خواجه نظامالدین (مجدالدین) عبیدالله زاکانى قزوینى متخلص به ”عبید“ شاعر و نویسندهٔ مشهور ایران در قرن هشتم هجرى است. علت اشتهار وى به زاکانى انتساب او است به خاندان ”زاکانیان“ که اصلا شاخهاى بود از عرب بنىخفاجه. از این خاندان دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند؛ نخست شعبهاى که بنابر گفتهٔ معاصر و همشهرى عبید یعنى حمدالله مستوفی، اهل دانشهاى معقول و منقول بودند و دوم شعبهاى که این مورخ، افراد آن را «ارباب صدور» یعنى وزیران و دیوانیان خوانده است. عبید را حمدالله مستوفى ”صاحب معظم نظامالدین عبیدالله زاکانی“ مىخواند و از شعبهٔ دوم معرفى مىکند.
ولادت عبید بنابر قرینههاى موجود باید در پایان قرن هفتم و آغاز قرن هشتم اتفاق افتاده باشد زیرا حمدالله مستوفى در تاریخ گزیده - که به سال ۷۳۰ هـ تألیف آن به انجام رسیده است - او را شاعر و نویسنده و آثارش را «خوب» و «بىنظیر» معرفى مىکند. با این همه از وزارت و صدارت یا مقام بلندى در ردیف آن براى عبید اطلاع دقیقى در دست نیست، اما اینقدر معلوم هست که در دستگاه پادشاهان محترم بوده است. از آغاز زندگانیش نیز چندان آگاهى نداریم لکن چون به «ارباب صدور» انتساب داشت مسلما با خط و ادب و فنون دبیرى و دانشها و آگاهىهاى عمومى که در تمدن اسلامى روزگار او رایج بود، آشنا شده و آنها را با هنر شاعرى و نویسندگى همراه داشته است. از شعرها و اثرهاى او نیز درجهٔ آگاهیش از دانشهاى زمان و از زبان و ادب عربى آشکار است و پیدا است که بر علم نجوم وقوف داشته است.
در آغاز عهد استیلاء شاه شیخ ابواسحق اینجو (۷۴۲-۷۵۸ هـ) بر شیراز، عبید از عراق به فارس رفت و در آنجا اقامت گزید و از سال ۷۴۶ هـ در خدمت شاه شیخ گذرانید و به مدح او و وزیر فاضلش رکنالدین عمیدالملک سرگرم بود. پس از کشتهشدن شاه شیخ ابواسحق، عبید علاقهاى به امیر مبارزالدین محمد مظفرى نشان نداد و آن مرد ریاکار و خونریز را مدحى نگفت بلکه چندگاهى سلطان اویس جلایرى (۷۵۷-۷۷۷ هـ) را که در بغداد و تبریز مستقر بود، در چند قصیده و یک ترکیببند ستود و ظاهرا مدتى هم در بغداد در خدمت آن پادشاه و در مصاحبت سلمان ساوجى گذراند. پس از آنکه امیر مبارزالدین را پسرانش مقید و مخلوع و کور کردند و شاه شجاع (۷۵۹-۷۸۶ هـ) به سلطنت نشست، عبید از دربار اویس جلایرى روى به کرمان نهاد و به درگاه شاه شجاع که پادشاهى شاعر و ادبدوست بود، پیوست و از آن پس پیوسته شاه شجاع را مدح گفت و در سال ۷۶۷ همراه او به شیراز رفت. وفات عبید به سال ۷۷۱ یا ۷۷۲ اتفاق افتاد.
اقسام شعر عبید
از عبید زاکانى به نظم و نثر آثارى باقى مانده است. دربارهٔ آثار منثور او بعد از این سخن خواهیم گفت، اما شعرهاى او را باید به دو قسم هزل و جد تقسیم کرد. شعرهاى مطایبه و هزل عبید همه به قصد عیبجوئى و عیبگوئى از اندیشهها و کردارها و گفتارهاى معاصران سروده شده و انتقادى است از مردم فاسد و عنان گسیختهٔ زمان. نزدیک سیصد بیت از این شعرها عبارت است از: یک ترجیعبند و یک مثنوى کوتاه و چند تضمین و قطعهها و رباعىها. در تضمینها، بیتها و قطعههاى معروف فارسى به طریق مطایبه و گاه از راه تمسخر و ریشخند زدن و باز نمودن ریاکارىهاى گذشتگان و معاصران تضمین و عنداللزوم تحریف شده و گاه نیز به استقبال از آنها شعرهاى تازهاى همراه با مطایبه و هزل ابداع گردیده است، چنانکه کار عبید در این مورد شباهت بسیار به شیوهٔ سوزنى پیدا مىکند.
در میان این شعرها گاه عبید از بیان کلمات رکیک مطلقا ابا و امتناعى نکرده و گویا در این مورد روش سعدى در خبیثات در وى تأثیر داشته و بهکار بردن واژههاى یاد شده را در آثار خود دور از عیب و خطا تشخیص داده است. اما در میان همین شعرها قطعهها و بیتهائى که متضمن شوخىهاى لطیف و خالى از واژههاى رکیک باشد، کم نیست و برخى از آنها در نهایت استادى و مهارت به نظم درآمده است. منظومهٔ موش و گربه از همین نوع شعر دور از واژههاى رکیک است و آن را باید از بهترین منظومههاى انتقادى شمرد که به شیوهٔ قصهپردازان شوخطبع در قالب قصیدهاى طنزآمیز در نود بیت به بحر خفیف در صفت گربهاى مزدور از سرزمین کرمان و کیفیت ریاکارى و تزویر او در جلب اعتماد موشان از راه توبه و انابه و آنگاه دریدن و خوردن آنها که منجر به جنگ سخت میان موشان و گربهگان در بیابان فارس شد و در این جنگ اگرچه در آغاز امر ظفر با موشان بود، لیکن عاقبت گربهگان پیروز شدند.
