عوامل و شرایط مؤثر در گمراهی انسان

با توجه به آنچه یاد شد، آشکار گردید که انسان در انتخاب راه خود نقش دارد، آزاد آفریده شده، داراى حق انتخاب است. همچنین انسان با برخوردارى از نیروى عقل و خرد مى تواند خوب و بد را تشخیص دهد و یکى را انتخاب نماید و چیزى به عنوان جبر که انسان را وادار به انتخاب راهى خاص کند، وجود ندارد. آنچه در این جا مورد بررسى قرار مى گیرد این است که انسان در هدایت یا ضلالت خود چه نقشى را مى تواند ایفا کند و این که دیدگاه قرآن در این مورد چیست؟ انسان قابلیت هایى دارد که به فعلیت رساندن هر یک از آنها یا توجه خاص به هر کدام از آنها مى تواند در سرنوشت انسان مؤثر باشد و آینده او را رقم بزند.
قابلیت درونى انسان
انسان بر اساس فطرت خود به سوى کمال گرایش دارد و نیروهایى از قبیل حس حقیقت جویى و حس خدا پرستى او را در این راه تحریک مى کنند. با وجود این، انسان مجبور به پیروى از این گرایش هاى درونى نیست، بلکه غریزه هایى از قبیل شهوت، غضب، قدرت طلبى و خود خواهى نیز در طبیعت انسان هستند که هر یک منشأ برخى از رفتار ها در انسان مى باشند. این غرایز با این که سر منشأ خیر بوده، هر یک به گونه اى به هستى و رشد انسان کمک مى کنند، اما توجه بیش از حد به یکى از آنها و تقویت آن موجب خروج انسان از حد اعتدال مى گردد. بدین گونه انسان مى تواند در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد و از این روست که قرآن بسیارى از مشکلات انسان را ناشى از اعمال خود او مى داند چنان که مى فرماید بسیارى از گرفتاری هاى شما چیزهاى است که خود شما در ایجاد آن نقشى داشته اید. (شورى/30) هدایت ها و ضلالت هایى که در این مورد به اراده خدا نسبت داده مى شوند، در حقیقت پاداش و کیفرهایى است که در مقابل انجام اعمال نیک و بد به بندگان مى دهد.
فهرست اعمال و کردار انسانى و موضع گیرى هاى او که در گمراهى و سقوط او نقش دارند و موجبات آن را فراهم مى آورند، عبارتند از:
1. پیروى از هوى و هوس
اگر انسان غرایز خود را تعدیل نکند و بیش از حد به ارضای آنها بپردازد از خط اعتدال خارج شده، به ورطه انحراف سقوط خواهد نمود. قرآن کریم مى فرماید: «افرأیت من اتخذ الهه هواه و اضله الله على علم و ختم على سمعه و قلبه...»؛ «پس آیا دیدی کسی را که هوای خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را از روی علم (به اینکه پذیرای هدایت نبود) گمراه ساخته و بر گوش و دلش مهر زده است.» (جاثیه/23) در این آیه گمراه شدن بنده توسط خداوند معلول پیروى بدون چون و چرا از خواهش هاى نفسانى است. وقتى انسان هواهاى نفسانى را معبود و مطاع خود قرار دهد بر چشم و گوش و قلب او مهر زده مى شود؛ زیرا انسان چیزى را جز همان خواهش هاى درونى خود نمى بیند و در چنین شرایطى درک حقیقت برایش غیر ممکن مى شود و این حالت به منزله مهر زدن بر قلب و چشم شخص گمراه بیان شده است.
2. دوست ناباب
3. پیروى نسنجیده از بزرگان
یکى از عوامل اصلى مشکلات کشورهاى جهان سوم و نیز کشورهاى اسلامى پیروى حساب نشده سیاستمداران و رهبران آنها از بیگانگان از جمله سیاستمداران برجسته جهان است. این مسئله سبب بى توجهى به تعالیم اسلام و مصالح جوامع اسلامى مى شود و نیز موجبات گمراهى انسان را فراهم مى آورد. انسانى که مطیع بزرگان جامعه خود باشد مصالح و سرنوشت خود در روز قیامت را فراموش مى کند و از آن غافل مى شود.
قرآن مى فرماید «عده اى از افرادى که روز قیامت دچار عذاب شوند بهانه مى آورند که خدایا ما از بزرگان پیروى کردیم و گمراه شدیم.» (احزاب/67) از سوى دیگر پیروى از تعالیم رسولان و فرستادگان الهى موجب هدایت انسان و حرکت او در صراط حق مى باشد و کسى که از فرزانگان و عارفان پیروى کند به کمال مقصود خود خواهد رسید.
