ارتباط معاد و صفات الهی

قدرت پروردگار بى نهایت است که وحدت فعل و با کثرت افعال اختیارى بشر به قیاس احاطه علمى او یکسان است زیرا مفاد خلق ایجاد و تدبیر و پرورش مخلوق است که آنرا پى در پى هستى بخشد و بسوى کمال مناسب آن را سوق دهد بر این اساس خلق و ایجاد سلسله بشر حد و شماره آنها زیاده بر تصور است و آفرینش بشر و نظام یکنواخت که در جهان فرمانروا است از نظر مقدمه است که بشر بتواند زندگى نماید و معرض آزمایش قرار بگیرد به قیاس قدرت پروردگار خلقت و تدبیر پرورش یک فرد از بشر در دنیا مانند خلقت و تدبیر بشر از اولین و آخرین در جهان است و به قیاس کبریائى او همه یکسانند و کثرت افراد بشر و یا قلت و وحدت او مطرح نیست و سهولت و یا صعوبت درباره فعل پروردگار مفهوم ندارد و هم چنین وحدت و قلت فعل و یا کثرت آن به قیاس قدرت او یکسان است: «ما خلقکم و لا بعثکم إلا کنفس واحدة إن الله سمیع بصیر؛ آفرینش همه شما و نیز برانگیخته شدن شما بعد از مرگ همانند یک فرد بیش نیست، خداوند شنوا و بینا است» (لقمان/28). این آیه در مقام بیان امکان معاد است، چون مشرکین از این جهت که بسیارى مردگان و در هم و برهم شدن خاک آنها با خاک زمین را مى دیدند، و مى دیدند که هیچ امتیازى بین خاک فلان شخص با خاک آن دیگرى نیست، لذا زنده شدن مردگان را بعید مى شمردند. به همین جهت خداى تعالى در این آیه فرموده: «خلقت و بعث همه شما عینا مانند بعث یک فرد است، همانطور که بعث یک فرد براى ما ممکن است، بعث افراد در هم و برهم شده نیز مثل آن ممکن است چون هیچ چیزى خدا را از چیز دیگر باز نمى دارد، و بسیارى عدد او را به ستوه نمى آورد، و نسبت به قدرت او یکى با بسیار، مساوى است»، و اگر در آیه مورد بحث با اینکه گفتگو از مساله بعث بود، خلقت را هم ضمیمه فرمود، براى این است که در ضمن سخن بفهماند خلقت و بعث از نظر آسانى و دشوارى یکسانند، بلکه اصلا فعل خدا متصف به آسانى و دشوارى نمى شود.
شاهد این معنا اضافه شدن خلق و بعث به ضمیر جمع مخاطب (کم- شما) مى باشد، که منظور از آن، همه مردم است، و آن گاه تشبیه همه به یک نفر است، و معنایش این است که: خلقت همه شما مردم با همه کثرتى که دارید، و همچنین بعث شما، مانند خلق و بعث یک نفر است، و شما با همه بسیاریتان با یک نفر مساوى هستید، براى اینکه اگر فرض شود که بعث همه شما و پاداش و کیفر دادن به اعمال همه شما دشوار باشد، لابد به خاطر جهل دشوار مى شود، یعنى از آنجایى که هر یک نفر از شما هزاران کار نیک و بد دارد، این کارها با هم مخلوط و مشتبه مى شود، و خدا نمى داند کدام کار از کدام یک از شما است. و لیکن بعد از آنکه ثابت شد که خدا جاهل نیست، چون شنواى اقوال و بیناى اعمال شماست، و به عبارتى دیگر هر چه از شما سر بزند در برابر او، و زیر نظر او سر مى زند، پس دیگر مخلوط و مشتبه شدن اعمال شما براى او فرضى است محال.

