استفاده از تشبیه معقول به محسوس در معارف دینی

در عالم‌ رؤیا و خواب‌، انسان‌ خواب‌ می بیند که دارد به او رزق‌ معنوی می رسد؛ ولی چون‌ آن‌ رزق‌ پاک‌ و طاهر که در عالم‌ بیداری برای او مفید است‌ و بسیار سهل‌ التناول‌ است‌ و همه افراد از زن‌ و مرد و پیر و جوان‌ و صغیر و کبیر و سالم‌ و مریض‌ از آن‌ استفاده می کنند شیر است‌، در عالم‌ رؤیا آن‌ روزی معنوی روحانی را به صورت‌ شیر می بیند و چنین‌ برای او مصور می گردد که شیر می خورد.
چون‌ نزد معبر می رود و می گوید: من‌ خواب‌ دیده ام‌ که شیر می خورم‌، و از تعبیرش‌ استعلام‌ می کند، معبر به او می گوید: به تو روزی معنوی و روحانی می رسد.
این‌ از باب‌ آشنا بودن‌ ذهن‌ معبر است‌ به روابط‌ غذای معنوی و روحانی با غذای مادی لطیف‌، و ادراک‌ حالات‌ خواب‌ بیننده و کیفیت‌ تداعی معانی در نفس‌ او.
چون‌ ذهن‌ خواب‌ بیننده به علت‌ انس‌ و الفت‌ با عالم‌ ماده از ادراک‌ حقائق‌ مجرده محروم‌ شده است‌، و هر غذای لطیف‌ و بی ضرر و مفیدی را در قالب‌ شیر و مفهوم‌ آن‌ تصور می نموده است‌، لذا در عالم‌ خواب‌ آن‌ غذای معنوی به صورت‌ شیر مجسم‌ و ممثل‌ و مصور خواهد شد، وگرنه در عالم‌ برزخ‌ شیر مادی نیست‌.
یا انسان‌ در رؤیا می بیند که در دریائی شنا می کند، چون‌ به معبر رجوع‌ می کند معبر می گوید: در علوم‌ پاک‌ وارد خواهی شد و از آن‌ استفاده خواهی نمود. چون‌ علم‌ بدون‌ غش و بدون‌ جهل‌ در دنیا به صورت‌ آب‌ زلال‌ بدون‌ گرد و غبار و بدون‌ لرد و گل‌ و لای ممثل‌ می شود؛ این‌ از باب‌ تنزل‌ معقول‌ به محسوس‌ است‌.

