خودپسندى و عجب آن است که انسان، نعمت الهى را بزرگ بدارد و بر آن تکیه نماید، ولى صاحب نعمت را به فراموشى بسپارد و همچنین عبارت است از این که بنده به دیده خودبینى به خود بنگرد و خود را برتر از دیگران بداند و مردمان را به دیده تحقیر بنگرد. دست آورد این خصلت ناپسند آن است که پیوسته چنین کسى «من، من» مى کند چنان که ابلیس لعین گفت: «انا خیر منه خلقتنى من نار وخلقته من طین؛ من از آدم بهتر هستم؛ مرا از آتش آفریدى و او را از گل» (ص/ 76).
عجب به خودى خود از گناهان کبیره است و ایمان و اعمال انسان را به باد داده و فاسد مى کند و ریشه بسیارى از گناهان است و در هر دلى ریشه کند آدمى را به کفر و شرک و حتى بالاتر از آن ها مى کشاند. عجب و خودپسندى از حب نفس پیدا مى شود چون آدمى به صورت ذاتى خودخواه است و ریشه تمام خطاهاى انسانى و رذایل اخلاقى حب نفس است.
آیات و روایات در مورد خودپسندی و عجب
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «الذین ضل سعیهم فی الحیوة الدنیا وهم یحسبون أنهم یحسنون صنعا؛ آن ها که تلاششان در زندگانى دنیا تباه شد و در عین حال مى پندارند که کار نیکو انجام مى دهند» (کهف/ 104). پیامبر اکرم مى فرمایند: «و لم تذنبوا لخشیت علیکم ما هو أکبر من ذلک: العجب، العجب؛ اگر مرتکب گناه نمى شدید بر شما از آنچه که بزرگ تر از آن است مى ترسیدم، و آن خودپسندى است، خودپسندى». امام صادق (ع) مى فرمایند: «من دخله العجب هلک؛ آن کس که در کارهایش خودپسندى وارد شود، هلاک مى گردد».
در حدیث است که عجب درجاتی دارد: یکی این که کردار بد بنده در نظرش خوش جلوه کند و آن را خوب بداند و پندارد کار خوبی کرده. یکی این که بنده ای به خدا ایمان آورد و منت بر خدا نهد با این که خدا را به او منت است در این باره.
مفاسد خودپسندی و عجب
خودپسندی مفاسد بسیارى دارد. یکى از مفاسد آن کوچک شمردن گناهان است. انسان خودپسند درصدد اصلاح نفس خویش برنمى آید، چون خود را پاک و پاکیزه مى پندارد. از دیگر مفاسد عجب این است که بر اعمال خود اعتماد مى کند و این باعث مى شود که انسان، خود را از حق تعالى بى نیاز بداند و به فضل او بى توجه باشد. دیگر آن که بندگان خدا را با دیده حقارت مى نگرد و اعمال دیگران را ناچیز مى شمارد حتى اگر در واقع از او برتر و بهترند. یکى دیگر از نتایج خودپسندى این است که انسان را به ریا وادار مى کند.
امام على (ع) می فرماید: «لا وحدة أوحش من العجب؛ هیچ تنهایى وحشت انگیزتر از خودپسندى نیست» (نهج البلاغه، 113). همچنین می فرماید: «العجب یظهر النقیصة؛ خودپسندى، کمبود را آشکار مى سازد» و نیز از او نقل شده که فرمود: «العجب حمق؛ خودپسندى، حماقت است». همچنین فرموده: «ثمرة العجب البغضاء؛ میوه خودپسندى، دشمنى و کینه توزى است». «الإعجاب ضد الصواب، وآفة الألباب؛ خودپسندى، دشمن درست اندیشى و آفت خردهاست» (نهج البلاغه، نامه 31). «العجب یفسد العقل؛ خودپسندى، خرد را تباه مى کند»، «الإعجاب یمنع الازدیاد؛ خودپسندى، مانع پیشرفت و کمال است» (نهج البلاغه، حکمت 167).
عجب باعث تباهی اعمال
عجب و به خود بالیدن یکی از آفات عمل است. ریای پس از عمل نیز مانند حسادت و عجب و جحود، تباه سازنده عمل است. در حدیث آمده است: گاهی شخصی عملی صالح و نورانی انجام می دهد و عملش در علیین قرار می گیرد، ولی بعدها در ملا عام عمل خود را بازگو می کند و به رخ مردم می کشد. این، سبب می شود که عملش تنزل کند. بار دیگر آن را بازگو می کند، تنزل و سقوط دیگری پیدا می کند. وقتی بار سوم آن را بازگو کند به کلی نابود می گردد و احیانا تبدیل به عمل شر می شود.
امام باقر (ع) فرمود: «الابقاء علی العمل اشد من العمل. قال (الراوی): و ما الابقاء علی العمل؟ قال» یصل الرجل بصلة، و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له، فتکتب له سرا، ثم یذکرها فتمحی فتکتب له علانیه، ثم یذکرها فتمحی و تکتب له ریاء؛ نگهداری عمل از خود عمل مشکل تر است. راوی گفت: نگهداری عمل یعنی چه؟ امام فرمود: یعنی انسان عملی برای خدای یکتا دور از چشم مردم انجام می دهد و در نامه عمل او همینطور ثبت می شود، بعد آن عمل را بازگو می کند، آن عمل از صورت یک عمل سری محو می شود و به عنوان یک عمل علنی در نامه عمل او ثبت می گردد. بار دیگر آن عمل را بازگو می کند. در این وقت آن عمل از دیوان حسنات محو می شود و به عنوان یک عمل ریائی در دیوان سیئات او ثبت می گردد».
دشمنی عجب با عقل
در حدیث است که امام صادق (ع) فرمود: «الهوی عدو العقل؛ هوا و هوس دشمن عقل است». علی (ع) درباره عجب و خودپسندی فرمود: «عجب المرء بنفسه احد حساد عقله؛ خودپسندی انسان یکی از اموری است که با عقل وی حسادت و دشمنی می ورزد» (نهج البلاغه، حکمت 212). خوشامد انسان از خود و خودپسندی یکی از حاسدان عقل است. حسود دشمن است با محسود و می خواهد او را به زمین بزند و نابود کند. عجب می خواهد عقل را از مقام خودش ساقط کند. درباره طمع فرمود: «اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع؛ مصرع به معنی خوابگاه و محلی است که انسان به زمین می خورد» (نهج البلاغه، حکمت 219). (مثلا محلی که پشت پهلوان به خاک رسیده است مصرع است) بیشترین نقطه هایی که پهلوان عقل به زمین می خورد آن جایی است که برق طمع در دل پیدا می شود.