قرآن مجید همیشه از قیامت با یک نام یاد نمی کند، این به خاطر آن است که در قیامت حوادث بسیار مختلف و گوناگونی رخ می دهد، و هر یک از این حوادث چهره ای از آن روز را نشان می دهد. قرآن برای نشان دادن این ویژگیها که مسلما آثار تربیتی فوق العاده ای دارد از نامهای گوناگون استفاده می کند، تا ترسیم دقیقی در مجموع آیات از آن روز عظیم و حوادث فوق العاده و تکان دهنده آن کرده باشد. البته «نام» در اینجا به معنی اسم خاص (یا به تعبیر ادبیات عربی «علم شخص») نیست، بلکه معنی وسیعتری دارد که نامهای توصیفی را نیز شامل می شود، یعنی عناوینی که متکی بر اوصاف آن روز و ویژگیهای آن زندگی است. با این اشاره به سراغ یکی از نامهای قیامت در قرآن می رویم و خوانندگان را به این نکته توجه می دهیم که دقت در این نامها آثار تربیتی عمیقی دارد، و در بیداری و آگاهی و تهذیب نفوس و اصلاح قلوب و دعوت به سوی تقوی و بازداشتن از زشتیها بسیار موثر است. مرحوم «فیض کاشانی» در «محجه البیضاء» می گوید: «در هر یک از نامهای قیامت سری نهفته است و در هر توصیفی معنی مهمی بیان گشته، باید کوشید این معانی را درک کرد و به این اسرار راه یافت»، سپس همراه آن یکصد نام برای قیامت ذکر می کند.
1- یوم الحساب
یکی از اسامی مشهور قیامت «یوم الحساب» است که در پنج آیه از قرآن مجید آمده است و این نام به خاطر آن است که تمامی اعمال ادمی اعم از صغیر و کبیر، جزئی و کلی، معنوی و مادی، جوارحی و جوانحی ( بدنی و روحی) بدون استثناء در آن روز مورد محاسبه قرار می گیرد.
قرآن از زبان موسی بن عمران می گوید: "و قال موسی انی عذت بربی وربکم من کل متکبر لا یومن بیوم الحساب" «موسی به فرعونیان گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبری که به روز حساب ایمان نمیآورد» (غافر/27)، و گاه از آن تعبیر به "یوم یقوم الحساب" (روزی که حساب برپا می شود) شده است (ابراهیم/41).
مقائیس اللغه چهار ریشه برای ماده «حساب» ذکر می کند: شمردن، کفایت کردن، و «حسبان» به معنی بالش کوچک، و «احسب» به معنی کسی که بر اثربیماری پوست تنش سفید شده و موهای او ریخته است. بعضی از ارباب لغت معانی بیشتری برای آن ذکر کرده و حتی آن را به هفت معنی رسانده اند که از جمله آنها مجازات و عذاب است. ولی ظاهر این است که همه معانی فوق آن گونه که اجمالا از مفردات راغب برمیآید به یک معنی باز می گردد و آن حسابرسی کردن است، و اگر در معنی کفایت به کار می رود به خاطر آن است که محاسبه ای برای رسیدن به کفایت صورت می گیرد، و همچنین در مورد مجازات به خاطر آن است که بعد از حسابرسی انجام می شود. معانی دیگر نیز به نحوی بازگشت به این معنی می کند (مثلا اطلاق آن بر نوعی از بیماری جلدی به خاطر شباهت با مجازات الهی است که بعد از حساب واقع می شود، و شاید بالش کوچک را از این رو حسبان نامیده اند که حسابگران در موقع حساب به آن تکیه می کنند).
