معنا و مفهوم غیب از نظر متون دینی

خدای متعال به ذهن انسان خاصیتی داده است که از آنچه می بیند و حس می کند به عنوان علامت و نشانه (استفاده می کند تا) درون و باطنی را که پشت آن است کشف کند. روان ناخودآگاه را بشر کشف کرد -نه اینکه احساس کرد، کشف کرد- غیبی را از شهادت کشف کرد. در قرآن کریم مکرر از غیب و شهادت، خصوصا از غیب، یاد شده است. ایمان به غیب رکن ایمان اسلامی است: «الذین یومنون بالغیب؛ آنان که به غیب ایمان می آورند» (بقره/ 3)، «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو؛ خزائن غیب نزد اوست و جز او کسی به آنها آگاه نیست» (انعام/ 59). غیب یعنی نهان. غیب یا نهان دو گونه است: نسبی و مطلق. غیب نسبی یعنی چیزی که از حواس یک نفر به علت دور بودن او از آن یا علتی نظیر این نهان است، مثلا برای کسی که در تهران است، تهران شهادت است و اصفهان غیب است، اما برای کسی که در اصفهان است، اصفهان شهادت است و تهران غیب است. در قرآن کریم در مواردی کلمه غیب به همین مفهوم نسبی آمده است، مثل آنجا که می فرماید: «تلک من انباء الغیب نوحیها الیک؛ اینها از جمله خبرهای غیب است که بر تو وحی می کنیم» (هود/ 49). بدیهی است که قصص گذشتگان برای مردم این زمان غیب است، اما برای خود آنها شهادت است. ولی در مواردی دیگر قرآن کریم کلمه غیب را به حقایقی اطلاق می کند که نادیدنی است. فرق است میان واقعیتی که قابل حس و لمس باشد ولی به علت دوری یا مانع دیده نشود و میان واقعیتهایی که به علت نامحدودی و غیرمادی بودن، قابل احساس به حواس ظاهره نیست و به این اعتبار نهان است. بدیهی است آنجا که قرآن مؤمنان را توصیف می کند که به غیب ایمان دارند، مقصود غیب نسبی نیست، به غیب نسبی همه مردم -اعم از کافر و مؤمن- ایمان و اعتراف دارند. همچنین آنجا که می فرماید: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو» که اطلاع بر غیب را منحصر به ذات حق می کند، مقصود غیب مطلق است و با غیب نسبی سازگار نیست. آنجا که غیب و شهادت با یکدیگر ذکر می شوند، مثلا می فرماید: «عالم الغیب و الشهادة هو الرحمن الرحیم؛ او دانای نهان و پیداست، او بخشنده و مهربان است یعنی دانای محسوس و نامحسوس است» (حشر/ 22)، باز ناظر به غیب نادیدنی است نه غیب نسبی. یکی از کارها و اساسی ترین کارهای انبیاء که زیربنای همه کارهای دیگرشان است عبارت است از ایجاد ایمان به غیب.
پیغمبران برای این آمده اند که انسانها را مؤمن به غیب بکنند، یعنی غیر از این آشکار و بیان و ظاهر، نهانی هم هست، همه هستی و وجود در همانچه که شما به چشم می بینید و لمس می کنید، در محسوس و ملموس خلاصه نمی شود، بلکه اساس عالم در غیب است، این شهادت یک ظهوری است از غیب. خود عالم شهادت آیه است، نشانه است، علامت است برای عالم غیب، یعنی ما از همین عالم شهادت به عالم غیب پی می بریم. در قرآن می خوانیم: «هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة؛ اوست‏ خدايى كه غير از او معبودى نيست داننده غيب و آشكار است» (حشر/ 22)، شهادت یعنی حضور، آشکار، غیب یعنی نهان. در واقع «عالم الغیب و الشهادة» یعنی دانای نهان و آشکار، دانای ناپیدا و پیدا. ما یک غیب نسبی داریم و یک غیب به یک اعتبار مطلق. برای ما این غیبها همه نسبی است، یعنی اکثر این چیزهایی که شهادت است نسبی است. مثلا ما الان در این منزل و در این اتاقها که هستیم