4. پیروى حساب نشده از اجداد
5. احساس بى نیازى
اگر انسان خود را در مقابل حضرت حق بى نیاز پندارد و احساس کند تمام امور خود را مى تواند حل و فصل کند و به قدرت الهى نیاز ندارد، دچار گمراهى شده، طغیان خواهد کرد. به همین جهت در تعالیم اسلامى همواره نیاز انسان و وابسته بودن او به منبع پرفیض الهى تذکر داده مى شود. قرآن یکى از علل گمراهى افراد را غفلت و فراموشى تعالیم الهى و یاد خداوند مى داند. (فرقان/17-18)
6. پیروى از اکثریت
یکى دیگر از عوامل اصلى گمراهى بشر پیروى از اکثریت است که در طول تاریخ موجب مخفى ماندن حق و نشر باطل گردیده است. بشر امروزى نیز از این مشکل رنج مى برد و برخى از ملت ها در اثر پیروى از رأى اکثریت دچار مشکلات روحى و معنوى بسیارى شده اند. یکى از شبهاتى نیز که امروزه علیه مکتب اهل البیت علیهم السلام مطرح مى شود، این است که اگر این مکتب بر حق است چرا پیروان آن در اقلیت هستند؟ در پاسخ باید گفت که اکثریت یا اقلیت بودن نمى تواند معیار حق و باطل باشد، بلکه گاهى اکثریت بر حقند و در بسیارى از موارد نیز اقلیت بر حق مى باشند و اکثریت بر کفر، فساد و ضلالت، چنان که قرآن کریم در موارد متعددى بدان اشاره کرده است و گاهى مى فرماید اکثر آنها نمى دانند، یا اکثر آنها تعقل نمى کنند، یا مى فرماید اگر از اکثریت پیروى کنى از راه خدا منحرف خواهى شد و علت آن را این مى داند که آن اکثریت بر اساس حدس و گمان تصمیم گیرى مى کنند. (انعام/ 116)
7. پرستش بت ها
پرستش بت ها گرچه خود معلول گمراهى و انحراف است، اما در عمیق تر شدن ضلالت انسان تأثیر دارد: «رب انهن اضللن کثیرا من الناس...»؛ «پروردگارا! آنها بسیاری از مردم را گمراه کرده اند.» (ابراهیم/36) در این آیه مشاهده مى کنیم که حضرت ابراهیم (ع) گمراهى بسیارى از مردم را به خاطر بت ها مى داند.
نقش شیطان در ضلالت انسان
یکى از اصلی ترین عوامل گمراه کننده انسان شیطان است. نه تنها شیطان، بلکه شیاطین انس و جن به شیوه هاى مختلف انسان را فریب داده، از راه سعادت خارج مى کنند. در سوره فصلت مى فرماید: کفار در روز قیامت از خدا مى خواهند اجازه دهد شیاطین جن و انس را زیر پاى نهند، به این دلیل که علت گمراهى خود را در وجود آنان مى بینند و اکنون در روز جزا به فکر انتقام مى باشند. (فصلت/29) قرآن کریم این سخن را از سوى آنان نقل مى نماید و آن را رد نمى کند و این مشخص مى سازد که شیطان در ضلالت انسان نقش داشته است. در عرف مردم نیز انجام بسیارى از کارهاى نامطلوب به عنوان عمل شیطانى مطرح است. در قرآن نیز در سرگذشت آدم و حوا از شیطان به تفصیل بحث شده است.