2- یوم الدین
این نام نیز به طور گسترده در قرآن به کار رفته و تعداد آیاتی که در آن «یوم الدین» آمده است بالغ بر سیزده مورد است که از همه مشهورتر در زبانها در سوره حمد است. "مالک یوم الدین" «او مالک روز جز است». (بعضی از ارباب لغت معتقدند که اصل واژه «دین» به معنی خضوع و انقیاد و اطاعت است، و اگر این واژه بر معنی جزا اطلاق شده یا به خاطر آن است که در مقابل آن باید مطیع بود یا اینکه جزا مولود اطاعت است). در بعضی از روایات نیز به معنی روز حساب تفسیر شده که در حقیقت از قبیل ذکر علت و اراده معلول است زیرا حساب مقدمه ای برای جزا است.
3- یوم الجمع
این تعبیر دو بار در قرآن مجید آمده است از جمله در سوره تغابن آیه 9 "یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن" «به خاطر بیاورید که همه شما را در آن «روز اجتماع» جمع آوری می کنند، آن روز روزی است که معلوم می شود چه کسانی مغبون گشته اند»؟! و در سوره شوری آیه 7 می خوانیم: "لتنذر ام القری و من حولها وتنذر یوم الجمع" «قرآن به خاطر آن نازل شده است که ام القری و کسانی را که پیرامون آن هستند انذار کنی و از روزی که همه خلایق در آن جمعند بترسانی». چگونه آن روز، روز جمع نباشد در حالی که تمام اولین و آخرین و همه جن و انس و حتی ملائکه مقربین در آنجا جمعند، نه تنها خودشان که اعمال آنها نیز تماما در آنجا جمع آوری شده است و برای عرضه به دادگاه عدل الهی آماده است. همین نام به صورت دیگری در آیه 103 سوره هود نیز آمده "ذلک یوم مجموع له الناس" «آن روز، روزی است که همه مردم برای آن جمع آوری می شوند».
4- یوم الفضل
نام دیگر روز قیامت «یوم الفضل» ( روز جدائی ) است. این نام شش بار در قرآن مجید تکرار شده است. از جمله در سوره نبأ آیه 17 می خوانیم: "ان یوم الفضل کان میقاتا" «روز جدائی، میعاد همگان است». این تعبیر، تعبیر بسیار پرمعنائی است که بیانگر جدائیها در آن روز عظیم است: جدائی حق از باطل، جدائی صفوف مومنان و صالحان از کافران و مجرمان، جدائی برادر از برادر، و پدر و مادر از فرزند، و جدائی سرنوشت خوبان و بدان. این تعبیر گاهی به معنی یوم القضاء و روز داوری نیز می آید زیرا قاضی به وسیله حکم خود منازعه را پایان می دهد، و لذا به حکم و قضاوت که علت پایان مخاصمات است، «الفضل» گفته می شود.
5- یوم الخروج
این نام تنها در یک آیه قرآن مجید آمده است، در آیه 42 ق ضمن اشاره بهروزی که نفخ دوم صور دمیده می شود، می فرماید: "ذلک یوم الخروج" «آن روز، روزی است که همه اموات زنده شده ( و از قبرها) خارج می شوند». آری آن روز روز خارج شدن از مرگ به حیات و از عالم برزخ به عالم آخرت، و از درون به برون، و از پنهان به آشکار! همین معنی به شکل دیگری در آیه 43 معارج آمده است آنجا که می فرماید: "یوم یخرجون من الاجداث سراعا کانهم الی نصب یوفضون" «روز موعود آنها همان روزی است که از قبرها به سرعت خارج می شوند. گوئی به سوی بتهایشان می دوند»! این تعبیر نشان می دهد حوادث قیامت در آغاز کار با سرعت فوق العاده ای انجام می گیرد، و در عین حال طعنه و سخریه ای است نسبت به بت پرستان و بت پرستی که مهمترین بخش زندگانی آنان را تشکیل می داد، و بیشترین توجه آن سبک مغزان را به خود تخصیص داده بود، به طوری که دویدن آنها به سوی بتها به عنوان نمونه روشن «شتاب» معرفی شده است، دویدن و شتاب به سوی بتها در یک روز جشن و یا عزا، و یا در حال بازگشت از سفر، و از اینجا روشن می شود که نکته لطیفی در آیه نهفته شده است.