اعمال و نیات بى شمار از افراد بى شمار چگونه ضبط شده مخلوط و مشتبه نمى شوند؟
با این بیان جواب اعتراضى که به آیه شده، داده مى شود. اعتراضى این است که مناسب با تعلیل براى یکسان بودن بعث یک نفر و یک میلیون نفر به (سمیع و بصیر) نیست، بلکه مناسب براى چنین تعلیلى این است که بفرماید: «إن الله على کل شیء قدیر» (بقره/20) و یا «إن الله قوی عزیز» (حدید/25) و یا امثال آن، چون قدرت و قوت و عزت و امثال آن با خلقت و بعث ارتباط دارد، نه با" سمیع" و" بصیر" بودن. جوابش این شد که آیه شریفه در مقام پاسخ به اعتراض و اشکالى است که در ذهن مشرکین بود، و آن این است که هزارها عمل از میلیون ها نفوس چطور ضبط مى شود، و مخلوط و مشتبه نمى گردد، تا جزاء داده شود. پس اشکال متوجه جمله ی «فننبئهم بما عملوا» (لقمان/23)، در سه آیه قبل است، که آیه مورد بحث از آن جواب مى دهد به اینکه چطور گفتارها و کردارهاى میلیون ها نفوس بر او مشتبه مى شود، با اینکه هر کس هر چه مى کند زیر نظر و مشاهده او مى کند، و هیچ گفتار و کردارى از نظر او پوشیده نیست. در سه آیه قبل که مى فرمود: "فننبئهم بما عملوا" دنباله اش فرمود:"إن الله علیم بذات الصدور" یعنى چون خدا داناست به آنچه که در دلهاست، و معلوم است که بنا بر این تعلیل ملاک در جزاء خوبى و بدى دلهاست، هم چنان که آیه «و إن تبدوا ما فی أنفسکم أو تخفوه یحاسبکم به الله؛ و اگر اظهار کنید آنچه که در دلهایتان هست، و یا پنهان سازید، خدا با همان شما را محاسبه مى کند.» (بقره/284)، همین معنا را مى رساند.
بنابراین، آیه شریفه در هر دو حال جواب از اشکال بالا مى شود، اما، اگر آن اشکال را هم بر اساس بسیارى منویات، و نهانى هاى دلها تصویر کنیم، و بگوییم خداوند چطور به حساب این همه منویات خلایق مى رسد، و اشتباه نمى کند، آیه مذکور در پاسخ مى گوید: «إن الله علیم بذات الصدور؛ خدا داناى به منویات است». و اگر اشکالى بر اساس اعمال و اقوال خارجى طرح شود و گفته شود که خدا چگونه به حساب این همه اعمال از این همه خلایق مى رسد و اشتباه نمى کند، آن وقت آیه مورد بحث جواب آن را مى دهد که خدا شنواى اقوال و بیناى اعمال است، پس اشکال و جوابى که در آیه مورد بحث آمده نظیر اشکال و جوابى است که در آیه ی «قال فما بال القرون الأولى * قال علمها عند ربی فی کتاب لا یضل ربی و لا ینسى؛ (فرعون) گفت پس کار امتهاى گذشته به کجا انجامید؟ (موسى) گفت علم آن نزد پروردگار من است پروردگار من نه اشتباه مى کند و نه فراموش.» (طه/51-52)، آمده، دقت بفرمایید. بعضى از مفسرین از اعتراض مذکور جواب هاى دیگرى داده اند، که تمام نیست، اگر از خوانندگان کسى بخواهد بدانها واقف شود، باید به تفاسیر مفصل مراجعه نماید.

