حسین ابن روح نوبختی

"ابوالقاسم حسین بن روح" عالم بزرگ و سومین سفیر و نائب از نواب اربعه امام زمان (ع) از خاندان بزرگ شیعه ایرانی نوبختی است که مقیم بغداد بودند. او از فقیهان و عالمان و محدثان مشهور شیعی است که در زمان خود از شهرت و اعتبار دینی، اجتماعی و سیاسی مهمی برخوردار بوده است. حتی برخی گفته اند که از نظر دینی و مذهبی در شیعه کسی همتای او نیست و موافقان و مخالفانف او را از عاقلترین مردم دانسته اند. او از امام حسن عسکری و امام زمان علیهماالسلام و محدثانی مانند محمدبن زیاد، روایت کرده است و محدثان بسیاری از او روایت کرده اند که تعداد آنها به 22 نفر می رسد. حسین بن روح، کتابی در مسایل فقهی با عنوان " التأدیب " نگاشت و آن را برای عده ای از فقها و علمای قم فرستاد و آنها تمامی مطالب آن را صحیح و مقبول دانستند و از آنجا که قم، مرکز فقها و محدثین شیعه بوده و با این حال کتاب حسین بن روح مورد تصویب کامل آنها قرار گرفته بود، میزان علم و فقه و احاطه او به خوبی مشخص می شود.
با اینهمه، شهرت و اعتبار حسین بن روح، عمدتا مربوط است به نیابت خاص او از سوی امام زمان (ع) که در دوران آشفته و پرآشوب سیاسی بغداد، به مدت 20 سال این مقام را به عهده داشت. او در سال 305 هـ ق پس از مرگ محمد بن عثمان عمری، دومین نائب خاص، به نیابت رسید و تا آخر عمر، این منصب مهم را عهده دار بود. در عصر امامت امام یازدهم، وی از اصحاب امام حسن عسگری (ع) به شمار می آمد. پس از آغاز امامت امام زمان (ع) و در دوران غیبت صغرای آن حضرت، حسین از معتمدانی بود که با دو نایب خاص پیشین خود همکاری داشت. محمدبن عثمان هنگام مرگ به شیعیان سفارش کرد که پس از من ابوالقاسم حسین بن روح جانشین من خواهد بود و او امانتدار است و در امور و مشکلاتتان به وی مراجعه کنید و این امری بود که مأمور به گفتن آن بودم و گفتم. پس از آن در حضور جمعی از بزرگان شیعه مانند ابوعلی محمدبن همام اسکانی، ابوعبدالله بن محمد کاتب، ابوسهل اسماعیل نوبختی و ابوعبدالله قطانی، نصب رسمی او به مقام نیابت به وسیله محمدبن عثمان انجام گرفت. بعد از وفات محمدبن عثمان، حسین بن روح به دارالنیابه در بغداد آمد و رسما جلوس کرد و بزرگان شیعه گرد او نشستند. طبق وصیت محمدبن عثمان، صندوقچه ای که حاوی خواتیم امامان، کلید آن و عصا بود را به وسیله خادم محمدبن عثمان، تحویل حسین بن روح دادند.

نخستین توقیع راجع به حسین بن روح
نخستین توقیعی که راجع به حسین بن روح از ناحیه مقدسه شرف صدور یافت به اینگونه بود: «ما او (حسین بن روح) را می شناسیم. خداوند همه خوبیها و رضای خود را به او بشناساند و او را با توفیقات خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع یافتیم و به وثوق او اطمینان داریم. او در نزد ما جایگاهی دارد که او را مسرور می گرداند. خداوند احسان و نیکی خود را درباره او افزون کند. انه ولی قدیر، والحمد لله لا شریک له و صلی الله علی رسوله محمد و آله و سلم تسلیما». این توقیع در روز یکشنبه، شش شب از ماه شوال گذشته به سال 305 هـ ق/ رسیده بود.

