پذیرش حقایق الهی در پرتو صفای باطن

در سوره احقاف وارد است چون جماعتی از طائفه جن به حضور پیامبر اکرم (ص) رسیدند و استماع قرآن کردند و اذعان و اعتراف نموده و اسلام آوردند، همینکه بسوی اقوام خویش باز گشتند و آنان را به قرآنی که بعد از کتاب موسی (ع) آمده و تصدیق کننده کتب آسمانی دیگر و هدایت کننده بسوی حق و به صراط مستقیم بوده است دعوت نمودند؛ به آنها گفتند که شما دعوت این داعی خدا را اجابت کنید و رسالت این رسول الله را پذیرا شوید و ایمان آورید، چون کسی که از صمیم دل دعوتش را نپذیرد در روی زمین ولی و مددکاری نداشته و به پستی و ذلت خواهد گرائید و در گمراهی آشکاری فرو خواهد رفت:
«یـ'قومنآ أجیبوا داعی الله و ءامنوا به یغفر لکم من ذنوبکم و یجرکم من عذاب ألیم* و من لا یجب داعی الله فلیس بمعجز فی الارض و لیس له من دونه أولیآء أولـ'ئک فی ضلـ'ل مبین؛ ای قوم ما! اجابت کنید داعی بسوی خدا را و به او بگروید تا بدینوسیله خداوند گناهان شما را بیامرزد، و از عذاب دردناک در پناه خود حفظ کند و امان دهد* و کسی که دعوت کننده خدا را اجابت نکند، او نمی تواند در روی زمین با قوه قاهره خود جلو بیفتد و امر خدا را پس زند و کسی را غیر از خدا به عنوان ولی و دوست و مددکار برای خود بدست آورد؛ و ایشان در گمراهی و ضلالت روشن و آشکاری فرو رفته اند» (احقاف/ 31-32).
سپس آن طائفه مسلمان از جن درباره معاد و قیام روز بازپسین به اقوام خود میگویند: «أولم یروا أن الله الذی خلق السمـ'و'ت و الارض و لم یعی بخلقهن بقـ'در علی'أن یحــی الموتی ' بلی 'إنه و علی ' کل شیء قدیر؛ آیا نمی بینند که آن خدائی که آسمانها و زمین را خلقت نمود و درباره آفرینش آنها به زحمت نیفتاد و خسته نشد، توانائی و قدرت آن را دارد که مردگان را زنده کند؟ آری تواناست؛ و حقا که او بر هر چیزی توانائی و قدرت دارد» (احقاف/ 33).
در بسیاری از آیات قرآن مجید وارد است که بسیاری از امت های گذشته با وجود مشاهده برهان و معجزه از ناحیه پیغمبرشان ایمان نمی آورده اند، و حس خودخواهی و خودپسندی آنان مانع از قبول حق و تلقی واقع امر میشد. و راجع به رسول اکرم نیز أشراف و اعیان از قریش بواسطه تکبر و نخوت ایمان نمی آوردند، با آنکه آنان مردمی بسیار زیرک و باهوش بودند و از داهیان عرب بشمار می آمدند، و آیات بینات و معجزات روشن و غیرقابل تأویل از رسول الله میدیدند؛ معهذا استکبار و بلندمنشی راه آنانرا به حق مسدود مینمود؛ چون نفس آنان اجازه نمیداد که در مقابل محمد که مردی بدون ثروت و سلطنت و جاه و اعتبار دنیوی بود سر فرود آورند.
اینجا جائی است که دهاء و زیرکی به درد نمی خورد، و هوش و فکر قوی بکار نمی آید؛ اینجا پاکی و صفای دل لازم است. اگر دل کثیف و قذر باشد، هزاران اندیشه و تفکر قوی و صائب را چون خاک و خاشاک به طوفان فنا می سپرد؛ و چون آتش، گیاهان مرغزار ذهن را می سوزاند و ریشه کن میکند؛ و برای معجزات و کرامات، تأویل و تفسیرهای باطل و ناروا میکند؛ و علم و یقین و برهان را به باد مسخره و استهزاء میگیرد؛ و بالاخره با هزار شیطنت و عوام فریبی دسته ای را دور خود جمع نموده، و مانند آن شیادی که عکس مار را روی زمین کشید و آن عالم و دانشمندی را که بر روی زمین نام مار را نوشته بود متهم به نادانی نموده و بازار او را خراب و بازار خود را در جامعه به جهل نشسته و در نادانی و ظلمت غوطه خورده رواج داد؛ دعوت حق را در زاویه خفا پنهان نموده و آن أباطیل و اراجیف فکری خود را به کرسی حکومت می نشاند.


منابع :

  1. سید محمد حسینی تهرانی- معادشناسی 5- صفحه 299-296

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/25647