جواب به شبهه اى در باره معاد، با بیان علم فراگیر و احاطه مطلق خداوند بر اعمال و احوال موجودات
آیا خالق جهان، از اسرار جهان آگاه نیست؟ ساحت پروردگار بر قلوب بشر و بر راز و منویات آنان احاطه قیومیه دارد و به طور حصولى نیست که میان سرى و آشکار را تفاوت باشد بلکه علم و احاطه پروردگار از نظر قیومیت است که گوینده و خاطرات درونى او و سخنان وى همه قائم و به او تکیه زده اند. نخست مى فرماید: «إن الذین یخشون ربهم بالغیب لهم مغفرة و أجر کبیر؛ کسانى که از پروردگارشان در نهان مى ترسند مغفرت و پاداش عظیمى دارند» (ملک/12). سپس براى تاکید مى افزاید: «و أسروا قولکم أو اجهروا به إنه علیم بذات الصدور؛ اگر گفتار خود را پنهان کنید یا آشکار، خداوند به آنچه در دلهاست آگاه است» (ملک/13). در این جمله شبهه اى را که ممکن بود در دلها خلجان کند برطرف نموده و آن شبهه به غیر از استبعاد، اساسى ندارد. توضیح اینکه: بعد از آنکه رشته سخن به بیان ربوبیت براى تمامى موجودات کشیده شد، و معلوم شد که همین معنا مستلزم بعث قیامت براى کیفر و پاداش است، و نیز بعد از آنکه سخن از ملک مطلق و قدرت مطلقه خدا و خلقت و تدبیر او به میان آمد، و سخنى از آگاهى خدا و احاطه به احوال و اعمال موجودات نرفت، با اینکه مساله بعث و جزا بدون علم خدا تصور ندارد، لذا جا داشت کسى توهم کند که اعمال موجودات با کثرت بیرون از شمارى که دارد چگونه براى خدا ممکن است همه آنها را ضبط کند، مخصوصا نیات درونى انسان ها که راهى براى به دست آوردن آن نیست، چگونه به حساب مى آید؟ و این توهم ناشى از این است که انسان هر چیزى را با وضع خودش مقایسه مى کند، و با سنگ و ترازوى خودش مى سنجد، و چون خودش قادر به چنین آمارگیرى و ضبط گسترده اى نیست، تا چه رسد به ضبط نیات درونى که اعمال قلب و پنهان در زوایاى دل است، لذا از خود مى پرسد خدا چطور این ها را ضبط مى کند؟!. آیه ی شریفه این شبهه را دفع نموده، مى فرماید: سخن چه آهسته باشد و چه با صوت بلند، نسبت به خداى تعالى یکسان است، چون او داناى به نیات است. سیاق آیه شهادت مى دهد به اینکه منظور از این یکسانى، یکسانى همه اعمال ظاهرى و پنهانى نسبت به خداى تعالى است چه سخنان و چه اعمال دیگر نه تنها سخنان آهسته و بلند. و اگر آن را در خصوص سخنان ذکر کرد از این جهت بود که معناى پنهان و آشکار در سخنان روشن تر بود، (یک عمل را اگر بخواهیم پنهانى انجام دهیم باید مکانى خلوت پیدا کنیم، و به زحمت بیفتیم، لیکن یک سخن را به آسانى مى توان پنهان و آشکار کرد، و بیش از این هزینه اى ندارد که آن را با صداى بلند و یا آهسته و بیخ گوش طرف بگوید).
آیه بعد در حقیقت به منزله دلیلى است براى آنچه در آیه قبل آمد مى فرماید: «ألا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر؛ آیا آن کسى که موجودات را آفریده از حال آنها آگاه نیست؟ در حالى که او از دقیقترین اسرار با خبر و نسبت به همه چیز عالم است» (ملک/14). استفهامى است انکارى، که حجتى را بر علم خدا به اعمال ظاهرى و باطنى، و سرى و علنى خلق در بر دارد. بیان آن حجت این است که اعمال خلق -که یکى از آنها اعمال اختیارى خود او است- هر چند که نسبتى به خود او دارد، و لیکن در حقیقت این خداى سبحان است که آن عمل را اراده و از طریق اختیار بنده اش و اقتضاى سایر اسباب ایجاد مى کند، پس در حقیقت خالق آن اعمال هم خدا است، چون او است که صاحب عمل را آفریده، و صاحب عمل با همه آثار و اعمالش و روابطى که بین او و بین آثارش موجود است، و او را به آثارش مى رساند و آثارش را از او ظاهر مى کند، همه و همه مخلوق خدایند، «الله خالق کل شیء و هو على کل شیء وکیل؛ خدا آفریننده هر چیز است و هر چیزى به او تکیه دارد.» (زمر/62)، «الذی خلق فسوى * و الذی قدر فهدى؛ خداى تعالى کسى است که آفرید، و تمام عیار آفرید، و مقدر و سپس هدایت کرد.» (اعلى/2-3)، پس خداى سبحان محیط به خلایق است، هم به عین و جسم آنها، و هم به آثار و اعمالشان، چه ظاهرش و چه باطنش، چه اینکه پنهان بدارند، و چه آشکار کنند، و چگونه تصور دارد که محیط باشد ولى آگاه نباشد؟! در ضمن در این آیه اشاره اى است به اینکه خلقت خدا تنها شامل جرم موجودات نیست، بلکه آثار و اعمال آنها هم مخلوق او است، براى اینکه در این آیه براى اثبات علم خدا به آثار و احوال و اعمال یک مخلوق استدلال کرده است به اینکه به خود آن مخلوق علم دارد، و اگر آثار و احوال و اعمال یک موجود از وجود خود آن موجود خارج بود، این استدلال تمام نبود. علاوه بر این، احوال و اعمال یک موجود از مقتضیات خود آن موجود است، (و معناى فلان موجود همین است که داراى فلان احوال و اعمال باشد، و گر نه موجودى دیگر مى بود) و بنابراین، وقتى خود موجود منسوب به خداست، قهرا احوال و اعمالش هم منسوب به اوست.

