اصل تعادل میان ماده و معنا در جهان بینی اسلامی

تعادل و میانه روی ویژگی اصلی اسلام

نتیجه دیگری که از توجیه دعوت به سوی انسان طبیعی عاید اسلام گردیده این است که میان مادیت و معنویت روشی متوسط و معتدل انتخاب نموده است که یکی از شاهکارهای اختصاصی این آیین آسمانی است، بر خلاف آنچه از مذهب کلیمی و کتاب مقدسشان تورات به دست می آید که هیچ گونه سر و کار با معنویات انسانی ندارد و بر خلاف کیش مسیحی که طبق تصریحی که از حضرت مسیح (ع) نقل می شود سر و کاری با زندگی مادی این جهان ندارد (این نکته را از پرسش و پاسخی که پس از گرفتاری مسیح میان آن حضرت و هیرودیس رد و بدل می شود مفهوم و در اناجیل مذکور است و در کتاب «داستان بشر» در یک نامه تاریخی که در قصه مسیح درج کرده صریحا از آن حضرت نقل می نماید) و بر خلاف آیین های دیگر مانند: برهمایی و بودایی و حتی مجوسی و مانوی و صابئی که کم و بیش با معنویات کار دارند، اما راه معنویات را از زندگی مادی جدا کرده و رابطه را کاملا قطع نموده اند. تنها اسلام است که دینی حنیف «میانه رو» و براساس فطرت انسانی استوار است.

غرق شدگان و وارستگان از دنیا
توضیح اینکه ما افرادی را می بینیم که می توان گفت: اکثریت اهل جهان را تشکیل می دهند، در همه دوران زندگیشان آرمانی جز پیشرفت های مادی ندارند و جز خیال به دست آوردن مقام و ثروت اندوزی و برخورداری از لذتهای مادی چیزی در خیال آنها خطور نمی کند. شب و روز در راه تامین معاش در تلاش و کوششند و کمترین توجهی به بیرون از چهار چوب زندگی چند روزه و گذران این جهان مادی نمی نمایند. در مقابل این گروه، عده دیگری که بسیار کمند می بینیم که با تفکر در حقیقت این جهان و بی پایه بودن زندگی آن و اینکه هر لذتی با صدها الم و درد و هر نوشی با صدها نیش و هر شادی با صدها اندوه و هر دارایی با صدها هم و غم توام است و بالاخره هر وصال، فراقی و هر صحت، مرضی و هر حیات، مرگی به دنبال دارد و اینکه بیرون از تنگنای این زندان و دنبال این سراب فریبنده، جهانی است باقی که در آن از رنج و تعب این جهان خبری نیست و خوشبختی آن، از آن نیکوکاران و کامرانی در آن جا نصیب آزاد مردان می باشد.
در اثر این تفکر بساط معاشرت مردم دنیا برچیده و از زشت و زیبای جهان گذران که هرگونه کامروایی شیرین آن، روزی به نومیدی و حسرت و تلخکامی خواهد انجامید، چشم پوشیده و در گوشه ای خزیده و از دور یا نزدیک به تماشای جهان ابدیت و جمال و کمال نامتناهی که همه آفاق را فرا گرفته سرگرم می باشند.

روش زندگی انسان فطری واقع بین
این دو طایفه در عصر ما وجود دارند و در عصر های گذشته نیز چنانکه تاریخ گواهی می دهد پیوسته وجود داشته اند. وجود این دو طایفه در میان افراد بشر، بهترین گواه است بر اینکه انسان با فطرت خدادادی خود صحت بلکه لزوم پیمایش دو راه «زندگی مادی و معنوی» را تصدیق می کند، زیرا اگر انسان در زندگی اجتماعی را کلی به روی خود ببندد و دست روی دست گذاشته، از تلاش و کوشش باز نشیند، باید بی درنگ زندگی را بدورد گوید و از زندگی مادی چشم بپوشد و در این صورت زندگی معنوی نیز از میان خواهد رفت. و اگر زندگی معنوی را ترک گوید باید عقل و خرد را که یگانه امتیاز انسان نسبت به سایر حیوانات است، الغا کرده و واقع بینی خود را نادیده انگاشته، در ردیف حیوانات قرار گیرد! پس انسان فطری واقع بین به هیچ وجه نمی تواند زندگانی یک جانبه اتخاذ کند و تنها به ماده یا تنها به معنی اکتفا نماید، زیرا از طرفی در جهان ماده نمی شود بی ماده زندگی کرد و از طرفی خداشناسی و خداپرستی در درک انسان فطری بی زندگی معنوی مفهومی ندارد. آنچه قبلا از دو کیش مسیحی و کلیمی نقل شد حقیقتش این است که هر یک به جهت اقتضای وقت، یکی از دو جانب را بیشتر تقویت کرده اند.

