مقایسه خلق و خوی بنی هاشم و بنی امیه

عقاد می گوید: «کان بنو هاشم یعملون فی الرئاسة الدینیة، و بنوعبدشمس یعملون فی التجارة أو الرئاسة السیاسیة و هما ما هما فی الجاهلیة من الربا و المماکسة و الغبن و التطفیف و التزییف، فلا عجب أن یختلفا هذا الاختلاف بین أخلاق الصراحة و أخلاق المساومة، و بین وسائل الایمان و وسائل الحیلة علی النجاح؛ بنی هاشم در مورد ریاست دینی کار می کردند، و بنی عبدشمس در تجارت و ریاست سیاسی، که در جاهلیت عبارت بود از ربا و چانه زدن در نرخ اجناس و کلاه گذاشتن سر دیگران و کم فروشی و اجناس معیوب را به دیگران انداختن. لذا شگفتی ندارد که این اختلاف فاحش میان آنها باشد، میان رک گویی و روراستی و اخلاق بازاری و معامله گری، و میان وسائل ایمان و وسائل حقه بازی برای رسیدن به هدف.»
مقصود از بیان این سخن، اختلاف تربیت این دو خاندان است. بعد می گوید: ریاست دینی بنی هاشم نظیر متولی گری کهان بی عقیده نبود، بلکه خود آنها بیش از هر کسی به احترام کعبه و به خدا ایمان داشتند. قصه قصد ذبح عبدالمطلب فرزند خود را اول دلیل بر این مطلب است. بعد می گوید: همین اخلاق عالی هاشمی بعد از ظهور نبوت به نحو کاملتری در اعقاب ظهور کرد، به طوری که امام علی (ع) تا قرنها بعد که انسان مطالعه می کند، می بیند افرادی را که گویا علی کوچکی هستند (ذریة بعضها من بعض). امام حسین (ع) هم در عاشورا از «حجور طابت و طهرت» نام برد. (ابوالشهداء، ص 52)

عقاد می گوید: "و لم یکن لبنی امیة. .. و مناعم الحیاة."؛ و بر عکس، بنی امیه را نصیب قابل توجهی از اخلاقیات نمونه و شمائل دینی نبود و در مقابل بنی هاشم در میان آن خاندان مقام نبوتی پیدا نشده بود که به مناقب آن ببالند چنانکه فرزندان آنها «بنی هاشم» به مناقب نبوت خاندان خویش افتخار می کردند، یا حداقل دست آنها را بگیرد و آرام آرام آنها را به سوی صفاتی سوق دهد که با این صفات موجود در آنها تفاوت داشته باشد و به مزایایی بکشاند تا جای آن مزایائی را که در بنی هاشم بود، پر کند و حال آنکه پیش از ظهور نبوت و پس از آن خلق و خوی عملی آنها که ناشی از بهره گیریهای تجاری و مطامع سیاسی بود، بر آنها حاکم بود. و از همین جهت در میان بنی هاشم سرانی به آن اخلاقیات شریف مشهور شدند و در میان بنی امیه سرانی به این خلق و خوی ننگین. از آنان «بنی هاشم» صفات بردباری و صبر و آزمودگی و تیزهوشی و خوش فکری انتشار یافت، چنانکه از اینان صفات حیله گری و آز و راحت طلبی و خوشگذرانی شهرت گرفت. بعد می گوید: امام حسین (ع) و یزید بن معاویه نمونه کاملی از دو فامیل بودند؛ با این اختلاف که حسین واجد جمیع فضائل هاشمی بود ولی یزید صفات خوب اموی ها را نداشت.
با بررسی اخلاق سیاسی معاویه باید بر این نکته توجه کرد که: آن حلم و آن صبر در شرع و از نظر عقل فضیلت شناخته می شود که برای زندگی ابزار خلق نشده باشد، بلکه مولود فضیلت طلبی و کمال طلبی و شرافت نفس باشد. آن صبر و حلمی که یک تاجر یا یک سیاسی برای رسیدن به مقصود انتخاب می کند فقط یک ابزار است و ارزش وسیله را دارد. آن، کمال و علو نفس و ارزش ذاتی نفس و مقام انسانی و خلافت الهی شمرده نمی شود. این نکته بسیار مهم است. علیهذا اگر می گوئیم اخلاق خوب اموی ها، فقط خوب مادی است. اخلاق زندگی و سیاسی امروز نیز از همین قبیل است. اخلاقی که ماکیاول می گوید و حتی اخلاق دیل کارنگی از همین قبیل است. این اخلاق ها مولود اصولی عالی نیست مولود تجارت و سیاست و راه یافتن به زندگی است.

در «راهنمای دانشوران» جلد اول ذیل عنوان «حیص بیص» (شهاب الدین ابوالفوارس سعد بن محمد بن سعد بن صیفی معروف به ابن صیفی، که از فقهاء شافعیه به شمار آمده) از ابن خلکان نقل می کند که نصرالله محلی «یا مجلی» گفت: در خواب علی بن ابی طالب را دیدم و گفتم: شما مکه را فتح کردید و گفتید آنکس که به خانه ابوسفیان در آید، آمن است و آنگاه آنها با فرزندت حسین کردند، آنچه کردند. گفت مگر اشعار ابن صیفی را نشنیده ای؟ گفتم نه. گفت از خودش بشنو. از خواب که برخاستم به خانه "حیص بیص" رفتم و خوابم را گفتم. بانگش به گریستن بلند شد و گفت این اشعار را دیشب نظم کردم و سوگند یاد کرد که آن را بر هیچکس نخوانده ام و آنگاه خواند:
ملکنا فکان العفو منا سجیة *** فلما ملکتم سال بالدم ابطح
و حللتم قتل الاساری فطالما *** غدونا علی الاسری فنعفو و نصفح
فحسبکم هذا التفاوت بیننا *** و کل اناء بالذی فیه ینضح
(ترجمه: حکومت که در دست ما آمد، عفو و بزرگواری روش ما بود و چون به دست شما رسید، خون در سرزمین ابطح جاری شد. شما کشتن اسیران را روا شمردید ولی ما از اسیران گذشتیم و آنها را بخشودیم. همین تفاوت میان ما و شما بس که از کوزه همان برون تراود که در اوست).


منابع :

  1. مرتضی مطهری- حماسه حسینی 2- صفحه 86-84

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24647