قوانین و مقررات الهی از نظر قرآن

سنت و قانون، چیزی نیست که آفرینش خاص و خلقت جداگانه ای به آن تعلق بگیرد. قانون، یک مفهوم کلی و انتزاع ذهنی است و در خارج به شکل کلیت و قانون بودن وجود ندارد. آنچه در خارج وجود دارد همان نظام علت و معلول و درجات و مراتب وجود است که در ذهن ما تجرید می یابد و انتزاع می شود و به صورت "قانون" منعکس می گردد. هستی درجاتی دارد و هر درجه آن موقعیت ثابت و مشخصی دارد. تصور ندارد که علتی موقعیت خاص خود را به دیگری بسپارد و یا معلولی از جای خود نقل مکان کند و همین حقیقت است که اینگونه تعبیر می شود: جهان قانون دارد. رشد و تکامل انسان در پرتو زندگى اجتماعى امکان پذیر خواهد بود. زندگى اجتماعى زمینه ساز برخورد منافع و مقاصد مختلف و متعارض است و چه بسا غریزه خودخواهى و منفعت جویى انسانها، سبب تعدى به حریم و حقوق یکدیگر شود.
از این رو، حق با مسئولیت و تکلیف رابطه مستقیمی دارد و مسئولیت و تکلیف ضامن اجراى حقوق بشر خواهند بود. این امر بشر را به وضع قوانینى که بیانگر حقوق و تکالیف افراد جامعه نسبت به یکدیگر باشد، وادار کرده است. بدین جهت پیوسته در جوامع بشرى قوانین و مقرراتى وجود داشته است.
این نیاز بشرى سبب شده به حکم آنکه انسان براى رسیدن به غایت و کمال مطلوب آفریده شده، براى آنکه راه درست رسیدن به این مقصود را بداند و حدود تکالیف و حقوق خود را به خوبى بشناسد، قوانین و مقرراتى را براى او تشریع و توسط پیامبران و رسولان به بشر ابلاغ شود. قوانین و مقررات الهى به تکالیف اجتماعی محدود و منحصر نمی شود. انسان، گذشته از بعد حیات اجتماعى و ارتباط با همنوعان خود، با آفریدگار و جهانى که در آن زندگى مى کند و با وجود خویش نیز در ارتباط است و در این حوزه ها نیز مسئولیت هایى را بر عهده دارد که با عملى ساختن آنها مى تواند راه کمال و سعادت را طی کند.
در جهان، جز قانون و سنت و ناموس های لا یتغیر وجود ندارد. اگر مرده ای به طور اعجاز زنده می شود، آن خود حساب و قانونی دارد. اگر فرزندی همچون عیسی بن مریم (ع) بدون پدر متولد می شود، بر خلاف سنت الهی و قانون جهان نیست. آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و قانون اسباب خوانده می شود در زبان دین سنت الهی نامیده می شود. قرآن کریم در چند جا گفته است که: «هرگز در سنت خدا تغییری نخواهی یافت،» (احزاب/ 6 و فتح/ 23) یعنی کار خدا شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییر پذیر نیست.
در سوره فاطر، این مضمون به طور مکرر و مؤکد یاد شده است: «فلن تجد لسنة الله تبدیلا* و لن تجد لسنة الله تحویلا»؛ «هرگز در سنت خدا تبدیلی نمی یابی (یعنی سنت الهی تبدیل به سنت دیگر نمی شود، مثل اینکه قانونی نسخ شود و قانونی دیگر جای آن را بگیرد) و هرگز در سنت خدا تغییری نمی یابی (نظیر اینکه در یک قانون قراردادی، تبصره ای اضافه می شود و یا قسمتی از آن لغو می شود و تغییراتی در آن داده می شود بدون آنکه اصل قانون لغو شود).» (فاطر/ 43)
قرآن کریم نه تنها به طور کلی، قانونی بودن و سنت داشتن آفرینش را گوشزد می کند بلکه در مواردی، برخی از سنن مخصوص را نیز معرفی می نماید. غالبا افراد، مقررات الهی را در خلقت و آفرینش و پاداش و کیفر و سعادت و شقاوت، با مقررات اجتماعی بشری قیاس می گیرند، در صورتی که این امور تابع شرایط تکوینی و حقیقی است و جزئی از آن است، ولی اوضاع و مقررات اجتماعی، تابع مقررات اعتباری قراردادی است.
مقررات اجتماعی می تواند تابع شرایط قراردادی باشد ولی مقررات خلقت و آفرینش و از آن جمله پاداش و کیفر الهی نمی تواند تابع این شرایط باشد، بلکه تابع شرایط تکوینی است. مثلا اگر خدای ناخواسته یک بیماری نظیر "وبا" به ایران بیاید، تفاوتی بین تبعه ایران و تبعه غیر ایران نمی گذارد. اگر ایرانی و افغانی از لحاظ شرایط مزاجی و محیطی و سایر شرایط طبیعی متساوی باشند محال است که میکروب بیماری، تبعیضی قائل شود و بگوید چون افغانی، تبعه ایران نیست من با او کاری ندارم. اینجا حساب خلقت و طبیعت است نه حساب اجتماع و قراردادهای اجتماعی، حساب، حساب تکوین است نه حساب تقنین و تشریع.
