اهمیت امنیت در زندگی انسان از نظر اسلام

امنیت، نخستین و مهم ترین شرط یک زندگى سالم اجتماعى است، به همین جهت ما در داستان ذوالقرنین می بینیم ذو القرنین براى فراهم کردن آن نسبت به قومى که مورد تهدید قرار گرفته بودند پر زحمت ترین کارها را بر عهده گرفت و براى جلوگیرى از مفسدان از نیرومندترین سدها استفاده کرد، سدى که در تاریخ ضرب المثل شده و سنبل استحکام و دوام و بقاء است، مى گویند "هم چون سد اسکندر" (هر چند ذو القرنین اسکندر نبود). اصولا تا جلو مفسدان را با قاطعیت و به وسیله نیرومندترین سدها نگیرند جامعه روى سعادت نخواهد دید و به همین دلیل ابراهیم (ع) هنگام بناى کعبه نخستین چیزى را که از خدا براى آن سرزمین تقاضا کرد نعمت امنیت بود، «رب اجعل هذا البلد آمنا» (ابراهیم/ 35) و نیز به همین دلیل سخت ترین مجازات ها در فقه اسلامى براى کسانى در نظر گرفته شده است که امنیت جامعه را به خطر مى افکنند.
خداوند درسوره حجرات، آیات 11 تا 12 می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسى أن یکونوا خیرا منهم و لا نساء من نساء عسى أن یکن خیرا منهن و لا تلمزوا أنفسکم و لا تنابزوا بالألقاب بئس الاسم الفسوق بعد الإیمان و من لم یتب فأولئک هم الظالمون. یا أیها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن إن بعض الظن إثم و لا تجسسوا و لا یغتب بعضکم بعضا أ یحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه و اتقوا الله إن الله تواب رحیم»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید نباید گروهى از مردان شما گروه دیگر را استهزا کنند، شاید آنها از اینها بهتر باشند و نه زنانى از زنان دیگر شاید آنان بهتر از اینان باشند و یکدیگر را مورد طعن و عیب جویى قرار ندهید و با القاب زشت و ناپسند یاد نکنید، بسیار بد است که بر کسى بعد از ایمان نام کفر بگذارید و آنها که توبه نکنند ظالم و ستمگرند. اى کسانى که ایمان آورده اید! از بسیارى از گمان ها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمان ها گناه است و هرگز (در کار دیگران) تجسس نکنید و هیچیک از شما دیگرى را غیبت نکند، آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ (به یقین) همه شما از این امر کراهت دارید، تقواى الهى پیشه کنید که خداوند توبه پذیر و مهربان است.»
از آنجا که قرآن مجید در این سوره به ساختن جامعه اسلامى بر اساس معیارهاى اخلاقى پرداخته، پس از بحث درباره وظایف مسلمانان در مورد نزاع و مخاصمه گروه هاى مختلف اسلامى در آیات مورد بحث به شرح قسمتى از ریشه هاى این اختلافات پرداخته تا با قطع آنها اختلافات نیز برچیده شود و درگیرى و نزاع پایان گیرد.
"تجسس" و "تحسس" که در این آیه مطرح شده هر دو به معنى جستجوگرى است ولى اولى معمولا در امور نامطلوب مى آید و دومى غالبا در امر خیر، چنان که یعقوب به فرزندانش دستور مى دهد: «یا بنی اذهبوا فتحسسوا من یوسف و أخیه»؛ «اى فرزندان من! بروید و از (گمشده من) یوسف و برادرش جستجو کنید.» (یوسف/ 87)