چگونگى حیله هاى شیطانى
اغوا کردن، وسوسه و تزیین امور دنیوى براى انسان راه هاى عمده نفوذ حیله هاى شیطانى در قلب انسان است. شیطان امور مادى از قبیل زن و فرزند و اموال و پست و مقام را به گونه اى براى انسان مهم و زیبا جلوه مى دهد که توجه انسان به آنها کاملا جلب شده، از امور معنوى غافل مى گردد. قدرت وسوسه هاى شیطان به حدى زیاد و مؤثر است که حتى در شخصى همچون آدم ابو البشر که از انبیای الهى است نفوذ مى کند. هر چند شیطان نتوانست بر قلب آدم مسلط شود و زمام حیات او را در کف گیرد، اما او از وسوسه هاى شیطان متأثر گردید: «فوسوس لهما الشیطان... فدلاهما بغرور فلما ذاقا الشجرة بدت لهما سوءاتهما»؛ «شیطان آن دو را وسوسه کرد ... پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید، پس همان که از آن درخت چشیدند عورت هاشان بر آنان نمودار گشت.» (اعراف/20-22)
هم چنین همان طور که برخى از اعمال و رفتار انسان به هدایت او کمک مى کند، بعضى از رفتارها و موضع گیرى هاى او موجب محروم شدن از این فیض عظیم الهى و افتادن در ورطه گمراهى مى گردد. هر چند فطرت انسان بر گرایش به سوى خداوند آفریده شده و ذاتا به حق و حقیقت تمایل دارد و عوامل درونى هدایت برایش در نظر گرفته شده و علاوه بر آن انبیای الهى هم براى راهنمایى او آمده اند، اما سلوک در این راه به صورت حتمى و جزمى نیست، بلکه چه بسا به خاطر عواملى عارضى انسان از صراط حق منحرف شود: «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»؛ «ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است و یا کفران می کند.» (انسان/3)
این عوامل در زمینه ها و شرایط خاصى مى توانند مؤثر باشند و فطرت خداجوى انسان را مخدوش سازند. لذا شناخت این زمینه ها اهمیت ویژه اى دارد و با دانستن آنها انسان مى تواند خود را از سقوط در وادى ضلالت حفظ نماید و تلاش عوامل گمراهى از قبیل شیطان را خنثى نماید.
این شرایط عبارتند از:
1- عدم تفکر
یکى از چیزهایى که از دیدگاه اسلام ارزش بسیارى دارد تفکر مى باشد. از نظر قرآن کسانى مى توانند از آیات الهى بهره ببرند و عبرت بگیرند که اهل تفکر باشند: «ان فى ذلک لآیات لقوم یتفکرون»؛ «قطعا در اینها آیاتی است برای مردمی که تفکر کنند.» (رعد/3) «و کذلک یبین الله لکم الایات لعلکم تتفکرون»؛ «خدا بدین سان آیات خود را برای شما روشن می سازد تا بیندیشید.» (بقره/219) در روایات نیز توجه خاصى به تفکر شده و به تعلیم و تعلم و تفکر اهمیت ویژه اى داده شده است. امام رضا (ع) مى فرماید: «لیس العبادة کثرة الصلاة و الصوم، و انما العبادة التفکر فى امر الله عزوجل»؛ «عبادت به نماز و روزه فراوان نیست، عبادت تفکر درباره خداوند است.»
تفکر رکن اصلى قوام انسان و زندگى اجتماعى اوست، به گونه اى که اگر این رکن خدشه اى بر دارد انسان در ادامه راه خود دچار مشکلاتى خواهد شد و قوام خود را نمى تواند حفظ کند و نتیجه آن، انحراف و گمراهى است: «ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»؛ «آیا گمان می کنی که بیشترشان می شنوند یا می اندیشند؟ آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراه ترند.» (فرقان/44)
از آن جا که شنیدن کلام معقول و تعقل و تفکر و سپس پذیرش کلام حق، راه رسیدن به حق مطلق و کمال نهایى است و گروه مورد بحث در این آیه از این ویژگى به دور هستند، لذا آنها در جامعه انسانى جاى نمى گیرند و همانند چهارپایان بلکه بدتر هستند؛ زیرا چهارپایان ذاتا از چنین نعمتى محروم بوده اند، اما به این افراد چنین موهبتى عطا شد، ولى از آن استفاده نکردند لذا شایستگى ملامت و سرزنش دارند. هم چنین در موردى که انسان از دیگر استعدادهاى خدادادى خود استفاده نکند این مسئله صدق مى کند؛ مثلا چنانچه قوه تعلم یا تفحص از حقیقت و تلاش و کوشش در انسان به خاموشى گراید، او شایسته سرزنش است، در صورتى که حیوان که از ابتدا فاقد آن بوده، سرزنش نمى شود.
2- بى اعتقادى نسبت به قیامت
بى اعتقادى به روز جزا از موجبات و زمینه هاى ضلالت است؛ زیرا انسان در چنین شرایطى انگیزه اى براى کنترل رفتار خود و پیروى از معیارهاى الهى ندارد. قرآن نیز در بسیارى از موارد مشرکان و کفار را به خاطر اعتقاد نداشتن به معاد سرزنش مى کند.