تاکید بر صدق و وقوع معاد و جزا
آری آن جزاى کاملى که از پروردگار به ما خواهد رسید، حق است، و در موعد مقرر خود خواهد رسید «إنما توعدون لصادق * و إن الدین لواقع؛ که آنچه وعده داده مى شوید حتما راست است، و [روز] پاداش حتما واقع شدنى است.» (ذاریات/5و6). ممکن است "ما" مصدریه، و جمله ی "توعدون" از وعده باشد، نه از وعید، هم چنان که وقوع جمله ی "إن الدین لواقع" این معنا را تایید مى کند، چون کلمه دین به معناى مطلق جزا است، چه وعده باشد و چه وعید. بعضى هم گفته اند: جمله ی "توعدون" از "ایعاد" مصدر "وعید" است، و تنها شامل عذاب مى شود، نه مطلق جزاء هم چنان که آیه «فذکر بالقرآن من یخاف وعید» (ق/45)، نیز مؤید آن است.
و اگر وعده "و یا وعید" را صادق خوانده، با اینکه در حقیقت صادق، وعده و وعید دهنده است، از باب مجاز در نسبت است، همان طور که این مجاز در جمله «فی عیشة راضیة» (الحاقه/21)، نیز به کار رفته، چون در حقیقت صاحب عیش راضى است نه خود عیش. و یا از باب این است که مضافى از آن حذف شده و تقدیرش "وعدة ذو صدق" است، یعنى وعده کسى که داراى صدق مى باشد، هم چنان که نظیر این را در جمله ی "فی عیشة راضیة" گفته اند، و کلمه ی "دین" به معناى جزاء است. و به هر حال جمله ی "إنما توعدون لصادق" جواب قسم است، یعنى همان مطلبى است که براى اثبات و تاکید ثبوتش آن سوگندها را خورد. و جمله ی "و إن الدین لواقع" عطف است بر آن، و به منزله تفسیر آن است. و معناى مجموع کلام این است که: به چه و چه سوگند مى خورم که آنچه وعده داده شده اید (یعنى آن وعده هایى که در قرآن هست و یا رسول خدا (ص)، به وسیله وحى به شما وعده مى دهد که روز جزایى هست و به زودى در آن روز به سزاى اعمالتان مى رسید، اگر اعمالتان خیر است، به جزاى خیرش و اگر شر است به سزاى شرش مى رسید) صادق است، و روز جزاء آمدنى است.


منابع :

  1. سید محمدباقر موسوی همدانی- ترجمه المیزان ج‏16- ص: 348، ج‏18- ص: 548، ج‏19- ص: 593

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/29964