شخصیت و موقعیت حسین بن روح
مورخین می نویسند که حسین بن روح نزد دوست و دشمن داناترین مردم بود و از مخالفین تقیه می کرد. او در نزد بزرگان مملکت و شخص "المقتدر بالله" خلیفه عباسی، دارای جایگاهی بزرگ بود. اهل تسنن هم او را بزرگ می داشتند. وی از روی تقیه و ترس در خانه "ابن یسار" وزیر خلیفه حاضر می شد. (جریانات جالبی از تقیه های حسین بن روح نقل شده است).
جماعتی از علمای شیعه از ابوسهل نوبختی (از بزرگان علما و شیعیان امام زمان (ع)) پرسیدند، چطور شد که ابوالقاسم حسین بن روح، نائب امام زمان شد و تو نشدی؟ ابوسهل در جواب گفت: ائمه طاهرین علیهم السلام بهتر می دانند که چه کسی را برای این منصب برگزینند. من مردی هستم که با دشمنان شیعه ملاقات نموده و با آنها در اعتقادی مناظره می کنم. اگر من مانند ابوالقاسم حسین بن روح، مکان امام زمان (ع) را می شناختم، شاید هنگام مناظره و گفتگو در آوردن دلیل معطل می ماندم، برای اثبات مدعای خود، جای حضرت را به آنها نشان می دادم (تا بدانند که واقعا امام زمان (ع) زنده و هست) ولی ابوالقاسم چنان است که فی المثل اگر امام در دامنش پنهان باشد و او را با قیچی پاره پاره کنند، دامنش را نمی گشاید که دشمنان او را ببینند.

حسین بن روح در ارتباط با وکالتش
حسین بن روح نیز مانند سایر نواب خاص امام زمان (ع) در ارتباط با وکالتش از جانب حضرت، اسراری را فاش می ساخته که شیعیان در اعتقاد خود نسبت به نیابت وی از جانب صاحب الزمان (ع) دچار تردید نشوند. به عنوان نمونه، شیخ صدوق در کتاب «اکمال الدین» می نویسد: شخص ابوعلی بغدادی گفت: شخص معروف به "ابن جاوشیر" در شهر بخارا، هشت شمش طلا به من داد و گفت که آنرا در بغداد به شیخ ابوالقاسم حسین بن روح تسلیم نمایم. من هم آن را با خود آوردم و چون به «آمویه» رسیدم یکی از آنها را گم کردم و متوجه آن نشدم، تا آنکه به بغداد آمدم و آنها را بیرون آوردم که به وی تحویل دهم. دیدم یکی از آنها کم است. رفتم شمش طلایی به همان وزن خریدم و با بقیه شمش ها بردم و در پیش روی حسین بن روح نهادم. او با دست اشاره به همان شمشی که خریده بودم نمود و گفت: این را که خودت خریده ای بردار، زیرا آن شمش را که گم کردی به ما رسید و آن این است. سپس آن را بیرون آورد و به من نشان داد. دیدم همان است که در آمویه گم کرده بودم.