زندگی مادی و معنوی در ادیان مسیح، یهود و اسلام
رد عهد موسای کلیم، بنی اسراییل که تحت اسارت و استعباد فرعون مصر زندگی می کردند، از همه مزایای انسانی محروم بودند و با آنان معامله حیوانات می شد. کلیم پس از نجات دادن ایشان بخش مهم وقت خود را صرف تنظیم امور داخلی و تبلیغ قوانین اجتماعی و تهیه مسکن و غیر اینها نمود و ضمنا گوشه ای از زندگی معنوی را نیز تعلیم کرد. بالعکس در عهد بعثت مسیح، بنی اسراییل اگر چه تحت تسلط روم بودند، ولی تشکیلات منظمی داشتند، اما روحانیون و متنفذین ایشان، آیین تورات را به کلی در بوته فراموشی انداخته و معنویات را وسیله استفاده های مادی و استثمار مردم قرار داده بودند. از این رو مسیح ناگزیر بود هم و تلاش خود را صرف زندگی معنوی نموده، قسمت اعظم تعلیمات خود را به آن اختصاص دهد.
چنانکه اشاره شد اسلام در تعالیم خود روشی را انتخاب نموده که حد وسط میان زندگی مادی و معنوی می باشد و در حقیقت میان دو نوع زندگی که کاملا با هم متضاد می نمایند آشتی داده و با هم آمیخته است و حقا انسان نیز راهی جز این برای تکامل ندارد. زیرا بسیار روشن است که هر نوع از انواع آفریده ها کمال خود را که هدف هستی خویش می باشد، از راه تلاش و فعالیت فطری خود به دست می آورد و نوع فعالیت آن بسته به قوا و ابزاری است که وجودش با آنها مجهز است.

پرورش نفس در محیط مادی
انسان نیز که یکی از انواع آفریده ها است، مشمول این حکم کلی و ناموس عمومی است. انسان نفسی و روحی دارد که برای زندگی ابدی و نامتناهی آفریده شده و هرگز تباهی و نابودی را در آن راه نیست و می تواند با کوشش و فعالیت پسندیده خود به هدف کمالی که بالاتر از هر سعادت و خوشبختی و کامروایی است برسد. در عین حال این نفس آسمانی پایبند بدنی زمینی است که ابزار فعالیتش در آن قرار گرفته و قوا و نیروهایی که آن ابزارها و جهازات را به کار می اندازند یک نوع ارتباط به بدن دارند و گذشته از آن آفرینش انسان وی را به اجتماع و مدنیت هدایت می کند و بی تردید هدایت و راهنمایی برای رسانیدن به هدف زندگی و کمال نوعی می باشد و نیز کمال و سعادت هر آفریده ای بدون شک کمال و سعادتی است که واقعا آفرینش برایش تعیین نموده است، نه کمال و سعادت پنداری و آنچه افکار خرافی تشخیص می دهد. خوشبختی درخت گل در آن است که به نشو و نمای طبیعی خود بپردازد و آنچه را که طبیعت نباتیش به سوی آن سوق می دهد به وجود آورد، نه اینکه در گلدان زرینی بنشیند و در کاخی زرنگار قرار گیرد. بنابراین چگونه ممکن است انسان جز از راه به کار انداختن وسایل مادی که آفرینش در اختیارش گذاشته و در غیر محیط زندگی اجتماعی، به کمال و سعادت واقعی خود نایل شود و صد در صد به آرمان حقیقی خود برسد.