6- الیوم الموعود
این نام نیز تنها در یک آیه از قرآن آمده است، در آغاز سوره بروج آیه 2 به عنوان یک سوگند مهم می فرماید: "والیوم الموعود" «سوگند به آن روز موعود»، روزی که وعده گاه همه آنجا است و تمام انبیاء وعده آن را داده اند. بعضی از مفسران یوم موعود را اشاره به روز خارج شدن از قبرها، یا روزی که وعده شفاعت پیامبر در آن داده شده است تفسیر کرده اند، در حالی که همه این معانی در معنی اول جمع است. جالب اینکه قرآن مجید سوگند به آن روز را به دنبال سوگند آسمان که دارای برجهای بسیباری است قرار داده ( والسماء ذات البروج) اشاره به اینکه عظمت آن روز همچون عظمت آسمان است، یا اشاره به اینکه اگر آن روز موعود نباشد آفرینش این آسمان عظیم با آن نظام دقیقی که بر آن حکمفرما است بیهوده و بی هدف خواهد بود، چرا که چند روزه زندگی دنیا ارزش آن را ندارد که چنین نظام عظیم و گسترده ای به خاطر آن آفریده شود. به هرحال شبیه این «نام» با تعبیر دیگری در آیه 83 زخرف آمده است "فذرهم یخوضوا ویلعبوا حتی یلاقوا یومهم الذی یوعدون" «آنها را رها کن تا در باطل خود غوطه ور باشند و سرگرم بازی شوند، تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند».
7- یوم الخلود (روز جاودانگی)
این تعبیر تنها یک بار در آیات قرآن به چشم می خورد، آنجا که می فرماید: "ادخلوها بسلام ذلک یوم الخلود" «در آن (بهشت جاویدان) به سلامت داخل شوید. آن روز جاودانگی است» (ق/34). با توجه به اینکه تعبیر فوق بعد از توصیف «بهشت» در آیات همان سوره ق وارد شده، انتخاب این نام به خاطر بیان ابدیت این موهبت عظیم الهی و این پاداش بزرگ نیکوکاران و تمام نعمتهای آن است و در حقیقت یوم الخلود بعد از ورود در بهشت آغاز می شود. این تعبیر، سخنی را که قبلا اشاره کردم به روشنی تأیید می کند که نامها و توصیفهای قیامت هر کدام به یکی از ابعاد آن اشاره دارد، و در اینجا سخن از ابدیت آن است. البته مسأله خلود منحصر به نعمتهای بهشت نیست، عذابهای دوزخ نیز چنین است، اما در قرآن تعبیر «یوم الخلود» تنها در همین یک مورد به کار رفته است، و در مورد دوزخ تعبیر مشابه دیگری به عنوان دارالخلد (سرای جاودانی) دیده می شود: "ذلک جزاء اعداء الله النارلهم فیها دار الخلد" «کیفر دشمنان خدا آتش است و سرای جاوید دوزخیان در آن خواهد بود» (فصلت/ 28).
8- یوم عظیم
توصیف قیامت به روز بزرگ (یوم عظیم) نیز در آیات متعددی از قرآن مجید آمده است، از جمله: در آیه 37 مریم می خوانیم: "فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم" «وای بر کافران از مشاهده روز بزرگ». البته تعبیر به «عذاب یوم عظیم» در آیات قرآن احیانا برای عذابهای مهم دنیوی نیز آمده که شناختن آن از عذاب روز قیامت، با توجه به آیات قبل و بعد، چندان مشکل نیست. به هرحال توصیف آن روز به عظمت به خاطر امور مهم بسیاری است که در آن روز بزرگ واقع می شود: پاداش و کیفر عظیم، دادگاه و حساب عظیم، حضور با عظمت خلایق در آن روز، و عظمت طول آن روز، عظمت هول و وحشت و هراس، و عظمت جنبشهای آغاز رستاخیز و خلاصه عظمت در تمام جهات.
