گرایش های فطری انسان از دیدگاه فلاسفه و عرفای مسلمان

همه اندیشمندان و فیلسوفانی که به موضوع «انسان» و بررسی آن پرداخته اند نهاد و فطرت آدمی را در کانون مطالعات و تحقیقات خویش جای داده اند و هریک از آنان کوشیده است تا با نگرشی عمیق انسان را از جهت سرشت و فطرت او مورد بررسی و تحلیل قرار دهد؛ از آن جمله:

1. فارابی (260-339هـ)
فارابی معتقد است که هدف از آفرینش انسان، رسیدن و رساندن او به کمال سعادت است و این هدف در پرتو آگاهی های فرد بدست می آید که بر معلومات اولیه استوار است. وی می نویسد: «مردمانی که فطرت آنان سالم و دست نخورده است، فطرتی مشترک دارند که آنان را آماده دریافت معقولاتی مشترک می سازد و به اقتضای این فطرت به امور و اعمالی مشترک روی می آورند؛ اما این اشتراک (در فطرت و معقولات و اعمال ) دیر نمی پاید و پس ازچندی به تفاوت و اختلاف می گراید و هر فرد و هر گروه، فطرتی خاص خود می یابد». از دیدگاه فارابی مردم نه تنها در سرشت و فطرت خویش همسانند، بلکه بر اساس همین فطرت به کارهای مختلف می پردازند و در راه دستیابی به اهداف و آرمان هایی می کوشند که همگان در آن اشتراک دارند؛ به بیان دیگر همه دارندگان فطرت های سالم، اهداف و مقاصد مشترک دارند و هرچند در طول تاریخ، جوامع انسانی متعدد و گونه گون وجود داشته اند اما از منظر طبع انسانی و منطق فطری همه آنها هدفی مشترک و مقصدی عام و همگانی پیش روی داشته اند و حرکت و مسیر آنان در جهت این هدف و مقصد مشترک بوده است.

2. ابن سینا (370-428هـ)
ابن سینا در کتاب الأشارات والتنبیهات خود به بحث پیرامون سعادت و شادمانی و لذت عارفانه و عارفان می پردازد و می گوید: نفس های سالم که بر فطرت همزاد خود باقی مانده و آلوده ماده و مادیات نشده اند؛ هرگاه ذکری روحانی بشنوند که به احوال عالم غیب و معنی اشاره ای داشته باشد، شیفته و دلباخته آن می گردند و به حال وجد و سرخوشی و سرگشتگی در می آیند و این ناشی از پیوند استوار میان انسان سلیم الطبع و فطرت او از یکسو و جهان غیب و پاکی از سوی دیگر است و این واقعیت با تجربه قاطع و انکارناپذیر به ثبوت رسیده است. نظرات ابن سینا در این زمینه می توان به شرح زیر تلخیص نمود:

1. گرایش و کشش به حقیقت و کمال؛ گرایشی است که در سرشت و طبع آدمی نهاده است و بدین سبب است که از درک حقایق عالم احساس لذت می کند؛

2. وجود این رابطه و پیوند از راه تجربه ثابت شده است؛

3. حفظ سلامت و عملکرد فطرت در گرو پرهیز از هوا و هوس های نفسانی است.

از خلال این نگرش ها و ملاحظات می توان به وجود حقیقتی در درون و ضمیر انسان پی برد که او را به سوی نیکی ها سوق می دهد و افق ها آرزو و آرمان را پیش روی او می گشاید و این حقیقت چیزی جز فطرت نیست و اگر هم پرده و پوششی میان انسان و فطرت او حائل گردد، می توان آن را از طریق تذکر و هشدار به نفس از میان برداشت.