مقررات همه جانبه تعلیم و تربیت اسلامی
اسلام محیط زندگی مادی انسان را که زندگی به تمام معنی اجتماعی است و در آن از همه وسایل مادی استفاده می شود، زمینه تعلیم و تربیت خود قرار داده و طبق آنچه فطرت انسانی و آفرینش ویژه وی هدایت می کند، مقرراتی وسیع نسبت به اعمال فردی و اجتماعی و کلی و جزئی انسان وضع فرموده که برنامه کامل تربیت و تکمیل اوست. بخشی از این مقررات، وظایفی هستند که انسان در برابر خدای خود دارد و متضمن اظهار عبودیت در مقابل ربوبیت وی، فقر و نیازمندی در مقابل غنا و بی نیازی وی، ذلت در مقابل عزت وی، حقارت در مقابل کبریا و عظمت وی، جهل در مقابل علم وی، عجز در مقابل قدرت وی و تسلیم در مقابل اراده و مشیت وی می باشد و تا حدود امکان، اجتماعی که در نمازهای یومیه و نماز عیدین و اجتماع بزرگتر آن که در نماز جمعه و اجتماع بزرگتر از آن در حج تشریع گردیده است.
بخشی از این مقررات وظایفی هستند که مردم در محیط اجتماعی و نسبت به همدیگر دارند. البته در این وظایف که قوانین اسلامی می باشد، حس مسئولیت در برابر خدای جهان که تنها در برابر اداره او «یعنی اقتضای آفرینش وی» باید تسلیم شد منظور شده است، یعنی همه اعمال را در شعاع سه اصل، توحید و نبوت و معاد باید انجام داد. قرآن می فرماید: « قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم الا نعبد الاالله و لا نشرک به شیئا و لا یتخذ بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون؛ ای پیامبر، به اهل کتاب بگو: بیایید در یک کلمه اتحاد و اتفاق داشته باشیم و آن اینکه جز خدای نپرستیم و برخی از ما برخی دیگر را ارباب (کسانی که سرنوشت زندگانی به دست آنان سپرده شود و از اراده آنان پیروی شود) جز خدای نگیریم. اگر اهل کتاب این پیشنهاد را نپذیرفتند، شما بگویید که ما تسلیم خداییم و جز او را نمی پرستیم و جز اراده او را (که همان اقتضائات فطرت و آفرینش می باشد) پیروی نمی کنیم.» (آل عمران/ 64)

آرامش فطری در دنیای پرتلاطم مادی
از بیان گذشته کاملا روشن می شود که در آیین مقدس اسلام روش زندگی طوری تنظیم شده که زندگی اجتماعی و مادی انسان به منزله گاهواره ای است که زندگی معنوی در آن پروریده می شود. نورانیت معنوی یک فرد مسلمان که دستورات اسلامی را اجرا می کند، نورانیتی است که همه اعمال فردی و اجتماعی وی را نورانی ساخته، پاک می کند. او در حالی که با مردم است، با خدای خود است و در حالی که در میان جمع است، در خلوتگه راز به سر می برد و در حالی که برای مقاصد مادی خود در تکاپو و تلاش می باشد و گرفتار یک سلسله پیشامدهای شیرین و تلخ، گوارا و ناگوار، زیبا و زشت و پایبند حوادث این جهان پرآشوب است، دلی دارد آزاد و در جهانی است آرام، و به هر سو رو می آورد جز روی خدای خود نمی بیند: «فاینما تولوا فثم وجه الله؛ به هر سو رو آرید به طرف خداست.» (بقره/ 115)

تفاوت معنویت اسلامی با دیگر معنویت ها
یک فرد مسلمان متعبد (چنانکه روشن شد) زندگی معنوی خود را به هر گوشه و کنار زندگی مادی خود پهن کرده، هر جا باشد و به هر عملی بپردازد، به خدای خود راه دارد و هر اشتغال مادی برای وی به منزله آیینه ای است که خدای را به وی نشان می دهد، ولی دیگران که به فکر زندگی معنوی می افتند زندگی عادی و فطری را میان خود و حقیقتی که می جویند حجابی فرض می کنند. و در نتیجه ناچار زندگی عادی را ترک گفته مانند رهبانان نصارا، یا برهمنان هندی و یا مرتاضان جوکی برای زندگی معنوی و تکامل روحی راهی غیر معتاد در پیش می گیرند، این راه هر چه باشد، از نظر کسی که در خط زندگی مادی معمولی به سر می برد، راهی است سخت و استقامت در آن نیازمند اراده ای بس قوی، ولی کسی که زندگی معنوی را با دستور اسلام از راه زندگی اجتماعی عادی تعقیب می کند به خوبی می داند که روش آنان روشی است آسان تر از روش اسلامی و در حقیقت آنان با ترک زندگی عادی، خود را راحت کرده و از سختی مراقبت و مجاهدت مداوم فرا می کنند و در حقیقت راه کمالی را که آفرینش با تجهیزات بر ایشان هموار کرده بر خود بسته، راه دیگری با پندار خود پیش می گیرند. آیا در این صورت به هدفی که آفرینش تعیین نموده خواهند رسید؟
علاه بر این چنانکه جهان و آنچه در آن است آفریده خدا می باشد و هر پدیده ای از پدیده های آن با اختلاف وجود که دارند آیتی است از حق و آیتی است خدانما و انسان و احوال گوناگون فطری وی یکی از آنهاست. باید در زندگی معنوی خداشناسی و خودشناسی در همه احوال خدا را شناخت و از همه این آیینه ها برای تحصیل معرفت تام به جمال حق تماشا کرد وگرنه انسان از کوشش خود بهره ای جز معرفتی ناقص یا جهالتی کامل نخواهد برد. 


منابع :

  1. سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 186- 191

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/28922