رابطه دعا و صدقه با قضا و قدر الهی

بشر، همه سنت ها و قانون های آفرینش را نمی ‏شناسد و همین که چیزی را بر ضد قانون و سنتی که خود، آگاهی دارد در نظر می‏ گیرد، می ‏پندارد مطلقا بر خلاف قانون و سنت است، استثناء است، نقض قانون علیت است، و در بسیاری از موارد هم آنچه را که به عنوان قانون می ‏شناسد قشر قانون است نه‏ قانون واقعی. مثلا ما می‏ پنداریم که سنت آفرینش حیات، این است که‏ همواره موجود زنده از ازدواج پدر و مادری به وجود آید، ولی این قشر سنت‏ است نه خود سنت. آفرینش عیسی بن مریم قشر سنت را بر هم زده است نه‏ خود آن را. اینکه قانون های واقعی آفرینش تخلف ناپذیر است سخنی است و اینکه آیا قوانینی که ما شناخته ‏ایم، قانون های واقعی جهان است یا قشری‏ از قانون است سخنی دیگر است.
آنچه را که علوم بیان کرده است‏، در شرایط مخصوص و محدودی صادق است و زمانی که با اراده یک پیغمبر یا ولی خدا کاری خارق العاده انجام می ‏گیرد، شرایط عوض می‏ شود، یعنی یک‏ روح نیرومند و پاک و متصل به قدرت لایزال الهی شرایط را تغییر می‏ دهد، و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان می ‏شود. بدیهی است در شرایط جدید که از وجود عامل جدید یعنی اراده نیرومند و ملکوتی ولی حق‏ ناشی می ‏شود قانون دیگری حکمفرما می‏ گردد. در مورد تأثیر دعا و صدقه در دفع بلاها و غیره نیز جریان از همین قرار است. در حدیث آمده است که از رسول اکرم (ص) سؤال شد که با وجود اینکه هر حادثه ‏ای که در جهان رخ می‏ دهد به تقدیر الهی و قضای حتمی او است، دعا و دوا چه اثری می ‏تواند داشته باشد؟ در پاسخ فرمودند: دعا نیز از قضا و قدر است (بحارالانوار/ جلد 5 صفحه 78)
در روایت دیگر آمده است که علی (ع) در پای دیواری نشسته‏ بود، متوجه شد که دیوار شکسته است و ممکن است فرو ریزد، فورا برخاست‏ و از آنجا دور شد. مردی اعتراض کرد که: از قضای الهی می‏ گریزی؟ یعنی‏ اگر بنا باشد تو بمیری خواه از کنار دیوار خراب فرار کنی یا فرار نکنی‏ خواهی مرد و اگر بنا نباشد صدمه ‏ای به تو متوجه گردد باز هم در هر صورت‏ محفوظ خواهی بود، بنابراین فرار از زیر دیوار شکسته چه معنی دارد؟ حضرت در پاسخ وی فرمود: «افر من قضاء الله الی قدره؛ از قضای الهی به سوی قدر الهی فرار می کنم.» (توحید صدوق/ چاپ سنگی-صفحه 337) معنای این جمله این است که هر حادثه که در جهان پیش می‏ آید مورد قضا و تقدیر الهی است. اگر آدمی خود را در معرض خطر قرار دهد و آسیب ببیند، قضای خدا و قانون خدا است، و اگر از خطر بگریزد و نجات پیدا کند آن‏ هم قانون خدا و تقدیر خدا است. اگر انسان در محیط میکروبی وارد شود و بیمار گردد قانون است و اگر هم دوا بخورد و از بیماری نجات یابد نیز قانون است.