9- یوم الحسره
این نام که تنها در یک آیه از قرآن مجید آمده، تعبیری است تکان دهنده از روز قیامت که روز حسرت و تأسف و ندامت است. در آیه 39 مریم می فرماید: "و انذرهم یوم الحسره اذ قضی الامروهم فی غقله و هم لا یومنون" «آنها را از روز حسرت بترسان، روزی که همه چیز پایان می یابد و حکم نهائی صادر می شود، و این درحالی است که آنها (هنوز) در غفلتند و ایمان نمیآورند». «حسره» از ماده «حسر» به گفته مفردات و مقائیس و جمعی دیگر از ارباب لغت به معنی آشکار کردن است، و لذا "حسرت عن الذارع" یعنی آستین را بالا زدم و دست خود را ظاهر کردم، سپس واژه حسرت به غم و اندوهی که بر امور از دست رفته حاصل می شود اطلاق شده، گوئی جهل و ناآگاهی انسان نسبت به ضررهای عملی که انجام داده کنار می رود و حقیقت آشکار می گردد. این درحالی است که بعضی دیگر اصل آن را به معنی «عقب زدن» می دانند، ولی مثلا هنگامی که دریا عقب نشینی می کند طبعا سواحلی که زیر آب بود آشکار می گردد، یا هنگامی که انسان آستین خود را عقب می زند دستها ظاهر می شود، این در حقیقت از لوازم معنی اول است. به هرحال اندوه و تأسف و ندامت از لوازم مفهوم آن است، و روز قیامت راستی روز اندوه و ندامت و حسرت شدید است، نه تنها برای بدکاران، بلکه حتی برای نیکوکاران، زیرا وقتی پاداشهای عظیم الهی را می بینند تأسف می خورند چرا بیشتر و بهتر کار نیک انجام نداده اند!
این مطلبی است که جمعی از مفسران به آن تصریح کرده اند ولی فخر رازی می گوید تنها بدان هستند که گرفتار حسرت می شوند و برای اهل بهشت حسرتی نیست چرا که در آنجا هیچ غم اندوهی نمی تواند وجود داشته باشد. ولی باید گفت این گونه غم، نوعی کمال است، و مایه ناراحتی و عذاب روحی نیست، بنابراین وجود آن در بهشت نیز مشکلی ندارد ( دقت کنید).
به هرحال اگر تأسف و حسرت در دنیا قابل جبران است در آنجا راهی برای جبران وجود ندارد و لذا باید آن را روز حسرت واقعی و روزحسرت بزرگ نامید، همین معنی در آیه 56 سوره زمر به شکل دیگری آمده است که می فرماید: "ان تقول نفس یا حسرتی علیفرطت فی جنب الله" «این هشدارها و اخطارها به خاطر آن است که مبادا کسی روز قیامت بگوید واحسرتا! از کوتاهیهائی که در اطاعت فرمان خدا کرده ام»!
9- یوم التغابن (روز آشکار شدن غبن ها!)
