تفاوت صفح و عفو

انسان سه‏ گونه دشمن‏ می‏تواند داشته باشد: دسته اول دشمنانی هستند که با قصد دشمنی و با چهره دشمنی با انسان‏ روبرو می‏شوند که دشمنهای آشکار و علنی هستند. دسته دوم دشمنانی هستند که با قصد دشمنی و با چهره دوستی با انسان‏ روبرو می‏شوند. مسلما خطر دوستان منافق برای انسان از خطر دشمنان صریح‏ بیشتر است. دسته سوم کسانی هستند که با چهره دوستی می‏ آیند و با قصد دوستی هم‏ می ‏آیند ولی رفتارشان و تقاضاهایشان به گونه‏ ای است که از تیرباران کردن‏ یک دشمن، بیشتر و بالاتر است. گاهی مادر انسان ضررش برای انسان از هر دشمنی بیشتر و بالاتر است. مادر با چهره دوستی و با قصد دوستی، با فرزندش رفتاری می‏کند که دشمن آن‏گونه رفتار نمی‏کند. خطر دشمنی که با چهره دوستی و با قصد دوستی می‏ آید و آنچه بر ضرر انسان است می‏خواهد، از خطر کافر و حتی منافق بیشتر است. به همین جهت قرآن در آیه 14 سوره تغابن خطر این‏جور دشمنها را به انسان گوشزد می‏کند، دشمنی‏ که با چهره دوستی و با قصد دوستی با انسان مواجه می‏شود و می فرماید: «یأ ایها الذین ءامنوا إن من أزوجکم و أولدکم عدوا لکم فاحذروهم و إن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإن الله غفور رحیم؛ اى کسانى که ایمان آورده ‏اید! بعضى از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید، خدا شما را می بخشد چرا که خداوند بخشنده و مهربان است». تفاوت دشمنی نوع سوم با دشمنی نوع دوم و نوع اول در این است که دشمنی نوع سوم از آندو خطرناکتر است ولی این تفاوت هست که‏ در اینجا سوء نیت در کار نیست، با حسن‏ نیت دشمنی صورت می‏گیرد یعنی‏ دشمنی از روی جهالت است.
در صدر اسلام مسلمینی بودند که در مواردی که همسران و فرزندان مانع‏ می‏شدند هیچ به حرف آنها گوش نمی‏کردند. بعدها که اوضاع به نفع مسلمین‏ گردش کرد و خود آنها هم مجبور شدند مهاجرت کنند، بعضی از مسلمین‏ می‏خواستند به انتقام آن روزهایی که آنها مانع بودند دیگر با آنها هیچ‏ معاشرتی نکنند و آنها را از خودشان طرد کنند. قرآن می‏فرماید: «شما به‏ حرف آنها گوش نکنید ولی کینه آنها را هم در دل خود نگه ندارید، عفو کنید و صفح کنید». صفح با عفو تفاوت دارد. وقتی کسی کار خطایی می کند هم استحقاق معاقبه و مجازات دارد و هم استحقاق ملامت. عفو، گذشت از مجازات است ولی صفح یک درجه بالاتر است. صفح این است که انسان نه تنها آن مجازات معمول را انجام نمی دهد بلکه اصلا نامش را هم نمی برد، به روی طرف هم نمی آورد، اسمش را هم نمی برد و به همین جهت اولیاء الله همیشه مقامی بالاتر از عفو دارند یعنی عفو آنها به‏ صورت صفح است.
انس بن مالک در خانه رسول خدا (ص) خدمت می‏کرد. می‏گوید رسول اکرم (ص) در بسیاری از اوقات روزه می‏گرفتند و بعد هم غذای بسیار ساده‏ ای، چه هنگام سحر و چه افطار می‏خوردند و معمولا افطاری ایشان یک مقدار شیر بود که من تهیه می‏کردم. یک شب که ایشان با عده ‏ای از صحابه بودند خیلی دیر به منزل آمدند، آنقدر دیر که من خیال‏ کردم ایشان در منزل یکی از اصحاب افطار کرده ‏اند. من هم شیر را خودم‏ خوردم و بعد هم رفتم و خوابیدم. وقتی که آمدند حس کردم که ایشان هنوز افطار نکرده ‏اند. (ظاهرا انس بن مالک از کسی پرسید که آیا رسول اکرم‏ (ص) امشب جایی مهمان بودند و او گفت نه.) هیچ چیز دیگری هم در دسترس نبود. رفتم و خودم را مخفی کردم. ایشان وقتی دیدند چیزی موجود نیست رفتند و خوابیدند. انس که خود قصه را بازگو کرده است‏ و نه رسول اکرم، می‏گوید رسول اکرم تا زنده بودند چیزی در این مورد به روی من نیاوردند. این را می‏گویند صفح. قرآن‏ می‏فرماید عفو کنید و صفح کنید. «و تغفروا». غفران از غفر به معنای پوشاندن است. باز پوشاندن درجه بالاتری است، یعنی روی گناه را با رحمت پوشاندن‏.