مىتوان تصور کرد که مقصود گوینده از این منظومهٔ طنزى و انتقادى بیان حال شاه شیخ ابواسحق اینجو و امیر مبارزالدین محمد مظفرى فرمانرواى کرمان بوده است. نفرت شاعر از امیر مبارزالدین ریاکار با توبهٔ معروفش در سال ۷۴۰ هـ (رجوع شود به تاریخ آلمظفر، محمود کتبی، تهران ۱۳۳۵، ص ۱۵.) و بیعت نابخشودنیش با خلیفهٔ عباسى مصر و محتسبى و خمشکنى و تظاهرش به عبادت و در عین حال خونریزى و سفاکى و آدمکشى او بهنام ترویج و اجراء احکام دین، این حدس را در تمثیل مبارزالدین به گربهٔ عابد ریاکار و خونریز تأیید مىکند. اگر این حدس در اصل و منشاء داستان موش و گربه درست باشد تاریخ نظم آن باید بعد از یکى از دو سال ۷۵۴ هـ (فرار ابواسحق از شیراز) یا ۷۵۸ هـ (قتل ابواسحق در شیراز) باشد. این قصیده بهزودى شهرت یافت و مدتها در شمار کتابهاى درسى اطفال بود و هنوز هم از قصههاى شیرینزبان فارسى است که بعضى از بیتهاى آن بهصورت مثلهاى سایر، زبان به زبان مىگردد.
در رسالهٔ «فالنامهٔ بروج» از عبید که به نثر است در پایان هریک از فالها که بهطریق طبیعت و مزاح نوشته شده یک رباعى آمده، و همچنین است در «فالنامهٔ وحوش و طیور» که آن هم شامل شصت رباعى است. انتساب مثنوى سنگتراش کوه طور به عبید، که خود تقلیدى است از حکایت موسى و شبان مثنوى مولوی، مورد تردید است. اما شعرهاى جد عبید که کلیات او را ترتیب مىدهد مجموعهٔ اشعارى است در حدود سه هزار بیت مرکب از قصیده، ترکیببند، ترجیعبند، غزل، قطعه، رباعى و مثنوى طولانى عشاقنامه. قصیدههاى عبید غالبا در جواب قصیدههاى استادان مقدم و در مدح شاهان است. ترکیببندهایش در مدح و یک ترجیع زیبا در وصف عشق دارد. غزلهاى عبید فصیح و دلانگیز و در غایت لطافت و غالبا در استقبال از سعدى و یا متأثر از شیوهٔ گفتار آن استاد بزرگ است. عشاقنامه مثنوى است به بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در هفتصد بیت که شاعر آن را در دو هفته سرود و در دوم ماه رجب سال ۷۵۱ به پایان برد. این مثنوى بهنام شاه شیخ ابواسحق سروده شد و وصف حالى است از خود شاعر و عشقى جانسوز که در روزگارى داشته است.
جاىجاى در لابهلاى بیتهاى مثنوى غزلهاى شورانگیز گنجانیده شده و دو غزل از همام تبریزى و چند بیت از خسرو و شیرین نظامى در میانهٔ بیتهاى مثنوى تضمین گردیده و بر روى هم این مثنوى منظومهاى ابتکارى و تازه است. عبید به همان اندازه که شاعر هزال و نقاد است، به همان میزان هم شاعرى است که به جانب شعر جدى و مخصوصا غزلهاى دلچسب و شیرین توجه داشته است. از تصوف و قلندرى که در عهد او امرى رایج بود، تبرى داشت و عیبهاى صوفیان و قلندران را با تیزبینى به باد انتقاد مىگرفت. شعرهاى جدى او یا در مدح و مربوط به حوادث عهد او است و یا در ذکر شور و شوق عاشقانه است. او در مطایبهها و هزلهایش تواناترین نویسنده و شاعرى است که توانست به صورتهاى گوناگون به طعن و طنز و تعریض و تصریح عیبهاى جامعهٔ فاسد و تباه عهد خویش را بیان کند.
شیوه و روش عبید
شیوه عبید در سخنورى شیرین و دلپسند است. نثر او بسیار روان و ساده و وافى به مقصود و خالى از حشو و زوائد است. شعرش سلیس و روان و دور از تعقید و ابهام و در عین حال داراى واژههاى متقن و منتخب و ترکیبهاى منسجم و مستحکم است که به سخن استادان پایان قرن ششم و آغاز قرن هفتم نزدیک است. در قصیده بیشتر به شیوهٔ سنائى و انورى و در مثنوى به نظامى و در غزل به سعدى توجه داشته است. بر روى هم نیروى ابتکار در عبید زیاد است چنانکه برخى از اثرهاى او به کلى در ادب فاسى تازگى دارد و آن تازگى را هنوز هم حفظ کرده است.