مقررات الهی از نظر پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت افراد، تابع شرایط واقعی و تکوینی است. چنین نیست که اگر کسی مدعی شود که چون من نامم در دفتر اسلام ثبت شده است و اسما مسلمانم پس باید امتیاز داشته باشم، از او پذیرفته گردد. اشتباه نشود، سخن در مسائل مربوط به پاداش و کیفر، و سعادت و شقاوت، و در رفتار خداوند با بندگان است، سخن در قوانین موضوعه اسلام در زندگی اجتماعی مسلمین نیست. شک ندارد که مقررات موضوعه اسلامی مانند همه قوانین موضوعه جهان یک سلسله قوانین قراردادی است و یک سلسله شرایط قراردادی در آنها ملحوظ شده است و افراد بشر در این قوانین که مربوط به زندگی دنیوی آنها است الزاما باید از یک سلسله شرایط قراردادی پیروی کنند.
ولی فعل خداوند و جریان مشیت الهی در نظام تکوین و از آن جمله سعادت بخشیدن و به شقاوت کشیدن افراد و پاداش و کیفر دادن به آنها تابع «ایها الناس ان اباکم واحد، و ان ربکم واحد، کلکم لادم و آدم من تراب، لا فخر لعربی علی عجمی الا بالتقوی»؛ «ای مردم همه شما دارای یک پدر و یک خدا هستید، همگی از آدم آفریده شده اید و آدم از خاک آفریده شده است. (یعنی اصل و نسب همه کس به خاک بر می گردد)، عرب را بر عجم فخر و امتیازی نیست، تنها سبب امتیاز، تقواست.»
سلمان فارسی که در طلب حقیقت گام بر می داشت به جایی رسید که رسول اکرم (ص) درباره اش فرمود: «سلمان منا اهل البیت؛ سلمان از ما اهل بیت است.» یک تفاوت اصیل در میان قوانین الهی و قوانین بشری همین است که قوانین الهی دو بعدی است و قوانین بشری یک بعدی. قوانین بشری به نظام روحی و تکامل معنوی فرد کاری ندارد. وقتی که یک دولت برای مصالح کشور، اقدام به وضع مالیات می کند، هدفش فقط به دست آوردن پول و تأمین هزینه کشور است.
ولی در قوانین الهی چنین نیست، در این قوانین، مالیات و سربازی به طور مطلق خواسته نشده است، بلکه توأم با نیت خالص و قصد قربت خواسته شده است. اسلام عمل با روح می خواهد نه عمل بی روح. به همین جهت اگر مسلمانی زکات خود را بدهد ولی شائبه ریا در آن باشد پذیرفته نیست، اگر به جهاد برود ولی برای خودنمایی باشد قبول نیست. قانون الهی می گوید سرباز اجباری به درد من نمی خورد، من سربازی می خواهم که روحا سرباز باشد، سربازی می خواهم که ندای: «ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة»؛ «خدا از مؤمنین، جان ها و مال هایشان را به بهای بهشت خریداری فرموده است.» (توبه/ 111)
قرآن، مقررات الهی را قوانین نیرومند و قوی معرفی می کند و تأثیر "پول" و "پارتی" و "زور" را در محکمه عدل الهی نفی می نماید. در قرآن از پول به عنوان "عدل" از ماده "عدول"، (زیرا وقتی که به عنوان رشوه داده شود سبب عدول و انحراف از حق و حقیقت می گردد)، یا از "عدل" به معنی "عوض" و "معادل" و از پارتی به عنوان "شفاعت" و از زور به عنوان "نصرت" یاد شده است.
در سوره بقره آیه 48 چنین می خوانیم: «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون»؛ «پروا داشته باشید از روزی که هیچ کس از دیگری دفاع نمی کند و شفاعت هم پذیرفته نیست و از کسی هم پولی به عنوان عوض جرم و معادل آن گرفته نخواهد شد و نصرت و یاری کردن امکان ندارد.»
یعنی نظام جهان آخرت همچون نظام اجتماعی بشر نیست که گاهی انسان برای فرار از قانون به پارتی یا پول متوسل شود و گاهی قوم و عشیره خود را به کمک بطلبد و آنان در برابر مجریان قانون اعمال قدرت کنند.


منابع :

  1. مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 144 و 289 و 419 و 417 و 139 و 363

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28795