انسان با نگاهی ژرف به جهان پیرامونش، به آسمانی که آن را بالای سرش می بیند، به زمینی که آن را زیر پای خویش لمس می کند، به شبی که تاریکی اش همه جا را می پوشاند، به روزی که با پرتو تابناک خورشید همه جا را روشنی و حیات می بخشد، به گیاهی که از دل زمین سر بر می آورد، به صدها و هزاران میوه ای که نوش جان می کند، با نگاه به همه ی اینها، به هماهنگی و تقابل شگفت انگیزی پی می برد که در عین نداشتن سنخیت این موجودات با هم، همگی مکمل یکدیگرند و وجود یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست. آدمی هم از این قاعده ی حیات زا و نیروزا و معنازا، مستثنی نیست. خدای رحمان می فرماید: «و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون؛ از نشانه های بارز و برجسته و غیرقابل انکار قدرت او این است که از جنس خودتان برای شما همسرانی بیافرید و میانتان محبت و دلسوزی ایجاد کرد. براستی در این نعمت نشانه های زیادی برای اهل تفکر وجود دارد» (روم/ 21).
مودة که ریشه ی آن از ودد گرفته شده است، یعنی دوست داشتن چیزی و آرزو کردن چیزی. مودة برای هر دو معنا کاربرد دارد؛ زیرا آرزوی داشتن چیزی به معنای دوست داشتن آن نیز می باشد. چون آرزو داشتن همان میل و رغبت برای دستیابی به چیزی است که آن را دوست میداری. (مفردات راغب اصفهانی ماده ی ودد). خداوند متعال می فرماید: «و جعل بینکم مودة؛ دوست داشتن و آرزو داشتن همدیگر را میان شما (زن و مرد) قرار داد». یعنی زن و مرد در عین حال که همدیگر را دوست میدارند، همیشه آرزومند هم هستند و با تمام وجود دوستدار یکدیگرند. با این وصف کسی که دلباخته ی کسی دیگر است و در آرزوی دستیابی به او، زندگی را به سر می آورد، همیشه یک نوع اشتیاق و میل درونی را نسبت به او در درون خویش شعله ور نگه میدارد. چیزی را که برای خود میخواهد برای او نیز میخواهد. از تجریح کردن احساسات و عواطف او به شدت پرهیز میکند، با نگاهی ژرف درون او را میکاود و در پی برآورده کردن نیازها و خواست های او برمی آید؛ چرا که محرومیت او را محرومیت خویش می داند و به آن تن نمی دهد. سپاس خدایی را که با قرار دادن این شعله میان زن و مرد، زندگی زناشویی را معنا بخشید.
رحمة یعنی رقت و دلسوزی که انسان را به احسان و نیکی کردن به دیگران وا می دارد. این واژه گاهی فقط برای دلسوزی و ترحم به کار میرود؛ گاه نیز برای نیکی کردن صرف و بدون دلسوزی. اگر این صفت برای خداوند به کار رود، مراد از آن احسان به بندگان است نه دلسوزی. به همین خاطر در معنای واژه رحمت چنین آورده اند که رحمت از جانب خداوند انعام و احسان و بخشش و فضل است، و از جانب انسانها، دلسوزی و ترحم. (مفردات راغب ماده ی رحم). بنابراین، خداوند به دنبال مودة، دگرخواهی و نه خودخواهی رحمت قرار داد. به گونه ای که زن و مرد، نسبت به همدیگر در اوج ترحم و دلسوزی باشند و با نگاه دلسوزانه نسبت به یکدیگر لحظه ای از احسان و نیکی کردن به هم فروگذار نکنند و پیوسته آن را سرلوحه زندگی خود قرار دهند. البته آن احسانی که بدون هرگونه چشم داشتی است نه گیرنده ی آن احساس شرم و خجالتی می کند و نه دهنده ی آن بر او منت می نهد.
بنابراین زندگی بدون آرامش، زندگی بدون دگرخواهی مودة با تمام ابعاد وجودی اش، و بدون ترحم و دلسوزی و نیکی کردن رحمة، ثبات و دوام نخواهد داشت. این است که خداوند میفرماید: در این امر، نشانه های بزرگی برای اهل تفکر وجود دارد و افراد بیفکر از آن بی بهره اند. زن و مرد هر دو نیازمند یکدیگرند، البته این نیاز تنها به خاطر نیاز جسمی و ارضای غریزه ی جنسی نیست بلکه آنها در کنار یکدیگر و در پناه هم دنیایی از آرامش و لذت روحی می یابند. انس و الفت، مهربانی، محبت و... احساساتی که در هیچ جای دنیا به آنها دسترسی نخواهند داشت، در پناه هم خواهند یافت. مرد این احساسات را نزد مردان دیگر نخواهد یافت و زن نیز نمی تواند نزد زنان دیگر به آن دست یابد. جز در مواردی کم که هرگز اساس و پایه ی زندگانی بشر بر آن دوام نخواهد آورد. زیرا این بقا و دوام احساسات نیازمند امنیت خاطر و ثبات اند و با حالتهای طوفانی و گذرا ماندگار نخواهند بود.