3.محیی الدین بن عربی (560-638هـ)
عارفان و حکیمان مسلمان از زوایای گوناگون به موضوع فطرت نگریسته اند؛ چنان که ابن عربی، عارف پرآوازه، آن را از دیدگاه عبادت خداوند نگریسته و به دو نکته اشاره می کند: نخست آن که فطرت جزیی از طبیعت انسان است و دیگر آن که فطرت در درجه اول در عرصه توحید و پس از آن در زمینه پرهیز از گناهان و نافرمانی ها عمل می کند. به اعتقاد ابن عربی، پایه و مایه همه گناهان شرک است و شاهد و دلیل او بر این اعتقاد آیه شریفه "وقضی ربک ألا تعبد وا إلا إیاه" (سوره اسراء/آیه 23) است؛ زیرا قرآن کریم در این آیه شریفه نخست به عبادت و پرستش خداوند متعال امر می فرماید و پس از آن به شماری از وظایف انسان همچون رعایت حقوق والدین و ادای حقوق نیازمندان و از کارماندگان اشاره می کند و به پرهیز از گناهانی همچون آزردن پدر و مادر، تبذیر و اسراف، ریا و تظاهر، قتل فرزندان و خیانت در اموال یتیمان هشدار می دهد؛ سپس به تأکید بر یکتاپرستی و بندگی وعبودیت پروردگار باز می گردد و آدمی را از سرانجام تلخ هرگونه شرک ورزی برحذر می دارد؛ "....و لا تجعل مع الله إلها آخر" (سوره اسراء /آه39). خلاصه نظر ابن عربی این است که درخت تنومند و پرشاخ و برگ توحید در مزرعه طبع انسان کاشته شده و ریشه در فطرت او دارد و این فطرت دو گونه گرایش دارد؛ نخست گرایش به یکتایی خداوند وبندگی و پرستش او، و دیگر گرایش به پرهیز از بدی ها و زشتکاری ها و کجروی ها؛ بدین معنی که فطرت آدمی برپایه یکتاپرستی استوار است و این فطرت هرگز نابود و معدوم نمی گردد و مشترک کسی است که راه رسیدن به خدا را گم کرده؛ بدینگونه که پنداشته است بت ها او را به خدا نزدیک می سازند و او را نزد پرودگار شفاعت می کنند و با این پندار موهوم و از سرجهل و نادانی به پرستش بتان روی می آورد و برکجروی و انحراف خود از راه راست می افزاید. گواه بر این که مشرکان معبود حقیقی خویش را گم نکرده بلکه راه رسیدن به او را گم کرده و به خطا رفته اند، آنگاه که قرآن کریم از مشرکان می خواهد تا بر شریکانی که برای خدا پنداشته اند، نام نهند "...وجعلوا لله شرکاء قل سموهم.." (سوره رعد /آیه33) و آنان که نامهایی چون رزاق( روزی بخش) و محیی (زندگی بخش) و خالق( آفریننده) بر بتان خواهند نهاد؛ اما اگر به ضمیر و فطرت خویش رجوع کنند؛ خواهند دید که آنچه که می پرستند، جز آن است که نام می برند و این امر آنان را به تناقضی آشکار و چاره ناپذیر می کشاند.

4. صدرالمتألهین شیرازی(979-1050هـ)
صدرالمتألهین فطرت را سرمایه سعادت انسان در زندگی می شمارد که اگر وجود نمی داشت، زندگی انسان بیهوده و بی معنی بود؛ زیرا رسیدن به هدف و نهایت بدون وجود فطرت امکان پذیز نیست. وی در این زمینه می گوید: «از آنجا که هر تاجری که برای داد و ستد سفر می کند، ناگزیر باید سرمایه ای داشته باشد و ثابت شده که «انسان تاجری مسافر است» پس باید سرمایه ای داشته باشد و این سرمایه همان فطرت اصلی است که خداوند او را بر فطرت آفریده است؛ یعنی نیرویی استعدادی بر وصول به درجات برتر و رسیدن به مقامات و سعادت ها؛ و آن که سرمایه تجارتی اش سالم نباشد، سرانجام کار او به زیان و پشیمانی خواهد کشید. فرموده خداوند که "اولئک الذین اشتروا الضلاله بالهدی فماربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین" (سوره بقره/ آیه 16) اشاره ای روشن و زیبا به همین معنی دارد که آنان که هدایت را با ضلالت مبادله کنند، در واقع فطرت سالمی را که بر آن آفریده شده اند، به سبب کجروی و نااستواری از دست داده و آن را با فطرتی دیگر مبادله کرده اند؛ زیرا معنای هدایت آن است که سالک و رهرو راهی را بپیماید که او را به مقصد و مقصودش برساند و ضد آن ضلالت است و آن انحراف و دور شدن از این راه است. در اینجا ممکن است این سوال به ذهن خطور کند که اینان چگونه هدایت را با ضلالت مبادله کرده اند؛ در حالی که هرگز در راه هدایت نبوده اند؟ صدرالمتألهین در پاسخ به این سوال مقدر می نویسد: «زیرا هریک از مردمان از آغاز خلقت و پیدایش خود در ابتدای مسیری قرار داشته اند که آنها را به خداوند می رسانید و این همان هدایت فطری است و انحراف از این ناشی از اعمال و عقاید هر فرد است؛ چنان که در حدیث نبوی آمده است: "کل مولود یولدعلی الفطره".