معنای تخت و کرسی و عرش الهی
در آیات‌ قرآن‌ مجید از این‌ قبیل‌ مسائل‌ بسیار داریم: «الرحمان علی العرش استوی؛ خداوند بر روی اریکه و تخت‌ قرار گرفت‌.» (بقره/ 5)
«وسع کرسیه السماوات و الارض؛ کرسی و تخت‌ خدا تمام‌ آسمانها و زمین‌ را فرا گرفته است‌.» (بقره/ 255)
آیا خداوند جسم‌ است‌ و بدنی محسوس‌ دارد که محتاج‌ است‌ بر روی کرسی و تخت‌ بنشیند؟ تخت‌ سلطنت‌ دارد که بر فراز آن‌ رود و امر و نهی کند؟
خداوند جسم‌ نیست‌، و حد ندارد. ابتداء و انتهاء ندارد. مکانی و زمانی نیست‌. بسیط‌ و مجرد و محض‌ الوجود و وجود محض‌ بدون‌ کمیت‌ و کیفیت‌ به هر عنوان‌ است‌. تمام‌ آسمانها و زمین‌ در حضور اوست‌، و در مشت‌ او و در تحت‌ قدرت‌ او؛ «و السمـاوات مطویات بیمینه؛ آسمانها پیچیده در دست‌ جلال‌ و عظمت‌ او هستند.» (زمر/ 67)
اما در این‌ عالم‌ طبع‌ و سرای اعتباریات‌، چون‌ پادشاهی بخواهد امر و نهی کند، حکم‌ دهد و فرمان‌ دهد، در جائی می رود که مظهر قدرت‌ اوست‌، بر تخت‌ می نشیند، بر تختی که با جواهرات‌ (که نمایشگر تعین‌ و اعتبار اوست‌) زینت‌ شده می نشیند و از فراز این‌ تخت‌ فرمان‌ می دهد و حکم‌ صادر می کند، در حالی که تمام‌ اجزاء دولت‌ و افسران‌ در دو طرف‌، صف کشیده و آماده انجام‌ فرمان‌ او هستند؛ از باب‌ تشبیه معقول‌ به محسوس‌، فرمان‌ و امر و نهی و احکام‌ صادره از حضرت‌ ذوالجلال‌ نیز به همین‌ مضامین‌ و با همین‌ الفاظی که نماینده این‌ معانی هستند برای ما بیان‌ شده است‌.
اما تخت‌ و کرسی خدا جسم‌ نیست‌، و جهت‌ ندارد؛ و خداوند جسم‌ نیست‌ که بر آن‌ محل قرار گیرد. کرسی خداوند محیط‌ بر تمام‌ آسمان‌ و زمین‌ است‌، و عرش‌ خداوند محیط‌ بر کاخ‌ وجود و تمام‌ عالم‌ امکان‌ و همگی مخلوقات‌ و بلکه اسماء و صفات‌ اوست؛ یعنی با اراده و اختیار و مشیت‌ مطلقه خود، بر تمامی آنها مسیطر و مهیمن‌ و مسلط‌ گشته و بر تمام‌ کاخ‌ آفرینش‌ سیطره دارد و حکم‌ می کند، و یگانه حاکم‌ و پادشاه عالم‌ وجود است‌.
تمام‌ موجودات‌ عالم‌ طبع‌ زیر کرسی خداست‌ که ملکوت‌ أسفل‌ است‌، و همه در تحت‌ عرش‌ خداست‌ که ملکوت‌ أعلی است‌. پس‌ عرش‌ خدا یعنی مشیت‌ و قدرت‌ خدا، و کرسی خدا یعنی تمام‌ موجوداتی که در تحت‌ آن‌ قدرت‌ و مشیت‌ قاهره ظهور پیدا کرده و به لباس‌ وجود ملبس‌ شده اند. «و جآء ربک و الملک صفا صفا؛ در روز بازپسین‌ پروردگار تو میآید، و فرشتگان‌ نیز صف در صف با صفوف‌ مرتب‌ و منظم‌ میآیند.» (فجر/ 22)
اگر کسی از این‌ آیه مبارکه چنین‌ بپندارد که آمدن‌ پروردگار مانند آمدن‌ حکام‌ و سلاطین‌ است‌ که در روز به روز قدرت‌، با طنطنه و طمطراق‌ می آیند، و افسران‌ و سربازان‌ نیز با هیئتی مخصوص‌ در دو طرف‌ صف می کشند؛ این‌ مسلما پنداری غلط‌ و دور از حقیقت‌ است‌.
بلکه چون‌ عظمت‌ و جلال‌ شاهان‌ در عالم‌ اعتبار بدین‌ کیفیت‌ آمدن‌ و اظهار جلال‌ و قدرت‌ نمودن‌ است‌، قدرت‌ و عظمت‌ پروردگار جل شأنه و علاقدره در روز قیامت‌ بدین‌ صورت‌ برای ما تشبیه شده است‌، از باب‌ تشبیه معقول‌ به محسوس؛ و الا ورود ملائکه ورود مادی نیست‌، و آنان‌ در جهت‌ مادی و مکان‌ مادی نیستند؛ فرشتگان‌ موجودات‌ مقربی هستند که تمام‌ عوالم‌ را فرا گرفته اند.
صف در صف بودن‌ آنها قدرت‌ در پشت‌ قدرت‌، و علم‌ در پشت‌ علم‌، و حیات‌ در پشت‌ حیات‌ است‌. و آمدن‌ فرشتگان‌ با پای مادی نیست‌، بلکه نزدیک‌ شدن‌ تدریجی و ظهور نمودن‌ است‌. آمدن‌ پروردگار با جسم‌ و هیکل‌ نیست‌، و خدا پا ندارد؛ آمدن‌ خداوند ظهور تجلیات‌ جمال‌ و جلال‌ اوست‌ که در قیامت‌ چون‌ به تدریج‌ صورت‌ می گیرد و لقای حضرت‌ احدیتش‌ به وقوع‌ می پیوندد، از آن‌ به «آمدن‌» که در لغت‌ عرب‌ «مجیء» است‌ تعبیر شده است‌.
باری، از این‌ نوع‌ تعبیرات‌ در کتاب‌ خدا و بیانات‌ رسول‌ الله و ائمه طاهرین‌ صلوات‌ الله علیهم‌ أجمعین‌ بسیار زیاد است‌.


منابع :

  1. سید محمدحسین حسینی طهرانی- معاد شناسی- جلد 4 صفحه 133-137

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25563