زندگی سیاسی حسین بن روح
حسین بن روح تا سال 311 هـ ق با حرمت در بغداد زندگی کرد و امیران و وزیران معزول به خانه او رفت و آمد می کردند؛ به خصوص خاندان فرات که شیعی بودند و در خلافت «المقتدر» به فرمانروایی دست یافتند، به او احترام بسیاری می گذاشتند و کسی در آن ایام مزاحم ارتباط وی با شیعیان نمی شد. اما وقتی که آل فرات به دست حامدبن عباس و طرفداران او از فرمانروایی برکنار شدند، حسین نیز مورد خشم واقع شد و در سال 312 هـ ق به زندان افتاد. البته در این مورد که چرا وی زندانی شد، حدس های مختلف زده شده است. یک گمان این است که حکومت، مالی از او مطالبه کرد و او از پرداخت آن خودداری کرد و همین امر موجب اسارتش شد. احتمال دیگر آن است که او با قرمطیان که در آن ایام به بغداد حمله کرده بودند، مرتبط بوده است. به هر حال، پس از 5 سال، در 15 محرم 317 ق که خلیفه مقتدر به دست "مونس المظفر" به زندان افتاد و از خلافت برکنار شد، حسین به همراه دیگر زندانیان آزاد شد و به زندگی با حرمت پیشین خود بازگشت. به ویژه در سالهای بعد، چند نفر از نوبختیان در دستگاه خلافت قدرت پیدا کردند و در پناه حمایت آنان، امکانات بیشتری برای نشر افکار و اعمال قدرتش فراهم آمد. در این سالها همانند سالهای پیش از زندان، خانه او محل رفت و آمد رجال دولت و به خصوص وزیران بر کنار شدن بود و حتی گاهی برخی از امیران و رجال برای وساطت نزد خلیفه و گشودن گره از کارشان، از حسین یاری می خواستند.

حسین بن روح و شلمغانی
با اینکه منصب نیابت و سفارت حسین بن روح، با وصیت و سفارش محمدبن عثمان تثبیت شد و اکثریت قریب به اتفاق شیعه آن را پذیرفتند، اما چند نفر به او حسد بردند و در برابر او قد علم کردند و باعث انحراف و گمراهی گروهی شدند که از جمله باید به محمدبن علی شلمغانی از فقهای معاصر او اشاره کرد. در روایات آمده است که حسین بن روح در ایام حبس خود، محمدبن علی معروف به شلمغانی را به جای خود منصوب کرده بود. مردم نیز برای مقاصد خود با وی ملاقات می کردند زیرا همکار حسین بن روح و واسطه بین آنها و او بود. خصوصا شلمغانی در نزد بنی بسطام که از سران شیعه بودند، محترم و موجه بود. زیرا حسین بن روح مقام او را به عنوان یکی از فقها نزد مردم محترم و بزرگ می داشت. او هم از این مسئله سوء استفاده کرد و چون از طریق حق منحرف شد همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل می کرد و آنها نیز می پذیرفتند. وقتی خبر آن به حسین بن روح رسید؛ نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آنرا بهتان عظیم شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی منع کرد و دستور داد او را لعنت کرده و از او دوری جویند، اما بنی بسطام نپذیرفتند زیرا شلمغانی به آنان گفته بود: «آنچه من به شما گفته ام، سری بود که آن را فاش ساختم. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم. ولی اکنون که آن را فاش کرده ام، با همه خصوصیتی که با وی داشته ام مرا از خود دور می کند.» همچنین شلمغانی ادعا می کرد که خدا در او حلول کرده و نیز سخنان و افعالی از او سر زد که کفر و الحادش را روشن می ساخت. پس از آن، توقیعی از حضرت صاحب الزمان (ع) در لعن شلمغانی و دوری از وی و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی با وی باقی می مانند، صادر شد. به روایت مشهور، در سال 322 شلمغانی و چند تن از یارانش دستگیر و زندانی شدند و سپس در زمان خلافت "الراضی بالله"، فقهای اهل تسنن، آنها را مهدور الدم دانسته و آنها را ابتدا به دار زده، سپس سوزاندند. (البته در مورد قتل او، روایات دیگری نیز وجود دارد).

وفات حسین بن روح
ابوالقاسم حسین بن روح، پس از یک عمر پرافتخار و نیابت خاص و وکالت از جانب امام غائب (ع)، که بیشتر آن در حال تقیه گذشته بود، در چهارشنبه 18 شعبان سال 326 هـ ق در بغداد به سرای باقی شتافت. او را در «نوبختیه» در دروازه ای که خانه علی بن احمد نوبختی در آنجا بود، به خاک سپردند.


منابع :

  1. دایرة المعارف بزرگ تشیع- ج 6

  2. علی دوانی- مفاخر اسلام- ج 2

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29317