آنچه که در شعاع دید چشم ما قرار گرفته است برای ما شهادت است، دیگر ماورای آن، همه برای ما غیب است و نهان. ما حتی از جیب یکدیگر اطلاع نداریم. همینهایی که اینجا نشسته ایم، فقط یک ظاهری از یکدیگر می بینیم، دیگر غیر از همین ظاهر و شکل و اندام و وضع نشستن و این صندلیها و این دیوارها و این سقف و این میز و اینها که الان داریم می بینیم. حتی در همین جا باز غیبها و نهانها برای ما، صد برابر پیداها برای ماست، گذشته از اینکه از دل و نیت و ملکات یکدیگر خبر نداریم، حتی از جیب یکدیگر هم خبر نداریم تا چه رسد به قسمتهای دیگر. پس آنها برای ما می شود پنهان، و به همین دلیل -مثلا همین جا که ما نشسته ایم- اگر کسی از دل ما خبر بدهد می گوییم از غیب خبر می دهد، اگر از جیب ما خبر بدهد باز می گوییم از غیب خبر داده است، تا چه رسد به مارواء این دیوار، پشت این دیوار آن خانه دیگر و آن شهر دیگر. غیب یعنی یک امر نادیدنی نه امر دیدنی ای که فعلا ما آنرا نمی بینیم. داخل آن خانه برای کسانی که آنجا هستند شهادت است اینجا غیب است، داخل این خانه برای کسانی که آنجا هستند شهادت است آنجا غیب است، ولی هم آن دیدنی است هم این، هم آن خانه حس کردنی و لمس کردنی است هم این خانه. اما چیزهایی هست که غیب است به معنی نادیدنی، یعنی اصلا قابل رؤیت و قابل احساس نیست.
غیب در اینجا به معنی ندیدنی است، نه آن که ما نمی بینیم. فرق است میان آن که نمی بینیم ولی دیدنی هست (مشهد را الان ما نمی بینیم ولی امری است دیدنی) و آن که اصلا دیدنی نیست. قرآن وقتی سخن از غیب می گوید یعنی ندیدینها: «و عنده مفاتح الغیب لا یعلمها الا هو» کلیدهای ندیدنیها در نزد اوست. گفتیم خود پروردگار غیب الغیوب است، از هر ندیدنی ای ندیدنی تر است، چون موجود هرچه از نظر وجود کاملتر باشد از دسترس حواس انسان خارجتر است. آنگاه فرق مؤمن و غیر مؤمن در این است که مومن آن کسی است که تنها به دیدنیها ایمان ندارد، به ندیدنیها هم ایمان دارد، یعنی به حقایق موجود ندیدنی هم اعتقاد و ایمان دارد: «الم* ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین* الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلوة و مما رزقناهم ینفقون؛ الف، لام، میم* آن کتاب (بلندمرتبه) هیچ تردیدی در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است* آنان که به غیب ایمان می آورند و نماز را برپا می دارند و از آنچه روزیشان کرده ایم، انفاق می کنند» (بقره/ 3-1) و اساسا پیغمبران آمده اند برای همین که در ما ایمان به حقایق ندیدنی به وجود بیاورند. دیدنیها را که ما چشم داریم و می بینیم، حال یا چشم مسلح یا غیر مسلح، دیگر احتیاجی به پیغمبران نیست. در واقع «عالم الغیب و الشهادة» (یعنی) ذات پروردگار آگاه است بر نهان، یعنی آنچه در، منطقه ایمان است، و بر شهادت یعنی آنچه که در، منطقه حس و احساس و علوم است، منطقه ای که بشر هم با پای خودش می تواند به آن منطقه برود، ولی غیب و شهادت، هر دو برای پروردگار یکسان است، او دانا و آگاه است هم بر غیب و هم بر شهادت.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن- ج 6 صفحه 190-187 و ج 5 صفحه 163-161

  2. مرتضی مطهری- مسأله شناخت- صفحه 165-163

  3. مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 113-111

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/24978