در حقیقت گمان بد عاملى است براى جستجوگرى و جستجوگرى عاملى است براى کشف اسرار و رازهاى نهانى مردم و اسلام هرگز اجازه نمى دهد که رازهاى خصوصى آنها فاش شود و به تعبیر دیگر اسلام مى خواهد مردم در زندگى خصوصى خود از هر نظر در امنیت باشند. بدیهى است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگرى درباره دیگران بر خیزد حیثیت و آبروى مردم بر باد مى رود و جهنمى به وجود مى آید که همه افراد اجتماع در آن معذب خواهند بود.
دستورهاى شش گانه اى که در دو آیه فوق مطرح شده (نهى از سخریه و عیبجویى و القاب زشت و گمان بد و تجسس و غیبت) هرگاه به طور کامل در یک جامعه پیاده شود آبرو و حیثیت افراد جامعه را از هر نظر بیمه مى کند، نه کسى مى تواند به عنوان خود برتر بینى دیگران را وسیله تفریح و سخریه قرار دهد و نه مى تواند زبان به عیبجویى این و آن بگشاید و نه با القاب زشت حرمت و شخصیت افراد را در هم بشکند. نه حق دارد حتى گمان بد ببرد، نه در زندگى خصوصى افراد به جستجو پردازد و نه عیب پنهانى آنها را براى دیگران فاش کند. به تعبیر دیگر انسان چهار سرمایه دارد که همه آنها باید در دژهاى این قانون قرار گیرد و محفوظ باشد: جان و مال و ناموس و آبرو. تعبیرات آیات فوق و روایات اسلامى نشان مى دهد که آبرو و حیثیت افراد همچون مال و جان آنها است، بلکه از بعضى جهات مهمتر است!
اسلام مى خواهد در جامعه اسلامى امنیت کامل حکم فرما باشد نه تنها مردم در عمل و با دست به یکدیگر هجوم نکنند، بلکه از نظر زبان مردم، و از آن بالاتر از نظر اندیشه و فکر آنان نیز در امان باشند و هر کس احساس کند که دیگرى حتى در منطقه افکار خود تیرهاى تهمت را به سوى او نشانه گیرى نمى کند و این امنیتى است در بالاترین سطح که جز در یک جامعه مذهبى و مؤمن امکان پذیر نیست.
پیامبر گرامى (ص) در حدیثى مى فرماید: «ان الله حرم من المسلم دمه و ماله و عرضه، و ان یظن به السوء»؛ «خداوند خون و مال و آبروى مسلمان را بر دیگران حرام کرده و هم چنین گمان بد درباره او بردن.»
گمان بد نه تنها به طرف مقابل و حیثیت او لطمه وارد مى کند، بلکه براى صاحب آن نیز بلایى است بزرگ، زیرا سبب مى شود که او را از همکارى با مردم و تعاون اجتماعى بر کنار کند و دنیایى وحشتناک آکنده از غربت و انزوا فراهم سازد، چنان که در حدیثى از امیر مؤمنان على (ع) آمده است: «من لم یحسن ظنه استوحش من کل احد»؛ «کسى که گمان بد داشته باشد از همه کس مى ترسد و وحشت دارد.» به تعبیر دیگر چیزى که زندگى انسان را از حیوانات جدا مى کند و به آن رونق و حرکت و تکامل مى بخشد، روح تعاون و همکارى دسته جمعى است و این در صورتى امکان پذیر است که اعتماد و خوش بینى بر مردم حاکم باشد، در حالى که سوء ظن پایه هاى این اعتماد را در هم مى کوبد، پیوندهاى تعاون را از بین مى برد و روح اجتماعى را تضعیف مى کند. نه تنها سوء ظن که مسئله تجسس و غیبت نیز چنین است.
افراد بدبین از همه چیز مى ترسند و از همه کس وحشت دارند و نگرانى جانکاهى دائما بر روح آنها مستولى است، نه مى توانند یار و مونسى غمخوار پیدا کنند و نه شریک و همکارى براى فعالیت هاى اجتماعى و نه یار و یاورى براى روز درماندگى. توجه به این نکته نیز لازم است که منظور از "ظن" در اینجا گمان هاى بى دلیل است. بنابراین در مواردى که گمان متکى به دلیل یعنى ظن معتبر باشد از این حکم مستثنى است مانند گمانى که از شهادت دو نفر عادل حاصل مى شود.

