مقایسه مبانی جهان بینی اسلام با ادیان و مکاتب دیگر

تحول و تکامل بشر و بعثت رسول اکرم
شخصیت آسمانی پیغمبر گرامی که درست هزار و چهارصد سال قمری پیش از جانب خدای متعال به سمت رسالت و به عنوان رهبر و رهنمای جهانیان، مبعوث گردیده و کتاب آسمانی قرآن را که مجموعه سخنان خدای یگانه و جامع کلیات تعالیم علمی و عملی و معجزه باقیه اوست، برنامه زندگی صدها میلیون پیروان خود و مورد توجه همگانی بشر قرار داده است، باید یکی از مهم ترین عوامل تحول و تکامل بشر به شمار آورد، بلکه خود مهم ترین عاملی است که به واسطه خودنمایی که در طول چهارده قرن در اعتقاد و عمل صدها میلیون انسان نموده و در هرگوشه و کنار زندگی جامعه بشری اثر به سزایی گذاشته است. جهان بینی اسلام و ادیان دیگر را بررسی می کنیم.


1- دستورات منفی ادیان هندی و مسیحی:
درست است که اسلام از «وثنیت» برهمایی که تقریبا سی قرن یا بیشتر عمر دارد و بودایی که تقریبا بیست و پنج قرن یا بیشتر روزگار گذرانیده و کیش مسیحی که نزدیک به بیست قرن در جامعه بشری زندگی کرده، جوان تر می باشد و درست است که پیروان این مذهب بیشتر از پیروان اسلام می باشند، ولی با مراجعه به کتاب مقدس برهمایی ودا و سایر متون مذهبی این طایفه روشن می شود که همه یا بیشتر دستورات مذهبیشان دستوراتی است منفی و غیر مثبت، و در عین حال مخصوص عده کمی از پیروان مذهب، بیشتر پیروان از معنویات مذهب و استفاده از کتاب مقدس بهره ندارند. و در حقیقت جامعه برهمایی از حیث عمل و عکس العمل در بیرون از حوزه خود جامعه ای است بی خاصیت.
مذهب بودایی در دستورات منفی خود، دست کمی از مذهب برهمایی ندارد و همچنین کیش مسیحی (چنانکه در انجیل های چهارگانه و سایر متون اصلی آن پیداست) از شرایع عملی و قوانین اجتماعی به کلی تهی و به فلسفه و تعقل به کلی بدبین می باشد. اصولا داستان فداکاری حضرت مسیح (ع) و آمرزش همگانی گناهان بشر یا خصوص پیروان مسیحیت با مقررات مذهبی مثبت هیچ گونه سازش ندارد. مذاهب دیگر، یا مانند صابئیت و مانویت، وجاهت خود را به کلی از دست داده اند، و یا مانند مذهب یهود وقف طایفه ای مخصوص، و از کثرت پیروان محروم می باشند.

2- دستورات مثبت اسلام
آری تنها آیین مقدس اسلام است که با  عقاید برهانی و قوانین اجتماعی و فردی مثبت خود، مورد قبول و احترام صدها میلیون انسان قرار گرفته و پیوسته در میان خود میلیون ها علاقه مند داشته و دارد که سر تا سر زندگی خود را به دستورات مثبت آنان تطبیق می کنند و پر روشن است که روش زندگی مثبت و منظم یک فرد می تواند در هزاران فرد به طور مستقیم و غیر مستقیم اثر گذارد، تا چه رسد به یک جامعه وسیع. و از اینجاست که سیاست های مخالف این آیین پاک «به اعتراف خودشان» هیچ گاه غافل ننشسته در خاموش کردن نور آن هیچ گونه فروگذاری نمی کنند. کتاب داستان بشر اثر «هندریک ویلم وان» ترجمه جمال زاده، صفات 138-139 در علل پیشرفت اسلام و غلبه مسلمانان در جنگ های صلیبی و غیر آن بر مسیحیان می گوید: پیغمبر اسلام فرموده بود هر کس که در راه جهاد با کفار به خاک افتد، یک راست به بهشت می رود و مجاهدین اسلام مردانه جان باختن در میدان جنگ را به زندگانی پر رنج و تعب در این دنیای فانی ترجیح می دادند. به همین جهت بود که مسلمانان در جنگ های صلیبی بر مسیحیان غالب آمدند، چون پیروان دین عیسی از دنیای مجهول پس از مرگ ترسناک بودند و به لذات و نعمات این جهان گذران دلبستگی داشتند و به همین ملاحظه است که امروز نیز سربازان مسلمان با نهایت بی اعتنایی خود را جلو گلوله توپ فرنگی ها می اندازند و نیز به همین جهت است که مسلمان ها دشمنانی هستند بس خطرناک. «یریدون لیطفوا نورالله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ می خواهند نور خدا را با دهانهایشان خاموش کنند، ولی خدا نورش را تمام و محفوظ خواهد داشت، هر چند کافران خوش ندارند.» (صف/ 8) البته درک یک شخصیت آسمانی، خردی آسمانی و وصف آن نیز زبان آسمانی می خواهد، در عین حال اندازه ای هم که وصف این شخصیت پاک و آثار وجودی وی درخور توانایی بحث و کنجکاوی است، بالاتر از آن است که در یک مقاله به آن می پردازیم. بحث درباره شخصیت پاک آن حضرت است از راه بررسی کلی در روشی که با تعالیم پاک خود به جامعه بشری القا فرموده و سعادت حقیقی انسان را به پیروی از آن منوط دانسته است.