هر یک از این دو جنس به تفاوتهای جنس مخالف به شدت نیاز دارد و با تمام وجود و احساسات و افکارش به سوی آنها می رود و اسرار و نهفته هایش را برای او برملا می کند. با او همراز می شود و او را در رویارویی با مسئولیتهای گوناگون زندگی، یار و یاور خویش می یابد. دنیا هم درهای صفا و شادی را برای دو قلبی که دوستدار هم اند و با هم جوش خورده اند، باز می کند. اما این درها را برای دلهایی که محروم از محبت و مهربانی است، باز نخواهد کرد. اگرچه این قلب، بزرگترین قلب و صاحبش بزرگترین انسان باشد. قلبی که از این غذای جان افزا محروم است، اصلا بزرگ نیست. اینها مجوعه ای از حقایق انکارناپذیر است و شاید در دنیای شعر و هنر به گونه ای شگفت انگیز به تصویر کشیده شوند؛ اما بدون توسل به شعر و هنر هم تمام حیات از آغاز تاکنون، صحت این حقایق را تأیید میکند. بنابراین ثبات عاطفی یک نیاز روحی زن و مرد است و تمام لذتهای جسمی و برخورداریهای مادی جای آن را نمی گیرد و این جز در خانه و کاشانه تحقق نخواهد یافت. اگر مرد در کنار زن احساس آرامش نکند و اگر زن در کنار او نیاساید و اگر آنها با تمام وجود و احساسات خود به دیگری روی نیاورند، هرگز در زندگی زناشویی به خوشبختی نخواهند رسید.
هر آزمون و هر برخورد و هر سخنی آثار عمیقی در روابط زوجین بر جای می گذارد، البته در وجود زن این تأثیرات بیشتر است. این تأثیرات به صورت پنهان و ناخودآگاه در انسان وجود دارند و مسیر زندگی اش را تعیین می کنند، بدون اینکه خود بر آن آگاهی داشته باشد و این خوشبختی او را تحت تأثیر قرار می دهد. البته آیه مودت و رحمت را میان دو همسر بیان مى کند ولى این احتمال نیز وجود دارد که تعبیر بینکم اشاره به همه انسانها باشد که دو همسر یکى از مصادیق بارز آن محسوب مى شوند، زیرا نه تنها زندگى خانوادگى که زندگى در کل جامعه انسانى بدون این دو اصل یعنى مودت و رحمت امکان پذیر نیست و از میان رفتن این دو پیوند، و حتى ضعف و کمبود آن، مایه هزاران بدبختى و ناراحتى و اضطراب اجتماعى است.
نیروی محبت از نظر اجتماعی نیروی عظیم و مؤثری است. بهترین اجتماعها آن است که با نیروی محبت اداره شود. محبت زعیم و زمامدار به مردم و محبت و ارادت مردم به زعیم و زمامدار. علاقه و محبت زمامدار عامل بزرگی است برای ثبات و ادامه حیات حکومت، و تا عامل محبت نباشد رهبر نمی تواند و یا بسیار دشوار است که اجتماعی را رهبری کند و مردم را افرادی منضبط و قانونی تربیت کند ولو اینکه عدالت و مساوات را در آن اجتماع برقرار کند. مردم آنگاه قانونی خواهند بود که از زمامدارشان علاقه ببینند و آن علاقه هاست که مردم را به پیروی و اطاعت می کشاند. قرآن خطاب به پیغمبر می کند که ای پیغمبر! نیروی بزرگی را برای نفوذ در مردم و اداره اجتماع در دست داری: «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم؛ به (برکت) رحمت الهى، در برابر آنان (مردم) نرم (و مهربان) شدى! و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو، پراکنده میشدند. پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب!»، «و شاورهم فی الامر؛ و در کارها، با آنان مشورت کن!» (آل عمران/ 159).
در اینجا علت گرایش مردم به پیغمبر اکرم را علاقه و مهری دانسته که نبی اکرم نسبت به آنان مبذول می داشت. باز دستور می دهد که ببخششان و برایشان استغفار کن و با آنان مشورت نما. اینها همه از آثار محبت و دوستی است، هم چنان که رفق و حلم و تحمل، همه از شئون محبت و احسانند و باز قرآن می فرماید: «و لا تستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی أحسن فاذا الذی بینک و بینه عداوش کأنه ولی حمیم؛ هرگز نیکى و بدى یکسان نیست بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است! (فصلت/ 34).
امام علی (ع) نیز در فرمان خویش به مالک اشتر آنگاه که او را به زمامداری مصر منصوب می کند درباره رفتار با مردم چنین توصیه می کند: «و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم، و اللطف بهم. .. فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه؛ احساس مهر و محبت به مردم را و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن. .. از عفو و گذشت به آنان بهره ای بده همچنانکه دوست داری خداوند از عفو و گذشتش تو را بهره مند گرداند» (نهج البلاغه/ نامه 53). قلب زمامدار، بایستی کانون مهر و محبت باشد نسبت به ملت. قدرت و زور کافی نیست. با قدرت و زور می توان مردم را گوسفندوار راند ولی نمی توان نیروهای نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافی نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست، بلکه زمامدار همچون پدری مهربان باید قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نیروهای عظیم انسانی آنان را در پیشبرد هدف مقدس خود به خدمت بگیرد.
هم چنین طبق آیات قرآن محبت عامل مؤثرى است براى پیروى کردن، همانگونه که در سوره آل عمران آیه 31 مى خوانیم: «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى؛ بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروى کنید». اصولا پیوند محبت با کسى، انسان را به سوى محبوب و خواسته هاى او مى کشاند و هر چه رشته محبت قویتر باشد این جاذبه قویتر است، مخصوصا محبتى که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب مى شود که انسان سعى کند خود را به آن مبدء کمال و اجراى خواسته هاى او نزدیکتر گرداند.