خداوند متعال در سوره هود مى فرماید: «و یبغونها عوجا و هم بالآخرة هم کافرون»؛ «آن را منحرف می خواهند و به آخرت هم کافرند.» (هود/19) و نیز مى فرماید: «فالذین لایؤمنون بالآخرة قلوبهم منکرة و هم مستکبرون»؛ «پس کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند دل هایشان منکر حق است و ایشان متکبرند.» (نحل/22) در مقابل، آیاتى وجود دارند که در آنها یقین داشتن به آخرت عامل تقوا و در نهایت هدایت انسان و رستگارى او بیان مى شود. این واقعیت در آیات اول سوره بقره بیان شده است: «و بالآخرة هم یوقنون»؛ «اینانند که به آخرت یقین دارند.» (بقره/4)
3- رضایت به زندگى این دنیا و اطمینان به آن
در سوره یونس به یکى دیگر از شرایط عارض شدن گمراهى اشاره شده و آن عبارت است از رضایت به زندگى این جهان و اطمینان داشتن به بقاء آن: «و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأنوا بها»؛ «به زندگی دنیا دل خوش کرده و بدان دل آرام شده اند.» (یونس/7) این فکر موجب غفلت انسان از امور معنوى و الهى مى شود. بدین سان کسانى که مى پندارند زندگى آنان در این دنیا خلاصه مى شود و تنها باید براى تأمین نیازهاى این دنیا تلاش کنند و به فکر تأمین نیازهاى دنیاى دیگر نیستند، در معرض انحراف و گمراهى قرار دارند و معمولا چنین افرادى براى دستیابى به اهداف و خواسته هاى خود دست به هر عملى مى زنند.
ریشه بسیارى از اعمال ضد انسانى که در طول تاریخ انجام شده در این گونه طرز فکر جاى دارد. مگر یکى از عواملى که همواره در طول تاریخ براى جامعه انسانیت مشکل آفریده است فکر توسعه طلبى و کشورگشایى نبوده است؟ مگر نه این است که کشورگشایى یعنى اهتمام بیش از حد به دنیاى مادى: «الذین یستحبون الحیوة الدنیا على الآخرة... اولئک فى ضلال بعید»؛ «همانان که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و از راه خدا باز می دارند و آن را منحرف می خواهند، آنها سخت در گمراهی هستند.» (ابراهیم/3)
4- غفلت
اگر انسان آیات خداوند را فراموش کند و از آنها غافل گردد، از نعمت هدایت محروم خواهد شد؛ چنان که قرآن کریم مى فرماید: «و الذین هم عن آیاتنا غافلون»؛ «و کسانی که از آیات ما غافلند.» (یونس/7) البته این امرى است طبیعى و بر خلاف انتظار نمى باشد؛ چه این که در امور دنیوى نیز غفلت موجب محروم شدن انسان از یک موهبت یا امتیاز مى گردد؛ مثلا انسانى که تصمیم دارد از تسهیلات دولتى براى کار خاصى استفاده کند باید متوجه باشد که در چه زمان و تحت چه شرایطى این کار شدنى است و چگونه و در چه موقعیتى تقاضاى خود را مطرح کند. حال چنین شخصى اگر با بى توجهى و غفلت از کنار مسائل یاد شده بگذرد یقینا به هدف خود نخواهد رسید. امور معنوى و دینى نیز همین گونه است و راه یافتگان کسانى هستند که دچار غفلت نشده اند.
5- کفر به خداوند و بى اعتقادى به روز قیامت
از نظر یک فرد بى ایمان، زندگى به همین دنیاى مادى محدود مى شود و از غیب و قیامت خبرى نیست و طبیعى است که رفتار چنین فردى آنگونه که دین انتظار دارد نباشد و در راهى که قرآن ارائه مى دهد حرکت نکند. از آن جا که چنین شخصى به معاد و روز حساب نیز معتقد نیست تکالیف و دستورات دینى از نظر او پوچ و بى مفهوم مى باشد؛ زیرا در این دنیا مشاهده نمى کند که نتیجه اى بر آنها بار شود و مترتب شدن نتیجه در روز قیامت را نیز قبول ندارد.