امنیت و آزادى در محیط خانه
خداوند در سوره نور، آیات 27 تا 29 می فرماید: «یا أیها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتى تستأنسوا و تسلموا على أهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون. فإن لم تجدوا فیها أحدا فلا تدخلوها حتى یؤذن لکم و إن قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو أزکى لکم و الله بما تعملون علیم. لیس علیکم جناح أن تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون»؛ «اى کسانى که ایمان آورده اید در خانه هایى غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید، این براى شما بهتر است، شاید متذکر شوید و اگر کسى در آن نیافتید داخل آن نشوید تا به شما اجازه داده شود و اگر گفته شود بازگردید، بازگردید، که براى شما پاکیزه تر است و خداوند به آنچه انجام مى دهید آگاه است. گناهى بر شما نیست که وارد خانه هاى غیر مسکونى بشوید که در آنجا متاعى متعلق به شما وجود دارد و خدا آنچه را آشکار مى کنید یا پنهان مى دارید مى داند.»
بى شک وجود انسان داراى دو بعد است، بعد فردى و بعد اجتماعى و به همین دلیل داراى دو نوع زندگى است، زندگى خصوصى و عمومى که هر کدام براى خود ویژگی هایى دارد و آداب و مقرراتى. انسان ناچار است در محیط اجتماع قیود زیادى را از نظر لباس و طرز حرکت و رفت و آمد تحمل کند، ولى پیدا است که ادامه این وضع در تمام مدت شبانه روز خسته کننده و دردسر آفرین است. او مى خواهد مدتى از شبانه روز را آزاد باشد، قید و بندها را دور کند به استراحت پردازد با خانواده و فرزندان خود به گفتگوهاى خصوصى بنشیند و تا آنجا که ممکن است از این آزادى بهره گیرد و به همین دلیل به خانه خصوصى خود پناه مى برد و با بستن درها به روى دیگران زندگى خویش را موقتا از جامعه جدا مى سازد و همراه آن از انبوه قیودى که ناچار بود در محیط اجتماع بر خود تحمیل کند آزاد مى شود. حال باید در این محیط آزاد با این فلسفه روشن، امنیت کافى وجود داشته باشد، اگر بنا باشد هر کس سر زده وارد این محیط گردد و به حریم امن آن تجاوز کند دیگر آن آزادى و استراحت و آرامش وجود نخواهد داشت و مبدل به محیط کوچه و بازار مى شود.
به همین دلیل همیشه در میان انسان ها مقررات ویژه اى در این زمینه بوده است، و در تمام قوانین دنیا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنها ممنوع است و مجازات دارد، و حتى در جایى که ضرورتى از نظر حفظ امنیت و جهات دیگر ایجاب کند که بدون اجازه وارد شوند مقامات محدود و معینى حق دادن چنین اجازه اى را دارند.
در اسلام نیز در این زمینه دستور بسیار مؤکد داده شده و آداب و ریزه کاری هایى در این زمینه وجود دارد که کمتر نظیر آن دیده مى شود. در حدیثى مى خوانیم که "ابو سعید" از یاران پیامبر (ص) اجازه ورود به منزل گرفت در حالى که روبروى در خانه پیامبر (ص) ایستاده بود، پیامبر (ص) فرمود: «به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نایست!»
در روایت دیگرى مى خوانیم که خود آن حضرت هنگامى که به در خانه کسى مى آمد روبروى در نمى ایستاد بلکه در طرف راست یا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود: السلام علیکم (و به این وسیله اجازه ورود مى گرفت) زیرا آن روز هنوز معمول نشده بود که در برابر در خانه پرده بیاویزند. حتى در روایات اسلامى مى خوانیم که انسان به هنگامى که مى خواهد وارد خانه مادر یا پدر و یا حتى وارد خانه فرزند خود شود اجازه بگیرد. در روایتى آمده است که مردى از پیامبر (ص) پرسید: «آیا به هنگامى که مى خواهم وارد خانه مادرم شوم باید اجازه بگیرم؟ فرمود: آرى، عرض کرد مادرم غیر از من خدمتگزارى ندارد باز هم باید اجازه بگیرم؟! فرمود: «أتحب ان تراها عریانة؟!»؛ «آیا دوست دارى مادرت را برهنه ببینى؟!» عرض کرد: نه، فرمود: «فاستاذن علیها!»؛ اکنون که چنین است از او اجازه بگیر.» در روایت دیگرى مى خوانیم که پیامبر (ص) هنگامى که مى خواست وارد خانه دخترش فاطمه (ع) شود، نخست بر در خانه آمد دست به روى در گذاشت و در را کمى عقب زد، سپس فرمود: السلام علیکم، فاطمه (ع) پاسخ سلام پدر را داد، بعد پیامبر (ص) فرمود: اجازه دارم وارد شوم؟ عرض کرد وارد شو اى رسول خدا! پیامبر (ص) فرمود: کسى که همراه من است نیز اجازه دارد وارد شود فاطمه عرض کرد: مقنعه بر سر من نیست و هنگامى که خود را به حجاب اسلامى محجب ساخت پیامبر (ص) مجددا سلام کرد و فاطمه (ع) جواب داد و مجددا اجازه ورود براى خودش گرفت و بعد از پاسخ موافق فاطمه (ع) اجازه ورود براى همراهش جابربن عبدالله گرفت.
این حدیث به خوبى نشان مى دهد که تا چه اندازه پیامبر (ص) که یک الگو و سرمشق براى عموم مسلمانان بود این نکات را دقیقا رعایت مى فرمود. حتى در بعضى از روایات مى خوانیم باید سه بار اجازه گرفت، اجازه اول را بشنوند و به هنگام اجازه دوم خود را آماده سازند و به هنگام اجازه سوم اگر خواستند اجازه دهند و اگر نخواستند اجازه ندهند! حتى بعضى لازم دانسته اند که در میان این سه اجازه، فاصله اى باشد چرا که گاه لباس مناسبى بر تن صاحب خانه نیست و گاه در حالى است که نمى خواهد کسى او را در آن حال ببیند، گاه وضع اطاق به هم ریخته است و گاه اسرارى است که نمى خواهد دیگرى بر اسرار درون خانه اش واقف شود، باید به او فرصتى داد تا خود را جمع و جور کند و اگر اجازه نداد بدون کمترین احساس ناراحتى باید صرف نظر کرد.


منابع :

  1. ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه جلد ‏22- صفحه 184-187 و جلد ‏14- صفحه 430-432

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28875