تقوا همان احساس مسئولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از فجور و گناه باز مى دارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مى شوید. هنگامى که به ریشه لغوى این کلمه باز مى گردیم نیز به همین نتیجه مى رسیم، زیرا تقوا از وقایه به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است، و منظور در اینگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نیروها در امورى است که رضاى خدا در آن است. بعضى از بزرگان براى تقوا سه مرحله قائل شده اند:
1-نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2-پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3-خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «لیس علی الذین آمنوا و عملو الصالحات جناح فی ما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و الله یحب المحسنین؛ بر آنانکه ایمان آورده و شایسته عمل کرده اند، در مورد آنچه از نعمتهای دنیا مصرف کنند، باکی نیست (حلالشان باد) هرگاه تقوا و ایمان و عمل صالح را توأم داشته باشند و بعد از آن ایمان و تقوا، و بار دیگر تقوا و احسان (نیکوکاری) و خدا نیکوکاران را دوست میدارد» (مائده/ 93).
این آیه کریمه متضمن دو نکته عالی از معارف قرآنی است. یکی درجات و مراتب ایمان و تقوا و دیگر، فلسفه حیات و حقوق انسان. می خواهد بفرماید: نعمتها برای انسان است و انسان برای ایمان و تقوا و عمل. انسان آن گاه مجاز است از نعمتهای الهی بهره مند گردد و آنگاه این نعمتها به مورد مصرف خواهد شد که خود انسان در مسیر تکاملی خودش که خلقت او را در آن مسیر قرار داده حرکت کند، یعنی مسیر ایمان و تقوا و عمل شایسته. علمای اسلامی با الهام از این آیه و سایر تصریحات و اشارات متون اسلامی، مراتب تقوا را به تقوای عام، تقوای خاص، تقوای خاص الخاص اصطلاح کرده اند. تقوای مجاهدین تقوای پاکباختگی است، شهیدان تمام دارایی خود را در طبق اخلاص گذاشته و به حق تسلیم کرده اند، آنان این جامه از جامه های تقوا را بر تن کرده اند.
بنابراین طبق آیات خود قرآن این مطلب کاملا استفاده می شود که تقوا درجات و مراتب دارد. معلوم است، یک وقت انسان تقوایش در حدی است که از گناهان کبیره و از اصرار بر صغیره اجتناب می کند. این اولین درجه تقواست که به آن، عدالت محقق می شود. در اصطلاح فقه اسلامی هست که مثلا امام جماعت باید عادل باشد، شاهد باید عادل باشد، قاضی باید عادل باشد، مرجع تقلید (کسی که دیگران در مسائل فقهی از او تقلید می کنند) باید عادل باشد. معنی عادل این است که این درجه از تقوا یعنی خودنگهداری از گناهان کبیره و خودنگهداری از تکرار و اصرار بر گناهان صغیره را داشته باشد که اگر این حد هم نباشد فاسق است. درجه بالاترین این است که انسان خودش را از گناهان صغیره هم حفظ و نگهداری کند. بالاتر از اینکه از مکروهات هم خود را نگهداری کند، یعنی طوری خودش را نگهداری می کند که هیچ وقت مکروهی هم بجا نمی آورد. البته این بدون تنظیم کردن زندگی به دست نمی آید، یعنی انسان طوری عمل می کند که همیشه هر چه عمل کند یا واجب است یا مستحب یا مباح، و حتی مباح هم ممکن است نباشد، که علامه حلی می گوید من یازده سال با خواجه نصیرالدین طوسی زندگی کردم یک مباح از او ندیدم. نه اینکه یک آدم دوری گزین از همه چیز بود، بلکه یعنی آنچنان کارش را تنظیم کرده بود که همه کارها برایش یا واجب می شد یا مستحب. اگر می خوابید آن خواب برایش مباح نبود، حتما مستحب بود، چون خواب را در وقتی می کرد که به آن نیاز داشت. اگر غذا می خورد، آن غذا را وقتی می خورد و آنچنان می خورد که آن غذا را باید می خورد، خوردنش بر او واجب یا حداقل مستحب بود، و لباس که می پوشید و حرف که می زد همین طور. یک کلمه حرفش حساب داشت. حرفی که هیچ اثر نداشت نمی گفت. پس او حرف مباح نداشت. انسان باید تقوا داشته باشد حتی از غیر خدا، تقوا داشته باشد از توجه به غیر خدا، تقوا داشته باشد از غفلت خدا. اینها همه مراتب تقواست. این است که در قرآن مراتب تقوا ذکر شده است.