از این رو، در پندار او این تعالیم مردود و غیر قابل قبول مى نماید. حتى اگر در میان جوامع الهى و نیز جامعه اسلامى تحقیق کنیم، به این جا مى رسیم که اکثر افرادى که مرتکب اعمال خلاف شرع مى شوند و حقوق دیگران را نقض مى کنند، در اعتقاد به روز واپسین و محاسبه کردار و گفتار آدمى در آن روز سست مى باشند. از این روست که چنین افرادى بیشتر در معرض گمراهى هستند و معمولا براى رسیدن به آرزوهاى خود دست به هر کارى مى زنند.
قرآن کریم در مورد کافران مى فرماید «خواه آنها را هشدار دهى یا هشدار ندهى، آنها ایمان نمى آورند.» (بقره/6)
6- شبهه افکنى و صد عن سبیل الله
در تعلیمات قرآن ایجاد شک و شبهه در قلوب دیگران و نیز جلوگیرى از حرکت در راهى که خداوند ترسیم کرده از عواملى شمرده مى شود که زمینه ضلالت انسان را فراهم مى آورد. قرآن کریم در اشاره به این دو نکته مى فرماید: «الذین یستحبون الحیوة الدنیا على الآخرة و یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا اولئک فى ضلال بعید»؛ «همانان که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح می دهند و از راه خدا باز می دارند و آن را منحرف می خواهند. آنها سخت در گمراهی هستند.» (ابراهیم/3)
در این آیه ابتدا توجه به حیات دنیا و اصل قراردادن آن بیان شده و آن گاه دو عنصر دیگر، یعنى صد عن سبیل الله و شبهه افکنى در اذهان دیگران مطرح مى شود و به صراحت آن دو را از عوامل گمراهى مى داند.
برخى از نویسندگان سه نکته مذکور در این آیه را سه درجه متفاوت از ضلالت مى دانند که هر یک مترتب بر دیگرى است: اول انتخاب زندگى دنیوى و بى توجهى به آخرت، دوم صد عن سبیل الله و جلوگیرى مردم از گرایش به حق و سوم القاء شک و شبهه در میان مردم و منحرف کردن قلوب آنان از راه حق. اما به نظر مى رسد این ترتیب مورد عنایت آیه قرآن نباشد؛ چه این که معمولا مرتبه القاء شبهه قبل از صد عن سبیل انجام مى شود و معمولا دشمنان حق بعد از آن که در شبهه افکنى شکست مى خورند و از این راه نمى توانند مانع گرایش مردم به حق شوند، دست به حرکتهاى نظامى مى زنند و عملا از حرکت مردم به سوى حق جلوگیرى مى کنند.
تقلید و پیروى کورکورانه، همان گونه که در گذشته سبب گمراهى افراد مى شده و بسیارى از افراد اعتقادات اجداد و نیاکان خود را بدون تحقیق در مورد صحت و حقانیت آنها مى پذیرفتند، امروزه نیز بر جوامع انسانى سایه افکنده است و پیروان بسیارى از ادیان به گونه اى موروثى و بدون هیچ گونه جستجو معتقد به باورهاى نیاکان خود بوده، از آن دفاع مى کنند.
در پاره اى از موارد حتى پیروان یک دین در مرحله عمل نیز با تقلید از نیاکان خود به تعالیم واقعى آن دین توجه نمى کنند که این حالت از نظر قرآن مردود شمرده شده است. حتى قرآن اطاعت از پدر و مادر را در صورتى که موجب گمراهى انسان باشند نهى کرده است: «و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما»؛ «و اگر آن دو سعی کنند که تو چیزی را که بدان علم نداری شریک من انگاری، فرمان ایشان مبر.» (لقمان/15)
اگر انسان دوست ناباب و گمراهى را برگزیند و قدرت هدایت و راهنمایى او را نداشته باشد، در صورت ادامه دوستى با او خودش ممکن است تحت تأثیر واقع شود. این مسئله امروزه از مشکلات اصلى جامعه ما است. از سوى دیگر یک دوست خوب مى تواند موجب هدایت و کمال انسان باشد. قرآن در مورد نقش دوستان مى فرماید: «و یوم یعض الظالم على یدیه یقول یا لیتنى اتخذت مع الرسول سبیلا* یا ویلتى لیتنى لم اتخذ فلانا خلیلا»؛ «و روزی که ستمکار دست های خود را به دندان گزد و گوید: ای کاش با پیامبر راهی پیش می گرفتم! ای وای بر من، کاش فلانی را دوست خود نگرفته بودم.» (فرقان/27-28)


منابع :

  1. محمد امامى- مقاله بازکاوى هدایت و ضلالت در قرآن

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29038