ما در روایات داریم که امام حسین (ع) از خلق کثیری شفاعت می کند علتش این است که در این جهان، مکتب امام حسین (ع) بیش از هر مکتبی موجب احیای دین و هدایت مردم شده است. شفاعت امام حسین (ع) به این صورت نیست که بر خلاف رضای خدا و اراده او چیزی را از خدا بخواهد. شفاعت او دو نوع است: یک نوع آن همین هدایت هایی است که در این جهان ایجاد کرده است و در جهان دیگر مجسم می شود و نوع دوم آن همان شفاعت رهبری است.
امام حسین (ع) شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافته اند، او شفیع کسانی نیست که مکتبش را وسیله گمراهی ساخته اند. از این نکته نباید غفلت ورزید که همانطوری که از قرآن کریم گروهی هدایت یافته اند و گروهی گمراه شده اند، از مکتب امام حسین (ع) نیز گروهی هدایت شده و گروهی گمراه گشته اند و این مربوط به خود مردم است زمانی که یک انسان سبب هدایت انسانی دیگر می شود رابطه رهبری و پیروی در میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در می آید و "هادی" به صورت پیشوا و امام و "هدایت یافته" به صورت پیرو و مأموم ظاهر می گردد. در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همینطور است.
زمانی که یک انسان سبب هدایت انسانی دیگر می شود رابطه رهبری و پیروی در میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در می آید و "هادی" به صورت پیشوا و امام، و "هدایت یافته" به صورت پیرو و مأموم ظاهر می گردد. در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همینطور است. قرآن کریم می فرماید: «یوم ندعوا کل اناس بامامهم؛ روزی که هر مردمی را باپیشوای ایشان می خوانیم» (اسراء/ 71) یعنی هر کسی با پیشوای خودش، یعنی با همان کس که عملا الگوی او و الهام بخش او بوده است، محشور می گردد.
درباره تجسم پیشوایی فرعون نسبت به قوم خود در آخرت، می فرماید: «یقدم قومه یوم القیمة فاوردهم النار؛ فرعون پیشاپیش اتباع و پیروانش حرکت می کند، پس در آتش واردشان می سازد» (هود/ 98) فرعون که در این جهان، گمراه و پیشوای گمراهان بوده و گمراهان دیگر قومش گام جای گام او می گذاشتند، در آن جهان نیز به صورت قائد و امام آنان مجسم می شود. فرعون، شفیع و واسطه قوم خود می باشد هم در دنیا و هم در آخرت، شفیعی است که در دنیا موجب گناهان و ضلالت ها بوده است و در آخرت واسطه رسانیدن به دوزخ و آتش. شفیع و واسطه بودن او در بردن قوم به دوزخ در جهان آخرت، همانا تجسم واسطه بودن او در جهان دنیا در گمراهی قومش است.
نکته جالب در تعبیر قرآن این است که می فرماید فرعون قوم خود را در آن جهان وارد دوزخ می سازد. قرآن با این تعبیر خود تجسم تأثیر فرعون را در گمراهی پیروانش گوشزد می کند و می گوید همانطور که در دنیا فرعون آنها را وارد گمراهی کرد، در آخرت آنها را وارد دوزخ می کند، بلکه وارد کردن آنها به دوزخ در آن جهان عینا ظهور و تجسم وارد کردن آنها در گمراهی در این جهان است. خدا درباره مثل های قرآن می فرماید: «یضل به کثیرا و یهدی به کثیرا و ما یضل به الا الفاسقین؛ به سبب قرآن، گروهی را گمراه می سازد و گروهی را هدایت می کند، و جز بدکاران را گمراه نمی سازد» (بقره/ 26)
قرآن و مکتب حسینی ریسمان هایی هستند که قدرت دارند بشر را از چاه نگونبختی به اوج سعادت بالا برند، یکی حبل من الله و دومی حبل من الناس است ولی اگر کسی از این دو حبل الهی سوء استفاده نمود، جرم از ریسمان نیست، علت این است که او در سر سودای بالا رفتن نداشته است و البته چنین مردمی به وسیله قرآن و مکتب حسینی به قعر دوزخ برده می شوند و این حقیقت در جهان دیگر چنین مجسم می گردد که به فرمان قرآن و امامان به دوزخ افکنده می شوند، و این است معنی قسیم الجنة و النار بودن.
در روایت از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «ان القرآن شافع مشفع، و ما حل مصدق؛ قرآن شفیعی است که شفاعتش پذیرفته است و سعایت کننده ای است که سعایتش پذیرفته می شود» می فرماید: قرآن کریم، هم شفیع مؤمنان و نیکوکاران است به بهشت سعادت و هم خصم کافران و مجرمان است به سوی دوزخ، واسطه ای است که آنان را به بهشت برین و اینان را به دوزخ می کشاند. این نوع از شفاعت را شایسته است شفاعت رهبری بنامیم و می توان آن را شفاعت "عمل" هم نامید، زیرا عامل اساسی ای که در اینجا موجب نجات یا بدبختی گردیده است همان عمل نیکوکار و بدکار است. البته اگر کسی گمان کند که تحصیل رضا و خشنودی خدای متعال راهی دارد و تحصیل رضا و خشنودی فرضا امام حسین (ع) راهی دیگر دارد و هر یک از این دو، جداگانه ممکن است سعادت انسان را تأمین کند، دچار ضلالت بزرگی شده است.
در این پندار غلط چنین گفته می شود که خدا با چیزهایی راضی می شود و امام حسین (ع) با چیزهایی دیگر، خدا با انجام دادن واجبات مانند نماز، روزه، حج، جهاد، زکات، راستی، درستی، خدمت به خلق، به والدین و امثال اینها و با ترک گناهان از قبیل دروغ، ظلم، غیبت، شرابخواری و زنا راضی می گردد ولی امام حسین (ع) با این کارها کاری ندارد، رضای او در این است که مثلا برای فرزند جوانش علی اکبر (ع) گریه و یا لااقل تباکی کنیم، حساب امام حسین از حساب خدا جداست.
به دنبال این تقسیم چنین نتیجه گرفته می شود که تحصیل رضای خدا دشوار است، زیرا باید کارهای زیادی را انجام داد تا او راضی گردد ولی تحصیل خشنودی امام حسین (ع) سهل است، فقط گریه و سینه زدن و زمانی که خشنودی امام حسین (ع) حاصل گردد او در دستگاه خدا نفوذ دارد، شفاعت می کند و کارها را درست می کند، حساب نماز و روزه و حج و جهاد و انفاق فی سبیل الله که انجام نداده ایم همه تصفیه می شود و گناهان هر چه باشد با یک فوت از بین می رود!
اینچنین تصویری از شفاعت نه تنها باطل و نادرست است بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین (ع) که بزرگ ترین افتخارش "عبودیت" و بندگی خداست نیز اهانت است همچنان که پدر بزرگوارش از نسبتهای "غلاه" (کسانی که نسبت به مقام ائمه معصومین (ع) غلو و زیاده روی می کنند) سخت خشمگین می شد و به خدای متعال از گفته های آنها پناه می برد. امام حسین (ع) کشته نشد برای اینکه -العیاذ بالله- دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدش رسول خدا به وجود آید، راه فراری از قانون خدا نشان دهد. شهادت او برای این نبوده که برنامه عملی اسلام و قانون قرآن را ضعیف سازد. بر عکس، وی برای اقامه نماز و زکات و سایر مقررات اسلام از زندگی چشم پوشیده به شهادت تن داد.