5. حکمای رواقیون
رواقیون فطرت را وسیله و ابزاری برای شناختن نیک از بد دانسته و گفته اند: اگر انسان چنین معرفتی نداشته باشد، هیچ ارزشی نخواهد داشت. خواجه نصیر الدین طوسی (597-672هـ) در کتاب اخلاق ناصری درباره مذهب رواقی می گوید: رواقیون معتقدند که همه مردمان بر فطرت نیک آفریده شده اند؛ اما ارتکاب اعمال زشت و بدکاری ها و پایداری بر آنها، فطرتی دیگر در آنها پدید می آورد که آنان را به سوی کارهای زشت سوق می دهد.

6. سعیدالدین فرغانی (700هـ)
سعید الدین (سعدالدین) محمد بن احمد فرغانی، عارف صوفی در شرحی که بر قصیده تائیه ابن فارض نگاشته و به مشارق الدراری معروف است به بحث درباره فطرت پرداخته و آن را به علم ذات و همراه وجود و به اعتباری عین وجود وصف کرده و می گوید: آن چه دیده می شود که هریک از موجودات در کار تحصیل منفعت برای خود و دفع مضرت از خود است؛ پدیده ای ذاتی و الهام گرفته از فطرت است؛ اما گاهی پوشش و پرده ای از عادات و عوامل دیگر این فطرت را تماما می پوشاند و این نکته از فرموده رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مفهوم و استنباط می شود که فرمود: هر نوزادی بر فطرت زاده می شود؛ لکن پدر و مادرش او را بر یهودیت یا نصرانیت یا مجوسیت می پرورانند؛ بدین معنی که به حکم عادات خویش او را از فطرتی که بر آن آفریده شده، محجوب می سازند.

7. سیدحیدر آملی (زنده پیش از 787)
سید حیدر آملی بر این عقیده است که فطرت نیرویی است که انسان را به خداوند نزدیک می گرداند و اگر انسان از فطرت خویش دست بشوید و آن را کنار گذارد و نادیده گیرد از خداوند متعال دور خواهد شد و از همه ارزش های انسانی تهی خواهد گردید. فطرت توحیدی و یکتاپرستی از چشم این عارف سالک پنهان نمانده و او نیز همچون دیگر عارفان الهی، انسان را آفریده و سرشته بر فطرت الهی می شمارد و معتقد است که انسان و بلکه همه موجودات، هدفی جز نزدیک شدن به خدا ندارند. وی در این زمینه تصریح می کند که «روشن است که فطرت به معنای اقرار و اعتراف هر چیز و همه چیز به الوهیت و ربوبیت (خداوندگاری و پروردگاری ) است و نیز پذیرش این واقعیت است که هیچ موجودی آفریننده خود نیست و خالقی دیگر دارد و توحید و یکتا پرستی در نهاد و سرشت همه چیز و همگان وجود دارد و همه به خاطر آن آفریده شده اند.» استدلال سید حیدر آملی در مورد وجود فطرت بر این آیه کریمه استوار است که "تسبح له السماوات السبع و الارض  و من فیهن و إن من شیء إلا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم" (سوره اسراء/ آیه44)؛ زیرا تسبیح موخر از شناخت حق تعالی است و شناخت موخر از وجود است «و بر این اساس هیچ چیز یافت نمی شود و پدید نمی آید مگر آن که دارای این سه باشد: علم و آگاهی به وجود خالق، علم به یکتایی و وحدانیت او و سرانجام تسبیح و تنزیه او و چون چنین است، پس شناخت و معرفت حقیقی در ذات و سرشت هر چیزی وجود دارد و معرفت نهادی و فطری جز براساس توحید نیست»