این نام در قرآن مجید تنها یک بار آمده است، آن هم در آیه 9 سوره تغابن "یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن" «روزی که همه شما را در آن روز اجتماع گردآوری می کنند آن روز، روز «تغابن» است». «تغابن» از ماده «غبن» در اینجا به معنی آشکار شدن غبن است، یعنی در آن روز ظاهر می شود چه کسی مغبون شده است. مرحوم طبرسی در مجمع البیان می گوید: این ماده هنگامی که به صورت باب تفاعل( تغابن) به کار می رود به معنی گرفتن شر و رها نمودن خیر، یا به معنی گرفتن خیر و رها نمودن شر است. مومنان از بهره دنیوی خود چشم پوشیده، و بهره آخرت را
می گیرند و مصداق گرفتن خیر و رها کردن شر خواهد بود، بنابراین آنها «غابن» محسوب می شوند و کافران بهره آخرت را رها کرده و بهره دنیا را گرفته اند، و مصداق رها کردن خیر و گرفتن شرند، بنابراین «مغبون» هستند. نتیجه اینکه در آن روز «غابن» از «مغبون» آشکار می گردد. در صحاح اللغه آمده است که «غبن» به معنی خدعه و نیرنگ است، و مغبون شدن یعنی مورد خدعه و نیرنگ قرار گرفتن، و هنگامی که این ماده در مورد تفکر به کار رود به معنی ضعف و ناتوانی است، لذا «غبین» به معنی ضعیف الفکر است. به هرحال در قیامت پرده ها کنار می رود، و نتایج اعمال و عقائد و نیات آشکار می شود، و انسان خود را در مقابل انبوهی از نتایج و آثار اعمال خویش می بیند، و آنجا است که بدکاران از شکست و زیان خود و فریب و نیرنگ شیطان و از دست دادن سرمایه های عظیم و محروم شدن از سعادت جاویدان و گرفتاری در چنگال عذاب الهی با خبر می شود، و این است غبن حقیقی.
10- یوم التناد ( روز صدا زدن یکدیگر و یاری خواستن)
این نام نیز یکبار در قرآن مجید در سوه غافر (مومن ) آیه 32 آمده است که مومن آل فرعون به هنگامی که فرعونیان را از عذاب الهی در دنیا و آخرت می ترساند می گوید: "و یا قوم انی اخاف علیکم یوم التناد" «ای قوم من، بر شما از روزی که مردم یکدیگر را صدا می زنند ( و از هم یاری می خواهند اما صدایشان به جائی نمی رسد) بیمناکم». «لتناد» در اصل «التنادی» بوده که یای آن حذف شده و کسره دال که دلیل بر آن است که برجای مانده، از ماده «نداء » به معنی صدا زدن است. بسیاری از مفسران معتقدند که «یوم التناد» از اسامی قیامت است و هر کدام برای این نامگذاری دلیلی ذکر کرده اند. بعضی گفته اند به خاطر آن است که دوزخیان و بهشتیان یکدیگر را صدا می زنند، دوزخیان می گویند: مقداری از آب گوارا بهشتی یا از روزیهای خدا داد به ما محبت کنید ( و نادی اصحاب النار اصحاب الجنه ان افیضوا علینا من الماء اومما زرقکم الله) و بهشتیان در پاسخ می گویند: خداوند اینها را بر کافران تحریم کرده است ( قالوا ان الله حرمهما علی الکافرین) (اعراف/ 50).
این معنی در حدیثی در کتاب «معانی الاخبار» از امام صادق(ع) روایت شده است. بعضی می گویند این نامگذاری به خاطر آن است که در صحنه محشر مردم یکدیگر را صدا می زنند و از هم کمک می خواهند. یا اینکه فرشتگان مردم را برای حساب صدا می زنند و مردم فرشتگان را برای استمداد! یا اینکه مومن هنگامی که نامه اعمال خود را می بیند، از روی شوق فریا می زند: "هاوم افراو کتابه" «این نامه اعمال من است ای مردم بیایید و آن را بخوانید» (حاقه/ 19) و کافر در آن هنگام کارنامه عملش را به دستش می دهند از شدت وحشت فریاد می کشد: "یالیتنی لم اوت کتابیه" «ای کاش نامه اعمال مرا به دست من نمی دادند»! البته وجوه دیگری نیز برای این نامگذری ذکر شده که در بعضی از تفاسیر آن را بالغ بر هشت وجه شمرده اند، ولی بعضی از آنها ضعیف به نظر می رسد. این نکته نیز قابل ذکر است که تمام این معانی ممکن است در مفهوم آیه جمع باشد چرا که منافاتی در میان آنها نیست.