاعتی آمده ام اگر این کنیزک دیر آمده است مزاحمش نشوید. عرض کردند یا رسول الله ما به خاطر مقدم شما او را آزاد کردیم حضرت فرمودند خدا را شکر که با دوازده درهم دو برهنه را پوشانیدم و یک برده را آزاد کردم. (بحارالانوار، جلد 16، صفحه 214، باب مکارم اخلاقه و سیره و سنته) این را می گویند زاهد این فلسفه زهد واقعی اسلام است. این، زنده دلی است، انسانیت و همدردی است.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حق و باطل- صفحه 133-131

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24314