شفاعت واقعی از آن خدا است و از خدا شروع می شود و به گناهکار ختم می گردد. آیاتی از قرآن کریم که می گوید امکان ندارد شفاعت بدون اذن خدا صورت بگیرد ناظر به همین نکته است، مخصوصا در این باره تعبیری فوق العاده جالب و عجیب دارد که می فرماید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ بگو شفاعت، تمامی مخصوص خداست» (زمر/ 44)
این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید می کند و در کمال صراحت همه شفاعت ها را از خدا و متعلق به خدا می داند، زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار می دهد. در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مسئله شفاعت به میان مى آورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمى است، نه بت هاى فاقد شعور، مى فرماید: آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند «ام اتخذوا من دون الله شفعاء» (زمر/ 43)
یکى از بهانه هاى معروف بت پرستان در مورد پرستش بتها این بود که مى گفتند: ما آنها را به خاطر این مى پرستیم که شفیعان ما نزد الله بوده باشند چنان که در اوایل همین سوره آمده «ما نعبدهم الا لیقربونا الى الله زلفى» (زمر/ 3) خواه از این جهت که بت ها را تمثال ها و مظاهرى براى فرشتگان و ارواح مقدسه مى دانستند و یا براى این سنگ و چوب هاى بیجان، قدرت مرموزى قائل بودند. به هر حال از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک فهم و شعور است و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه 43 در پاسخ آنها چنین مى فرماید: به آنها بگو آیا از آنها شفاعت مىطلبید هر چند مالک چیزى نباشند و حتى درک و شعورى براى آنها نباشد؟! «قل اولو کانوا لایملکون شیئا و لا یعقلون»
اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى دانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خدا است و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعورى ندارند، این بهانه ها را رها کنید و رو به سوى کسى آورید که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستى براى او است و تمام خطوط به او منتهى مى گردد. به همین جهت در آیه بعد اضافه مى کند: ''بگو تمام شفاعت از آن خدا است «قل لله الشفاعة جمیعا» این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت می گیرد و به اصطلاح مربوط به "قوس صعودی" باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطه ها و وساطت های رحمت باشد، یعنی شامل "قوس نزولی" هم باشد.
به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسببی جهان باشد، به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد. برهان این مطلب از لحاظ عقلی این است که در فلسفه الهی ثابت شده است که "واجب الوجود بالذات واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است" یعنی همانطوری که واجب الوجود در ذات خود، معلول غیر نیست، در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد، او مؤثر محض است و از هیچ چیزی انفعال و تأثر پیدا نمی کند.
خداوند در سوره یونس آیه 3 میفرماید: «ان ربکم الله الذى خلق السموت و الأرض فى ستة أیام ثم استوى على العرش یدبر الأمر ما من شفیع إلا من بعد إذنه ذلکم الله ربکم فاعبدوه أ فلا تذکرون؛ پروردگار شما خداوندى است که آسمان ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت، هیچ شفاعت کنندهاى جز به اذن او وجود ندارد، این است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش کنید، آیا متذکر نمى شوید؟!».
پس از آنکه روشن شد خالق و آفریدگار الله است و زمام اداره جهان هستى به دست او است و تدبیر همه امور به فرمان او میباشد معلوم است که بتها این موجودات بى جان و عاجز و ناتوان هیچگونه نقشى در سرنوشت انسان ها نمى توانند داشته باشند به همین جهت در ادامه مى فرماید: «هیچ شفاعت کننده اى جز به اذن و فرمان او وجود ندارد؛ ما من شفیع الا من بعد اذنه» در جای دیگر اینگونه بازگو می کند که: اگر شفیعانى در درگاه خدا وجود دارند آن هم به اذن و فرمان او است، زیرا «هیچ شفاعتى نزد او جز براى کسانى که اذن داده فایده ندارد؛ و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له» (سبا/ 23). بنابراین بهانه بت پرستان براى پرستش بت ها که مى گفتند «هولاء شفعائنا عند الله؛ اینها شفیعان ما نزد خدایند» (یونس/ 18) به این وسیله قطع مى شود، چرا که خدا هرگز اجازه شفاعتى به آنها نداده است.
خداوند در سوره زخرف می فرماید: «و لا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة الا من شهد بالحق و هم یعلمون» (زخرف/ 86)؛ این (آیه) از آیات مثبت شفاعت است، از آیاتی است که شفاعت را تأیید و اثبات کرده است. آیه این جور می فرماید که: آن غیر خداها که این ها آنها را می خوانند اختیار شفاعت را ندارند. مگر (یک گروه). دسته ای که به حق گواه باشند و معترف. مقصود از "حق" توحید است و این خودش تعبیر عجیبی است که قرآن از توحید به کلمه حق مطلق تعبیر می کند: مگر آنها که خود معترف به حق هستند یعنی جز موجودی که خود او موحد باشد. در این آیه شرط شفیع را از نظر صلاحیت خودش ذکر کرده، یعنی هر کسی نمیتواند شفیع باشد، شرط شفاعت، از اهل توحید بودن است، دیگر آگاه بودن به احوال شفاعت شونده است.
موضوع دیگری که در چند آیه دیگر در قرآن ذکر شده است، این است که کسی که این صلاحیت را دارد تازه با اذن و اجازه خدا باید این کار را بکند. شفاعت از ناحیه خدا شروع می شود. این خداست که شفیع را به عنوان شفیع بر می انگیزاند و به او اجازه شفاعت کردن را می دهد. در آیه معروف آیة الکرسی می فرماید: «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه؛ کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟!» (بقره/ 255) همچنین در آخر سوره عم می خوانیم که «یوم یقوم الروح و الملائکة صفا لا یتکلمون الا من أذن له الرحمن و قال صوابا؛ آن روزی که روح و همه ملائکه می ایستند و هیچ کسی در آنجا اجازه سخن گفتن ندارد و نمی تواند سخن بگوید مگر آنکه خدا به او اجازه گفتن بدهد و صواب هم بگوید» (نبأ/ 38) در احادیث ما از ائمه اطهار وارد شده است که فرموده اند آن کسی که خدا به او اجازه بدهد و سخن درست بگوید یعنی کسی که خدا به او اجازه شفاعت بدهد، در شفاعت کردن خودش هم به صواب شفاعت می کند و به صواب سخن می گوید.