داستان غرانیق و عصمت پیامبر در ابلاغ وحی

برخی گفته اند قرآن در این آیه «فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا» توهماتی را که بعدها پیدا شد نفی می کند. یکی از آن داستان های بسیار مجعول -که این آیه درست نفی آن داستان است- داستانی است که از مجعولات یهودی هاست و به آن «داستان غرانیق» می گویند. داستانی است که وضع آن حکایت می کند که قضیه چگونه مجعول است. گفته اند پیغمبر اکرم (ص) در دوران مکه در میان جماعت قریش و اکابر قریش ایستاده بود و سوره مبارکه و النجم را برای مردم تلاوت می کرد، تا رسید به آخرهای این سوره که می فرماید: «افرایتم اللات و العزی» (نجم/ 19)
می گویند دزد ناشی به کاهدان می زند این گونه است، در جایی این سخن را می گویند که تمام قرائن بر خلاف است. آیات اول سوره «والنجم» چنین است: «والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی. و ما ینطق عن الهوی» که همه تایید این است که در وحی هیچ وقت خللی نیست و پیغمبر نمی تواند کوچکترین سخنی را از روی هوی بگوید، یا بعد می فرماید: «افتمارونه علی ما یری و لقد راه نزلة اخری عند سدرة المنتهی. عندها جنة الماوی... ما زاغ البصر و ما طغی» (نجم/ 12- 15 و 17) تا آخر، که همه تأیید وضع وحی است که وضع وحی اشتباه پذیر نیست. پشت سرش می فرماید: «افرایتم اللات و العزی. و منوة الثالثة الاخری. الکم الذکر و له الانثی. تلک اذا قسمة ضیری. ان هی الا اسماء سمیتوها انتم و اباوکم ما انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن» (نجم/ 19-23). بتها را نام می برد و به شدت می کوبد. آیا دیدید این بت لات را؟ دیدید این بت عزی را؟ آن سومی شان بت منات را دیدید؟ اینها چه حرف هایی است که شما دارید می گویید؟! چرا می گویید اینها در اصل ملائکه بودند، دختران خدا بودند؟! «ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و اباوکم» اینها یک موجودهای پوچی هستند، جز اسم و لفظ حقیقتی ندارند، پوچ و پوک و بی حقیقت و بی همه چیز هستند.
گفتند پیغمبر در حالی که داشت اینها را می خواند یک مرتبه شیطان آمد دخالت کرد، تا به اینجا رسید به زبان پیغمبر انداخت: «تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترجی» یعنی اینها یک عقاب های خیلی قشنگی هستند، امید به شفاعت اینها می رود، جمله هایی که به جمله های «قرآن» هیچ شباهتی ندارد و با جمله های کوبنده بعد نیز متناسب نیست. شیطان «که» این جمله را گفت قریش خوشحال شدند، گفتند راضی شدیم. افتادند سجده کردند و گفتند پس ما صلح کردیم. حال، پیغمبر خبر ندارد که اینجا شیطان مداخله کرده و حرف دیگری را به جای وحی گفته، یعنی پیغمبر آن ساعتی که داشت وحی را ابلاغ می کرد شیطان آمد پارازیت داد، یک چیز دیگر را به جای وحی به خورد مردم داد! اینجا دیگر از سانسور خدا خارج شد!
شاید این سوره قبل از آن سوره نازل شده ولی مطلبی را می گوید که یک نفر مسلمان و مومن بداند که اینها همه پوچ است: «فانه یسلک من بین یدیه و من خلفه رصدا لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم» خدا از پیش روی این پیغمبر و از پشت سرش رصدها، راصدها، نگهبان ها، حارس ها، قدرت ها، قوه هایی نگه داشته است که او را نگهداری می کنند. چون پیغمبر حالت فرستاده را دارد و کسی است که خدا او را به سوی مردم فرستاده، خدا او را از پیش روی نگهبانی می کند «به قرینه لیعلم ان قد ابلغوا رسالات ربهم» برای اینکه این رسالات کاملا به درستی و بدون هیچ گونه خللی به مردم برسد. از جلو رو نگهبان گذاشته است، یعنی امکان این نیست که قدرتی، شیطانی، غیر شیطانی بتواند دخالت کند که آنچه پیغمبر می خواهد به مردم برساند نرسد، چیز دیگر به جای آن برسد. «و من خلفه» و از پشت سرش. پیغمبر که از طرف خدا به سوی مردم آمده است خدا او را از ناحیه پشت سرش -یعنی از آن ناحیه ای که به او و خدا مربوط است- به قدرت ها و نیروهای خودش نگهداری می کند به طوری که امکان اینکه در رابطه ای که با خدای خودش دارد کوچکترین خللی، خلافی، اشتباهی رخ بدهد نیست، چون خداست که می خواهد رسالات او به درستی در میان مردم ابلاغ بشود، یعنی این قضای حتمی الهی است که رسالات الهی باید به درستی در میان مردم ابلاغ بشود. روی این جهت از آنجا که پیغمبرانش با خدا ارتباط پیدا می کنند و از خدا تلقی می کنند تا آنجا که نگهداری می کنند و تا آنجا که به مردم می رسانند این پیام صد در صد در حفظ و حراست و نگهبانی خداست، امکان کوچکترین خللی نیست.
به علاوه قبلا فرمود: «الا من ارتضی من رسول» که خدا او را بر غیب خود آگاه می کند. پیغمبر را خدا بر غیب و نهان خود آگاه کرده است، از خود که چیزی نمی داند ولی خدا او را آگاه کرده. کسی که خدا او را بر نهانش آگاه کند آیا امکان دارد که «اشتبا کند؟» چون اگر یک خللی رخ بدهد یعنی یک امر پنهان از پیغمبر رخ می دهد، ولی پیغمبر را خدا آگاه کرده. چون خدا پیغمبر را بر غیب و نهانش آگاه کرده است او بر آن غیب که مثلا جبرئیل است از خود جبرئیل آگاه تر است، بر آن پنهان دیگر که شیطان است از خود شیطان آگاه تر است. آنوقت چطور امکان دارد که بر او اشتباه بشود که این ملک است یا شیطان؟ حتی حرف خودش اشتباه بشود، حرفی که می گوید بعد خودش بفهمد که شیطان چیز دیگری به گوش مردم رسانده است. چنین نیست، چون پای رسالت امر الهی در میان است. خدا خود پیغمبر را آگاه کرده است و به علاوه پیغمبر را در یک حفظ و حراستی قرار داده است که از آغازی که وحی را تلقی می کند تا پایانی که وحی را به مردم می رساند در یک حفظ و حراست و سانسور کامل الهی است، هیچ قدرتی نمی تواند در او نفوذ کند. این معنای عصمت پیغمبران در ابلاغ وحی است که عصمت از خطاست.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن جلد 9- صفحه 240-243

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/26376