چرا می‏گوییم «مغفرت الهی»؟ به این جهت که انسان گناهی به درگاه الهی‏ مرتکب می‏شود که استحقاق مجازات دارد. خداوند متعال او را مجازات‏ نمی‏کند و از او صفح می‏کند و به روی بنده ‏اش هم نمی‏ آورد و بالاتر اینکه روی‏ آن را هم می‏ پوشاند، روپوشی می‏کند. این روپوشی یکی از این جهت‏ است که نمی‏ گذارد دیگران از آن اطلاع پیدا کنند و دیگر اینکه از رحمت‏ و فضل خودش هم چیزی اضافه به او می‏دهد و به همین دلیل قرآن می‏فرماید: «وان‏ تعفوا وتصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحیم». اگر در مورد همسران و فرزندان خطاکار عفو کنید و صفح کنید و غافر باشید بدانید که خداوند هم‏ غفور و رحیم است. یعنی اگر چنین کنید همان کاری را کرده ‏اید که خدا در مقابل بندگان گناهکار خود می‏کند، مظهر اسم «یا غفور» باشید، مظهر اسم «یا رحیم» باشید. اینجا از آن مواردی است که در جمله شرطیه چیزی که به منزله علت است‏ جانشین «جزا» شده است.
در قرآن کریم این امر نظایر زیادی دارد و یکی از فنون بلاغت است. در سوره لقمان آیه 12 می خوانیم: «و من یشکر فانما یشکر لنفسه؛ هر بنده‏ ای که شاکر باشد بداند که این شکر به سود خودش است». خداوند نیازی به شکر بندگان ندارد و اثر شکر بندگان باز به‏ خود بندگان برمی‏گردد. عبودیت، موجب تکامل بشر است. این جمله به‏ صورت شرط و جزا بیان شده است. در ادامه آیه می‏فرماید: «و من کفر فان‏ الله غنی حمید؛ و کسی که کفر بورزد ضررش به خودش برمی‏گردد». ولی «ضررش به خودش برمی‏گردد» به عنوان جزا نیامده است بلکه به جای‏ آن فرموده است: خداوند از همه جهانیان بی‏ نیاز است. در آیه مورد بحث هم نمی ‏فرماید اگر عفو کنید، صفح کنید و بیامرزید برای شما خیلی بهتر است، بلکه می‏فرماید: پس به درستی که خداوند غفور و رحیم است، که از آن می‏توان فهمید که چقدر این عفو و صفح و غفران خوب‏ است.
خداوند در آیه 22 سوره نور نیز می فرماید: «و لیعفوا و لیصفحوا؛ عفو کنند، گذشت داشته باشند»، «الا تحبون ان یغفر الله‏ لکم؛ آیا دوست ندارید که خدا شما را بیامرزد؟» (چه تعبیر عجیبی‏ است!) ای بشرها، از گناه یکدیگر بگذرید، زیرا خودتان گنهکارید و امید دارید خدا از گناهان شما بگذرد، آنچه را که انتظار دارید خدا درباره شما رفتار کند درباره بندگان خدا رفتار کنید، سختگیر نباشید، تا ممکن است گنهکاران را از راه خوبی (کردن) معالجه کنید، آنجا که ممکن‏ نشد، از راه مجازات و سختگیری (وارد شوید)، خداوند آمرزنده و مهربان است، شما هم مهربان و با گذشت باشید.
امیرالمؤمنین نیز در نامه 53 نهج البلاغه فرمان خویش به مالک اشتر آنگاه که او را به‏ زمامداری مصر منصوب می‏کند درباره رفتار با مردم چنین توصیه می‏کند: «و اشعر قلبک الرحمة للرعیة و المحبة لهم، و اللطف بهم... فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه و صفحه؛ احساس مهر و محبت به مردم را و ملاطفت با آنها را در دلت بیدار کن... از عفو و گذشت به آنان بهره‏ای بده هم چنان که دوست داری خداوند از عفو و گذشتش تو را بهره ‏مند گرداند». قلب زمامدار، بایستی کانون مهر و محبت نسبت به ملت باشد. قدرت و زور کافی نیست. با قدرت و زور می‏توان مردم را گوسفندوار راند ولی‏ نمی‏توان نیروهای نهفته آنها را بیدار کرد و به کار انداخت. نه تنها قدرت و زور کافی نیست، عدالت هم اگر خشک اجرا شود کافی نیست، بلکه‏ زمامدار همچون پدری مهربان باید قلبا مردم را دوست بدارد و نسبت به‏ آنان مهر بورزد و هم باید دارای شخصیتی جاذبه دار و ارادت آفرین باشد تا بتواند اراده آنان و همت آنان و نیروهای عظیم انسانی آنان را در پیشبرد هدف مقدس خود به‏ خدمت بگیرد.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 7- صفحه 179-178 و 182-180

  2. مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 4- صفحه 60 و 61

  3. مرتضی مطهری- جاذبه و دافعه- صفحه 64-66

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28460