ارتباط انسان با جهان از جنبه انسانیت

آیا ما که به عنوان یک موجود در این عالم با همه عالم بستگی داریم و همه عالم به ما بستگی دارد و هر کار ظاهری و مادی که ما بکنیم روی همه اشیاء اثر می گذارد، مثلا اگر در اینجا یک چکش بزنیم موج آن تا آخرین کهکشان های عالم خواهد رسید، آیا انسان از جنبه انسانیتش هم با عالم ارتباط دارد یا از جنبه انسانیتش با عالم ارتباط ندارد فقط از جنبه مادی و حیوانیت بلکه از جنبه جمادی و نباتی با عالم ارتباط دارد؟ یعنی چه از جنبه انسانی؟
جنبه انسانی قضیه این است: انسان کاری را انجام می دهد، مثلا حرف می زند. حرف زدن یک کار تقریبا مکانیکی است. از آن جهت که صوتی هست (چندان مهم نیست) دو تا سنگ را هم به یکدیگر بزنند صوت هست، حیوان هم صوت دارد. اینکه انسان بتواند حروفی را ایجاد کند مسئله خیلی مهمی نیست. حرف زدن از آن جهت که صوت است جنبه انسانی ندارد ولی همین حرف زدن وقتی که به انسانیت انسان ارتباط پیدا می کند یعنی از آن جهت که من دارم یک معنی به شما القاء می کنم که این معنی می تواند راست باشد می تواند دروغ باشد یعنی من می توانم شما را با این حرف خودم به یک حقیقت هدایت کنم و می توانم شما را گمراه بکنم، نیت من در این سخن گفتن ممکن است نیک باشد و ممکن است بد باشد، (جنبه انسانی پیدا می کند) این چیزهاست که جنبه انسانی و معنوی به کارهای انسان می دهد؛ به عبارت دیگر خوبی ها و بدی ها، تقواها و فجورها.
حال که ما رسیدیم به این حرف که ما در کارهای مادیمان مانند یک جزء از اجزای عالم مثلا یک سنگ هستیم که با تمام جهان وابستگی دارد یعنی هر کاری که این سنگ انجام بدهد عکس العمل در همه جهان صورت می گیرد و هرچه در همه جهان است در این سنگ عکس العمل دارد؛ آیا ما که در کارهای مادیمان این جور هستیم، در کارهای معنویمان هم این گونه هستیم؟
یعنی آیا این که ما باتقوا و پاک باشیم یا بی تقوا و فاسق و فاجر، عادل باشیم یا ظالم، مهربان باشیم یا قسی القلب، صادق باشیم یا کاذب، امین باشیم یا خائن و بالاخره انسان واقعی باشیم یا انسان واقعی نباشیم، آیا این جهت هم در عالم اثری می گذارد؟ عالم در مقابل کارهای مادی ما قطعا عکس العمل دارد.
مثلا سخن من از آن جهت که یک صوت است با نعره ای که یک حیوان بکشد فرق نمی کند و این کار من به عنوان یک صوت در عالم اثر می گذارد. آیا کار من به عنوان یک کار انسانی، به عنوان صداقت و تقوا و پاکی یا به عنوان فسق و ناپاکی و خیانت هم در عالم اثر می گذارد یا نه؟ آیا عالم از این جهت هم عکس العمل دارد یا نه؟
فلسفه بزرگ این است که ای انسان ها! اگر شما در مسیر انسانیت، در مسیر خلقت قرار بگیرید که همان مسیر تکامل است (چون اساس خلقت بر تکامل است)، اگر شما در مسیر کمال خودتان قرار بگیرید آن وقت شما می شوید اجزایی هماهنگ با سایر اجزای عالم، توافق و تطابق با عالم پیدا می کنید، آنگاه جزئی هستید که با کل خودتان متطابق هستید، در آن وقت است که عالم هم با شما تطابق دارد.
این است که قرآن می فرماید: و لو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض. (اعراف/ 96) اگر مردم اهل ایمان و تقوا باشند آن وقت فرزندان صالح این عالم و جهان می شوند، آنگاه جهان هم خیر خودش را به سوی این فرزند صالح خودش روانه می کند. یک وقت انسان می خواهد از جهان بگیرد، این وظیفه انسان است. یک حالت هم جهان دارد که می خواهد آماده باشد برای خیر رساندن.
کسانی که مثل من در دهات بزرگ شده باشند این را تجربه کرده اند. می بینید یک حیوان مثلا گاو پستانش شیر ندارد. همین قدر که بچه این حیوان خودش را زیر این پستان می اندازد و به بدن این مادر می مالد که حس عطوفت این مادر هم تحریک می شود، به اصطلاح می گویند: پستان این حیوان رگ می کند، یعنی شروع می کند به سرعت شیر تولید کردن و دادن؛ و لهذا مادامی که بچه حیوان از او شیر می خورد حیوان شیرش را خشک نمی کند، اگر بخواهیم شیرش را خشک کند باید مدتی بچه اش را از او بگیریم تا او شیرش خشک شود. بچه انسان هم همین جور است.
این یک تطابقی است میان جزء و کل که یک وقت «کل» به اصطلاح شیرش را بالا می کشد و یک وقت پایین می دهد و گاهی هم همان طور که یک مادر به بچه خودش لگد می زند این عالم به بچه خودش که انسان است لگد می زند. این رابطه میان (رفتار جهان با انسان و) اینکه انسان به حقیقت و حاقه ایمان داشته باشد و عمل کند، به کار خیر ایمان داشته باشد یا در نقطه مقابل اینها باشد (وجود دارد) نگوییم چه فرق می کند، بشر در دنیا هر راهی که برود، طبیعت همین طبیعت است، هوا همین هواست، دریا همین دریاست، زمین همین زمین است، آسمان همین آسمان است، خورشید همین خورشید است. اینها مهلت هاست، به مهلت ها نباید مغرور شد.
ماهیت نزول عذاب ها در (زمان) انبیای گذشته چنین چیزی است. البته در این میان دعا و نفرین یک انسان کامل هم خودش عامل بسیار مؤثری است. پیغمبری می آید مبعوث می شود رنج ها می برد، زحمت ها می کشد و بعد با آن عکس العمل شدید مواجه می شود، آنگاه نفرین می کند؛ این هم خودش یک عاملی است. بعد از آن است که شما می بینید تمام عالم تبدیل به لشگرهایی علیه انسان می شود:
«فاما ثمود فاهلکوا بالطاغیه *و اما عاد فاهلکوا بریح صرصر عاتیه* سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما فتری القوم فیها صرعی کانهم اعجاز نخل خاویة* فهل تری لهم من باقیه»
این همان حالت قهر کردن و خشم گرفتن این مادر با این فرزند است. نقطه مقابل (آشتی بودن) آن است که قرآن ذکر می کند: و لو ان اهل القری آمنوا واتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء والارض» (اعراف/ 96) و یک سلسله آیات دیگر.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 20-23

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26009