ما می توانیم از آثار و روایات اسلامی بفهمیم که آسمان ها به نحوی قرارگاه ملائکه هستند. البته ملائکه که در آسمان ها قرار دارند مثل انسان که در زمین قرار دارد نیست که یک جسمی باشد که روی زمین بخواهد راه برود. اگر ما بخواهیم برای آنها شبیهی قائل بشویم، مثل روح اند برای جسم، نه مثل جسمی برای جسم، یعنی آن ملائکه نوعی تعلق به آن آسمان ها دارند آن چنان که روحی به بدنی تعلق دارد، اما حقیقت آنها چیست؟ ما نمی دانیم. آن ملائکه ای که امر الهی را حامل هستند و تدبیر جهان را به عهده دارند، نوعی تعلق و وابستگی به آن آسمان ها دارند که آن مقداری که ما درک می کنیم از قبیل تعلقی است که روح به بدن دارد. این مطلبی است که قرآن ذکر کرده است و تا این مقدار را ما می توانیم بفهمیم و بدانیم و بیش از آن شاید هنوز باید علم بشر خیلی پیش برود تا به این حقیقت نزدیک شود.
در قرآن کریم مکرر کلمه ملائکه ذکر شده ولى نام هیچ یک از آنان را نبرده مگر جبرئیل و میکائیل را و بقیه ملائکه را با ذکر اوصافشان یاد کرده، مانند: ملک الموت و کرام الکاتبین و سفرة الکرام البرره و رقیب و عتید و غیر این ها و از صفات و اعمال ملائکه که در کلام خدا و در احادیث سابق ذکر شده اند، یکى این است که ملائکه موجوداتى هستند شریف و مکرم، که واسطه هایى بین خداى تعالى و این عالم محسوس هستند، به طورى که هیچ حادثه اى از حوادث و هیچ واقعه اى مهم و یا غیر مهم نیست، مگر آنکه ملائکه در آن دخالتى دارند، و یک یا چند فرشته، موکل و مامور آنند، اگر آن حادثه فقط یک جنبه داشته باشد یک فرشته و اگر چند جنبه داشته باشد چند ملک موکل بر آنند و دخالتى که دارند تنها و تنها این است که امر الهى را در مجرایش به جریان اندازند و آن را در مسیرش قرار دهند، همچنان که قرآن در این باره فرموده: «لا یسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»؛ «در سخن از او پیشى نمى گیرند و به امر او عمل مى کنند.» (انبیاء/27) صفت دومى که از ملائکه در قرآن و حدیث آمده این است که در بین ملائکه نافرمانى و عصیان نیست، معلوم مى شود ملائکه نفسى مستقل ندارند و داراى اراده اى مستقل نیستند، که بتوانند غیر از آنچه که خدا اراده کرده اراده کنند، پس ملائکه در هیچ کارى استقلال ندارند و هیچ دستورى را که خدا به ایشان تحمیل کند تحریف نمى کنند و کم و زیادش نمى سازند، هم چنان که فرمود: «لا یعصون الله ما امرهم و یفعلون ما یؤمرون»؛ «خدا را در آنچه امرشان کند نافرمانى نمى کنند.» (تحریم/6) صفت سوم اینکه: ملائکه با همه کثرتى که دارند، داراى مراتب مختلفى از نظر بلندى و پایینى هستند بعضى ما فوق بعضى دیگر و جمعى نسبت به ما دون خود آمرند و آن دیگران مامور و مطیع آنان و آنکه آمر است به امر خدا امر مى کند و حامل امر خدا به سوى مامورین است و مامورین هم به دستور خدا مطیع آمرند، در نتیجه ملائکه به هیچ وجه از ناحیه خود اختیارى ندارند، هم چنان که قرآن کریم فرموده: «و ما منا الا له مقام معلوم»؛ «هیچ یک از ما نیست مگر آنکه مقامى معلوم دارد.» (صافات/164) و نیز فرموده: «مطاع ثم امین»؛ «فرمانده فرشتگان و امین وحى است.» (تکویر/21) و نیز فرموده: «قالوا ما ذا قال ربکم قالوا الحق»؛ «پرسیدند: پروردگارتان چه گفت؟ گفتند: حق گفت.»(سباء/ 23) صفت چهارم اینکه: ملائکه از آن جا که هر چه مى کنند به امر خدا مى کنند، هرگز شکست نمى خورند، به شهادت اینکه فرموده: «و ما کان الله لیعجزه من شى ء فى السموات ولا فى الارض»؛ «خدا هرگز چنین نبوده که چیزى در آسمان ها و زمین او را عاجز کند.» (فاطر/44) و از سوى دیگر فرموده: «و الله غالب على امره»؛ «خدا بر امر خود مسلط است.» (یوسف/21) و نیز فرموده: «ان الله بالغ امره»؛ «خدا کار خود را به انجام خواهد رسانید.» (طلاق/3) از این جا روشن مى شود ملائکه موجوداتى هستند که در وجودشان منزه از ماده (بیان اینکه وجود ملائکه مادى و جسمانى نیست و توضیحى در مورد تمثل ملائکه به اشکال و تهیات جسمانى و رد اینکه گفته شده ملک جسمى است لطیف... ) جسمانى اند، چون ماده جسمانى در معرض زوال و فساد و تغییر است و نیز کمال در ماده، تدریجى است، از مبدا سیر و حرکت مى کند تا به تدریج به غایت کمال برسد و چه بسا در بین راه به موانع و آفاتى برخورد کند و قبل از رسیدن به حد کمالش از بین برود، ولى ملائکه این طور نیستند و نیز از این بیان روشن مى شود اینکه در روایات، سخن از صورت و شکل و هیأت هاى جسمانى ملائکه رفته، از باب تمثل است و خواسته اند بفرمایند: فلان فرشته طورى است که اگر اوصافش با طرحى نشان داده شود، به این شکل در مى آید و به همین جهت انبیا و امامان، فرشتگان را به آن صورت که براى آنان مجسم شدند، توصیف کرده اند و گرنه ملائکه به صورت و شکل در نمى آیند. فرق است بین تمثل و شکل گیرى، تمثل ملک به صورت انسان، معنایش این است که ملک در ظرف ادراک آن کسى که وى را مى بیند، به صورت انسان در آید، در حالى که بیرون از ظرف ادراک او، واقعیت و خارجیت دیگرى دارد و آن عبارت است از صورتى ملکى. به خلاف تشکل و تصور، که اگر ملک به صورت انسان، متصور و به شکل او متشکل شود، انسانى واقعى مى شود، هم در ظرف ادراک بیننده و هم در خارج آن ظرف و چنین ملکى هم در ذهن ملک است و هم در خارج و این ممکن نیست. خداى سبحان این معنا را که ما براى تمثل کردیم تصدیق دارد و در داستان مسیح و مریم مى فرماید: «فارسلنا الیها روحنا فتمثل لها بشرا سویا»؛ «ما روح خود را نزد او فرستادیم، پس براى او به صورت بشرى تمام عیار ممثل شد.» (مریم/17)
و اما اینکه بر سر زبان ها افتاده که مى گویند: "ملک جسمى است لطیف، که به هر شکل در مى آید جز به شکل سگ و خوک و جن نیز جسمى است لطیف، جز اینکه جن به هر شکلى در مى آید حتى شکل سگ و خوک" مطلبى است که هیچ دلیلى بر آن نیست، نه از عقل و نه از نقل -نه نقل از کتاب و نه نقل از سنت معتبر- و اینکه بعضى ادعا کرده اند بر اینکه مسلمین بر این مطلب اجماع دارند، علاوه بر اینکه چنین اجماعى در کار نیست، هیچ دلیلى بر حجیت چنین اجماعى در مسائل اعتقادى نیست.