بنابراین اگر انسان از زیر دیوار شکسته برخیزد و کنار برود، کاری برخلاف قانون خدا و قضای الهی انجام نداده است و در چنین شرایطی‏ قانون خدا این است که از مرگ مصون بماند، و اگر در زیر دیوار بنشیند و با سقوط دیوار نابود گردد این نیز قانون آفرینش است. قرآن کریم، این حقیقت را به شکل جالبی بیان فرموده است. در سوره‏ طلاق می‏ خوانیم: «و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب* و من یتوکل‏ علی الله فهو حسبه، ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی‏ء قدرا؛ هر کس پرهیزکاری کند، خداوند راه خروجی برای رهایی وی از مشکلات‏ قرار می‏ دهد و از طریقی که گمان ندارد روزیش را می‏ رساند، و هر کس بر خدا اعتماد کند و کار خود به وی واگذارد، خدا برای او کفایت است. همانا خدا فرمان خویش را به نتیجه می ‏رساند و آنچه را که بخواهد تخلف ندارد. راستی که خدا برای هر چیزی قدر و اندازه ‏ای معین کرده است.» (طلاق/2- 3)
در این آیه، گویی قانونی که فوق همه قوانین و حاکم بر همه آنهاست‏ بیان گردیده و آن ، قانون تقوا و توکل است. از این آیه، استنباط می‏ شود که به دنبال توکل، عنایت پروردگار قطعی‏ است، هر کس بر خدا به حقیقت توکل کند عنایت خدا را همراه دارد، و با عنایت خدا و تأیید خدا که خود یک جریان خاص دارد و یک سنت است و یک سلسله علل و معلولات در کار است، رسیدن به هدف قطعی است. این، قانونی است که بر همه قانون های دیگر حکومت می‏ کند. در عین حال برای‏ اینکه فراموش نشود که کار خدا، نظام و قانونی دارد، بیان فرموده که "خدا برای هر چیزی اندازه و حسابی قرار داده است" و هم فرموده که "هر کس پرهیز کاری کند، خدا برای وی راهی قرار می ‏دهد" یعنی کار او بدون‏ قانون و بی وسیله نیست، هر چند که ممکن است آن وسیله، از وسایل عادی‏ و راههای شناخته شده نبوده، بلکه «من حیث لا یحتسب» باشد.
از نظر جهان‏ بینی الهی که واقعیت را در چهارچوب ماده و جسم و کیفیات و انفعالات‏ جسمانی محدود و محصور نمی داند، دنیای حوادث دارای تار و پودهایی بیشتر و پیچیده ‏تر است و عواملی که در پدید آمدن حوادث شرکت دارند بسی‏ افزون‏تر می‏ باشند. از نظر مادی عوامل مؤثر در اجل و روزی و سلامت و سعادت و خوشبختی‏ منحصرا مادی است. تنها عوامل مادی است که اجل را نزدیک یا دور می‏ کند، روزی را توسعه می‏ دهد یا تنگ می‏ کند، به تن سلامت می‏ دهد یا می‏ گیرد، خوشبختی و سعادت را تأمین یا نابود می‏ کند. اما از نظر جهان بینی الهی، علل و عوامل دیگری که عوامل روحی و معنوی نامیده می ‏شوند نیز همدوش عوامل‏ مادی در کار اجل و روزی و سلامت و سعادت و امثال این امور مؤثرند. از نظر جهان‏ بینی الهی، جهان یک واحد زنده و باشعور است، اعمال و افعال بشر حساب و عکس العمل دارد، خوب و بد در مقیاس جهان بی‏ تفاوت‏ نیست، اعمال خوب و بد بشر مواجه می‏ شود با عکس العمل هایی از جهان که‏ احیانا در دوره حیات و زندگی خود فرد به او می‏ رسد.
اذیت جاندار، اعم از حیوان و انسان، خصوصا ایذای به صاحبان حقوق، از قبیل پدر و مادر و معلم، آثار سوئی در همین زندگی دنیایی بار می‏ آورد، در طبیعت مکافات هست. این آثار و نتایج، خود قسمتی از مظاهر قضا و قدر است. بدیهی است که این گونه قضایا و ارتباطات میان حوادث و پدیده‏ ها با جهان بینی الهی که جهان را یک‏ دستگاه واحد زنده صاحب اراده و شعور می‏ داند، قابل توجیه است و بخشی از روابط علی و معلولی را تشکیل می‏ دهد و اما با طرز تفکر مادی و جهان بینی‏ ماتریالیستی قابل توجیه نیست. از نظر جهان بینی الهی، جهان هم شنواست و هم بینا، ندا و فریاد جاندارها را می‏ شنود و به آنها پاسخ می‏ دهد. به همین جهت دعا یکی از علل‏ این جهان است که در سرنوشت انسان مؤثر است، جلوی جریان هایی را می‏ گیرد و یا جریان هایی به وجود می‏ آورد.