اصالت فرد و جهان بینی او
مطلبی که در مقدمه برای درک کامل این مباحث باید در نظر گرفت، این است که طبیعت انسانی در زندگانی خود منظور و مقصدی بالاتر از این ندارد که بقای وجود خویش را «تا می تواند» تامین کرده، به خواست های غریزی خود برسد. انسان اگر در نخستین قدمی که بر می دارد با همنوعان خود گرد هم آمده، اجتماعی ایجاد می کند و برای حفظ اجتماع زیر بار قوانین و مقرراتی رفته، به همان اندازه از آزادی فردی محروم می شود، همه برای این است که می خواهد با محرومیت بخشی از آزادی خود، بخشی دیگر از آزادی را به دست آورد، از آن برخوردار شود و بقای وجود و خواست های غریزی خود را بهتر تامین نماید.
اصل در سعادت و خوشبختی انسان به حسب آفرینش، سعادت فرد است، و سعادت اجتماع فرع آن می باشد، نه به عکس. به عبارت دیگر: مقصود آفرینش طبیعت انسانی است که همانا وجود فرد است نه هیئت اجتماعی افراد، و انسان در اثر این مقصد اساسی که سعادت و کامیابی در زندگی است باید روش منظمی در زندگی خود (که ناگزیر اجتماعی خواهد بود) انتخاب نماید. بخورد، بنوشد، بپوشد، بیارامد، همسر گیرد، فرزند آورد و در راه تامین نیازهای خود بکوشد و با تفکر خود راه تامین بقا را هموار کند. چگونگی این روش و شکل خاص این فعالیت منظم تابع تصوری است که انسان باید از حقیقت جهان هستی، و از خود که جزء لاینفک جهان است داشته باشد.
از اینجاست که می بینیم گروهی از انسان ها که برای جهان هستی آفریدگاری اثبات نکرده، پیدایش جهان را اتفاقی می پندارند و انسان را همین هیکل مادی (که وجود و بقای آن میان ولادت و مرگ محصور است) می دانند، روش زندگی و مقررات حیات را طوری تنظیم می کنند که تنها پاسخ نیازهای مادی چند روزه زندگی دنیا را می دهد و فقط به سوی کامیابی مادی محدود راهنمایی می نماید و همچنین کسانی که برای ماده و زندگی مادی اصالت قایلند، چنانکه مشهود است، رویه آنها همین رویه می باشد.

روش زندگی مبتنی بر جهان بینی توحیدی
کسانی که برای جهان آفریدگاری قایلند و تدبیر جهان و جهانیان را به دست خدایان می سپارند، هستی انسان را همین هستی مادی نمی دانند و روش زندگی را طوری تنظیم می کنند که در همه حال رضایت خدایان را جلب کنند و آنان را به خشم نیاورند، تا بدین وسیله در زندگی کامیاب شده، از پیشامدهای ناگوار که زاییده خشم خدایان است مصون باشند. کسانی که به دین توحید قایلند و برای جهان و جهانیان خدایی یگانه، دانا و توانا معتقدند و برای انسان زندگی جاودانی که با مرگ و میر از بین نمی رود اثبات می کنند، روش زندگی خود را طوری تنظیم می کنند که در همه حال سعادت و کامیابی هر دو جهان «پیش از مرگ و پس از مرگ» را تامین کند و خوشبختی جاوید را در بر داشته باشد.
از این جا روشن می شود که دین همان آیین زندگی است و میان روش دین و روش زندگی هیچ گونه جدایی نیست و کسانی که روش زندگی را اصالت داده و به اشتباهند و روی همین اصل است که اسلام روش زندگی را دین و راه خدایی که در برابر بشر گذاشته شده راه راست می نامد و آیین حق را راه مستقیم و آیین باطل را راه کج می شمرد. چنانکه در قرآن کریم می فرماید: «ان لعنة الله علی الظالمین الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا و هم بالاخرة کافرون؛ از رحمت خدا دور باد ستمکارانی که مردم را از راه خدا بر می گردانند و راه خدا را کج می خواهند و به زندگی دیگر کفر می ورزند.» (اعراف/ 45)

انسان طبیعی مبنای جهان بینی اسلامی
تصوری که پیغمبر گرامی آن را اساس آیین خود قرار داده، این است که سراسر جهان هستی، آفریده خدایی است یگانه، که هر جزء از اجزای جهان را به سوی سعادت و کمال مخصوص آن جزء رهنمایی می کند و انسان را نیز که زندگی جاوید دارد به سوی سعادت و کامیابی ویژه وی با پیروی از روش و پیمودن راهی که خود نشان می دهد هدایت می نماید. پیغمبر گرامی برای توجیه دعوت خود، انسان طبیعی را «یعنی کسی را که واجد طبیعت انسانی است و با شعور و اراده خدادادی مجهز بوده، با افکار خرافی و تقلیدی آلوده نباشد» متعلق دعوت قرار داده، زیرا چنین فردی با نهاد خدادادی خود صلاحیت درک تصوری را که در بالا گفته شد دارد، وی خود به خود با کمترین تذکری می فهمد که جهان با این عظمت و پهناوری و نظام متقن و مرتب، آفریده آفریدگاری است پاک که با هستی نامتناهی خود مبدا هر کمالی و جمالی بوده، از هر بدی و زشتی منزه می باشد و آفرینش جهان و جهانیان گزاف و بدون غایت نبوده، روز واپسینی به دنبال دارد و اعمال نیک و بد انسان بدون بازخواست نخواهد بود و در نتیجه روش زندگی خاص برای انسان باید وجود داشته باشد که این تصور را تامین نماید. انتخاب انسان طبیعی برای تعلیم و تربیت دارای چند نتیجه اسلامی است:
الف) اصل مساوات
ب) اصل واقع بینی
ج) اصل تعادل بین ماده و معنا
د) علم و آگاهی از نظر اسلام


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 178-182

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28920