رابطه انسان با خلق خدا

اگر ما بخواهیم همه دین را خلاصه کنیم در دو چیز خلاصه می شود: یکی در رابطه انسان با خدا و دیگر در رابطه انسان با خلق خدا. می بینید در قرآن همیشه صلات و زکات ردیف یکدیگر ذکر می شود؛ صلات به عنوان عملی که مظهری است از ارتباط انسان با خدا یعنی به وسیله نماز انسان در مقابل خداوند اظهار عبودیت و اقرار به عبودیت می کند و زکات چیزی است که انسان به آن وسیله رابطه خودش را با خلق خدا مشخص می کند. هر دوی اینها دو امر فطری برای انسان است یعنی انسان بالفطره مؤمن آفریده شده است و انسان بالفطره اخلاقی آفریده شده است. اگر انسان همان انسان باشد و فطرت خدادادی خودش، یعنی مانعی و سدی برای این فطرت به وجود نیاورده باشد، پیوندش با خدای خودش پیوند ایمانی و توحیدی است و پیوندش با خلق خدا هم بر اساس مهربانی و خیر رسانی و کمک رسانی وجود و خدمت است.

اساسا مسئله ای است که آیا خداپرستی برای انسان فطری است یا نه؟ قرآن تصریح دارد که فطری است. همچنین مسئله ای است که آیا حس اخلاقی، خیر اخلاقی، احسان اخلاقی، خدمت کردن به خلق خدا امری است فطری یا نه؟ بله، این هم فطری است: «و اوحینا الیهم فعل الخیرات و اقام الصلوة؛ و به ایشان انجام دادن کارهای نیک و بر پا داشتن نماز وحی کردیم.» (انبیاء/73) قرآن می گوید اینها الهام الهی است. پس اگر کسی این دو را نداشته باشد دو امر فطری را از خودش سلب کرده است یعنی در واقع خودش را در مقابل دو امری که بالفطره به سوی آنها در حرکت بوده است بسته و مغلول کرده است، می فرماید این آدم به الله عظیم، به ذات عظیم الله که ایمان به او برای وی فطری است ایمان ندارد «و لایحض علی طعام المسکین؛ در راه سیر کردن گرسنه ها نیز ترغیب ندارد.» (ماعون/3) این بالاتر است از اینکه بگوید خودش مساکین را اطعام نمی کند زیرا یک درجه از خیر اخلاقی این است که انسان خودش در کار خدمت کردن به خلق خدا -مخصوصا سیر کردن شکم های گرسنه- عملا ساعی باشد؛ بالاتر این است که نه تنها خودش ساعی باشد، دیگران را هم وادار کند (حض یعنی ترغیب کردن، وادار کردن). این به الله عظیم ایمان ندارد و به طعام مسکین ها ترغیب نمی کند و در این راه کوشا و فعال نیست. خیلی فرق دارد با اینکه بگوید خودش به سهم خود کاری نمی کند؛ می فرماید کوشا نیست و دیگران را وادار به سیر کردن گرسنه ها نمی کند، گناهش این است که دیگران را وادار نکرده است. «فلیس له الیوم ههنا حمیم؛ پس امروز او را در این جا دوستی صمیمی نیست» (حاقه/35) نتیجه گیری را ببینید، پس چنین کسی امروز حمیمی ندارد (حمیم یعنی کسی که به او مهربانی کند. به خویشاوندان هم از این جهت حمیم می گویند که خویشاوند طبعا به انسان مهربان است) یعنی این فرد که پیوندش را با خدا بریده با خلق خدا هم بریده، نتیجه اش این است که امروز هیچ دست مهربانی و محبتی به سوی او دراز نمی شود. چه خوب می گوید سعدی! گویی ترجمه همین آیه کریمه است، چون قرآن می فرماید: «انه کان لایؤمن بالله العظیم* و لایحض علی طعام المسکین* فلیس له الیوم ههنا حمیم؛ چرا که او به خدای بزرگ ایمان نمی آورد و به اطعام مسکین ترغیب نمی کرد، پس امروز او را در این جا دوستی صمیمی نیست.» (حاقه/33-35) آدمی که به خدا ایمان ندارد و در کار خلق خدا هم کوشا نبوده و مهربانی به مردم نداشته است، امروز هم کسی به او مهربانی نمی کند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ارحم ترحم؛ به دیگران مهربانی کن تا به تو مهربانی بشود»، «من لایرحم لایرحم؛ کسی که به دیگران مهربانی نمی کند به او مهربانی نمی شود». سعدی می گوید:
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز (یعنی قیامت) *** کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
«انه کان لایؤمن بالله العظیم* و لایحض علی طعام المسکین* فلیس له الیوم ههنا حمیم»، نتیجه گیری بسیار روشنی است: به خدا ایمان ندارد، به خلق خدا هم مهربانی نمی کند، امروز هم کسی به او مهربانی نمی کند. «و لاطعام الا من غسلین؛ و نه طعامی مگر از چرک و خون (دوزخیان)» (حاقه/36). آن آدمی که در دنیا کارش این بود، آنچنان بی اعتنا به خلق خدا بود که اگر برای خلق خدا چیزی گیر می آمد آن ریزه های خوان و نیم خوره های او بود و در واقع اگر آن اوساخ دست های اینها، چرک هایی که اینها از دست هایشان شستشو می کردند گیر آنها می آمد چیزی می خوردند، در این روز برای این آدم، در نهایت گرسنگی، طعام و خوراکی پیدا نمی شود مگر از غسلین ها. غسلین یعنی همان نتیجه های شسته شده از چرک ها و کثافت ها. آنچه در دنیا به دیگران می خوراند امروز جز آن برای او چیزی وجود ندارد. «لا یأکله الا الخاطئون»؛ «غسلینی که جز خطا کارها، آن هایی که تمام کارشان خطا و غلط و غلط اندر غلط بوده است آن را نمی خورند.» (حاقه/37)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 38-40

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26049