به عبارت دیگر، دعا یکی از مظاهر قضا و قدر است که در سرنوشت حادثه‏ ای می‏ تواند مؤثر باشد یا جلوی قضا و قدری‏ را بگیرد. «الدعاء یرد القضاء [بعد ما ابرم] ابراما؛ دعا قضا را می گرداند هرچند آن قضا محکم باشد.» (سفینة البحار/ ماده دعا) «و اذا سألک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوش الداع اذا دعان؛ هر گاه بندگانم مرا از تو بخواهند، من نزدیکم، خواسته آن که مرا بخواند اجابت می‏ کنم.» (بقره/ 186) همچنین صدقات و احسان ها یکی دیگر از عوامل و مظاهر قضا و قدر است که‏ از مجاری معنوی در تغییر و تبدیل سرنوشت ها مؤثر است. به طور کلی گناه و طاعت، توبه و پرده ‏دری، عدل و ظلم، نیکوکاری و بدکاری، دعا و نفرین و امثال اینها از اموری می‏ باشند که در سرنوشت بشر از نظر عمر و سلامت و روزی مؤثر می‏ باشند.
امام صادق (ع) فرمود: «من یموت بالذنوب اکثر ممن یموت بالاجال، و من یعیش بالاحسان اکثر ممن یعیش بالاعمار؛ عدد کسانی که به واسطه گناهان می‏ میرند از کسانی که به واسطه سرآمدن عمر می ‏میرند بیشتر است و عدد کسانی که به سبب نیکوکاری زندگی دراز می‏ کنند از کسانی که با عمر اصلی خود زندگی می‏ کنند افزون است.» (بحارالانوار/ جلد 5) مقصود حدیث این است که گناهان اجل را تغییر می ‏دهند و احسان ها و نیکوکاری ها عمر را زیاد می‏ کنند. یعنی با اینکه اجل و عمر به حکم قضا و قدر الهی تعیین شده ‏اند، این امور عامل تغییر و تبدیل قضا و قدر می‏ باشند و البته خود این تغییر هم به قضا و قدر الهی است.
در اخبار و روایاتی که از رسول اکرم (ص) یا ائمه اطهار (ع) رسیده‏ است، مطلبی به این مضمون به چشم می‏ خورد: اگر قضا و قدر بیاید، اسباب‏ و علل مخصوصا عقل و قوه تدبیر انسان از کار می ‏افتد. این مطلب در ادبیات فارسی و عربی به همین مضمون منعکس است. در جامع الصغیر چندین حدیث در این معنی از رسول اکرم نقل می‏ کند، از آن جمله: «ان الله اذا اراد امضاء امر نزع عقول الرجال حتی یمضی امره، فاذا امضاه رد الیهم عقولهم و وقعت الندامة؛ هر گاه خدا بخواهد کاری به انجام رسد خردهای مردم را از آنها جدا می‏ کند تا وقتی که امر خود را به انجام رساند. همین که به انجام رساند، خردهای‏ آنها را به آنها باز می‏ گرداند و در این وقت است که پشیمانی صورت‏ می‏ گیرد.»
در تحف العقول صفحه 442 از امام رضا (ع) نقل می‏ کند: «اذا اراد الله امرا سلب العباد عقولهم فانفذ امره و تمت ارادته، فاذا انفذ امره رد الی کل ذی عقل عقله فیقول کیف ذا؟ و من این ذا؟؛ هر گاه خدا چیزی را بخواهد عقل های بندگان را از آنها سلب می‏ کند و حکم‏ خود را اجرا می‏ کند و خواسته خود را به پایان می‏ رساند. همین که حکم خود را اجرا کرد عقل هر صاحب عقل را به او برمی‏ گرداند، آنگاه او مرتب می‏ گوید: چگونه شد که این کار شد؟ از کجا این کار صورت گرفت؟» در حدیث است: «ابی الله ان یجری الامور الا باسبابها (یا ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب) فجعل لکل شی‏ء سببا و لکل سبب شرحا و جعل لکل شرح علما و جعل‏ لکل علم بابا ناطقا؛ خداوند امتناع دارد که امور عالم را جاری کند مگر از طریق وسایط و اسبابی. خداوند برای هر چیز سببی و برای هر سبب حکمتی و برای هر حکمتی‏ دانشی و برای هر دانشی دروازه گویایی قرار داده است.» (مجمع البحرین/ ماده سبب)


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 146 و 117-114

  2. مرتضی مطهری- انسان و سرنوشت- صفحه 106-85

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/27734