8. خواجه عبدالله انصاری (481هـ) و عبدالرزاق کاشانی (735هـ)
این دو عارف بزرگوار فطرت را از زاویه محاسبه نفس و توبه نگریسته اند. دیگر عارف مسلمانان نیز در موضوع فطرت، همان راه و روشی را که پیشتر گفتیم، در پیش گرفته اند؛ بدین معنی که همه آنها به پاکی و صفای فطرت و الهی بودن و توحیدی بودن آن اعتقاد دارند؛ اما اگر می گویند غفلتی که بر آدمی عارض می شود،  پرده ی پوششی بر روی فطرت می افکند که آن را می پوشاند و از عملکرد باز می دارد. کمال الدین عبدالرزاق  کاشانی نیز در شرحی که بر منازل السائرین ابوعبدالله انصاری نگاشته، توبه و بازگشت ( به فطرت) را عامل موثر و مهمی در زدودن غباری که بر چهره فطرت نشسته، می داند؛ بویژه فطرت کسانی که هنوز یکسره در پس حجاب های دنیوی نهان نشده است.  وی می گوید: «توبه مستلزم محاسبه (نفس) است و این محاسبه مستلزم کوشش در برداشتن موانع است و بازگشت جز با صفای فطرت که باعث تذکر گردد، حاصل نمی شود و تذکر خاص کسانی است که ذهن و ضمیر آنان از غبارها و تیرگی های جهان مادی پاک و منزه است، و خداوند فرموده است: "..و ما یذ کر إلا اولوالالباب" (سوره بقره/ آیه269) و نیز می گوید: «گزینش رضای خدا بر رضای همگان جز با پاکی و پاکیزگی اصل و نزاهت فطرت و صفای آن میسر نمی شود تا همگون عالم نور گردد و مجذوب آن شود و باصفا و نورانیت خویش جانب حق را برگزیند». وی براین اساس تأکید می کند که «عین الیقین آن است که همه چیز را، آن چنان که در واقع هست – از طریق کشف، یعنی با بازگشت به فطرت نخستین و درک حقایق در عالم قدس بنگرد و بشناسد».

گزیده کلام آن که حکیمان متأله و عارفان مسلمان بر این نکته اتفاق نظر دارند که در وجود انسان عاملی باطنی و گرایشی ذاتی به حق و حقیقت و مبدأ خلقت نهاده شده و نیز اعتقاد دارند که انسان دارای فطرتی است که او را به جست و جو و طلب حقیقت مطلق و تقرب به آن وا می دارد؛ به رغم رهزنان درونی و بیرونی که در جای جای مسیر انسان به سوی حق در کمین او نشسته اند تا او را از پیمودن این راه بازدارند و به گمراهی کشانند؛ اما آنچه در آن شکی نیست، این است که هر عصر و روزگاری استعدادها و کمالات انسانی در سایه پیروی از انسان کامل، یعنی از طریق معرفت خداوند متعال به ظهور می رسد و شکوفایی و بالندگی می یابد و نیز شکی نیست که معرفت خدا، آدمی را به معرفت صفات خدا رهنمون می شود و فطرت انسان، قدرت و رحمت و عدالت و رزاقیت خداوند را در پهنه گیتی می نگرد و به صفات خداوندی عشق می ورزد و تجلی آنها را در سراسر زمین و زندگی آدمی آرزو می کند و نیز شکی نیست که هر قدر صفات عدل و رحمت فزونی گیرد، شادی و سرور فطرت انسان نیز افزایش می یابد و از این جهت است که انسان کامل، محبوب و مطلوب همگان است؛ زیرا او آیینه صفات الهی و راهبر مردم و حافظ صفات برجسته الهی و انسانی است و بدین سبب گفته اند که وجود اقدس ولی عصر اروحنا فداه معشوق و محبوب فطرت همه آدمیان است و این فطرت هرگز از چنین انسانی گسستنی نیست؛ همچنان که گسستن معرفت خدا از فطرت انسان ممکن نیست و هرگز نمی توان فطرتی تهی از توحید و صفات الهی یافت.


منابع :

  1. خط امان- پژوهشی در موعود ادیان- از صفحه 49 تا 57

https://tahoor.com/fa/Article/PrintView/401065