لزوم تفقه و شناخت دین از نظر آیات و روایات
فارسی 5775 نمایش |امام علی (ع) می فرمایند: «ولاتکونوا کجفاة الجاهلیة لا فی الدین یتفقهون ولا عن الله یعقلون کقیض بیض فی اداح یکون کسرها وزرا و یخرج حضانها شرا؛ مانند ستم پیشگان دوران جاهلیت نباشید که نه در پى آگاهى دینى بودند و نه در شناسائى خدا اندیشه مى کردند، مثل تخم افعى در لانه پرندگان که شکستن آن گناه است، زیرا گمان مى رود تخم پرنده باشد، اما جوجه آن شر و زیانبار است، یعنى ظاهر شما به حکم محیط اسلامى ایمان است، ولى در باطن صفات جاهلیت را دارید» (نهج البلاغه، خطبه 166). «لا فی الدین یتفقهون»: یکى از اوصاف ستم پیشگان جاهل و نادان، عدم تفقه در دین است، یعنى در پى به دست آوردن آگاهى هاى دینى و دستورها و قوانین شریعت نیستند و با لاابالى گرى و بى بندوبارى زمان جاهلیت خو گرفته اند. این عبارت گرچه در لسان ردع و نهى است، لکن در معنا حث و تحریک است به تفقه در دین و شناخت شریعت.
قرآن درباره لزوم تفقه و شناخت دین مى فرماید: «وما کان المؤمنون لینفروا کافة فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فى الدین ولینذرواقومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون؛ و لازم نیست همه به سوى جهاد کوچ کنند، بلکه باید از هر فرقه اى عده اى براى آموختن دستورهاى شرع و تحصیل آگاهى هاى دینى نزد پیامبر (ص) بروند و پس از بازگشت به محل خود، مردم را نسبت به مسائل دین آگاه سازند، شاید که تبلیغ دین و بیان احکام در آنها مؤثر افتد و آنها را خداترس نماید» (توبه/ 122). تفقه در دین، یعنى به دست آوردن نظر شرع در تمام پدیده هاى زندگى شخصى و اجتماعى، و فقه به معناى عام و فراگیرش اصول و فروع را شامل مى گردد. در کتب روایى بر لزوم تفقه در دین تاکید فراوان شده است. (اصول کافى، ج 1 صفحه 31-32 و اخوان حکیمى، الحیاة، ج 1 صفحه 54) «ولا عن الله یعقلون»: یکى دیگر از ویژگى هاى ستم پیشگان دوران جاهلیت، این است که شعور خداشناسى ندارند و در آیات و نشانه هاى خداوند تفکر و تدبر نمى کنند.
قرآن کریم، به ویژه در سوره روم، در مواضع متعدد دعوت به تفکر و تدبر در آیات الهى نموده است و با جملاتى از قبیل: «ان فى ذلک لآیات لقوم یسمعون؛ در اين [معنى نيز] براى مردمى كه میشنوند قطعا نشانه هايى است» (روم/ 23)، «ان فى ذلک لآیات للعالمین؛ در اين [امر نيز] براى دانشوران نشانه هايى است» (روم/ 22) و «ان فى ذلک لآیات لقوم یعقلون؛ در اين [امر هم] براى مردمى كه تعقل میكنند قطعا نشانه هايى است» (روم/ 24) بر ضرورت خداشناسى تاکید نموده است. تعقل در خداوند به معناى تفکر در آیات و نشانه هاى الهى است، نه تفکر در ذات خداى تعالى، زیرا از تفکر در ذات خداى تعالى در شرع نهى اکید شده است و به جز سرگردانى و گمراهى و پریشانى نتیجه اى ندارد.: «کقیض بیض فی اداح یکون کسرها وزرا ویخرج حضانها شرا». کسى که فهم و آگاهى دینى و شعور خداشناسى ندارد، همانند تخم افعى است که به علت این که در لانه پرندگان است محترم است، یعنى به ظاهر جزء امت اسلامى به شمار مى رود و مال و جانش محترم است، در حالى که در باطن شر و مضر براى دین مى باشد.
احتمال دیگر آن است که کلام امام (ع) مشتمل بر دو نهى جداگانه باشد: «لاتکونوا کجفاة الجاهلیة و لاتکونوا کقیض بیض». خسارات سنگینى از ناحیه مشرکانى که به ظاهر اسلام را پذیرفته، لکن فهم دینى پیدا نکردند و به شعور خداشناسى دست نیافتند، بر پیکر جامعه اسلامى وارد شده است. تاریخ اسلام پر است از تهاجم هاى نظامى و تبلیغى این عناصر بر علیه اولیاى الهى که گاه با کشیدن شمشیر و گاهى با جعل حدیث و دروغ پردازى و شایعات و وارونه جلوه دادن دین، در عمل دشمنى خود را آشکار نمودند.
نادان، نامتعادل است
امام علی (ع) می فرماید: «لاترى الجاهل الا مفرطا او مفرطا؛ همیشه جاهل یا افراطگر یا تفریط کننده است» (نهج البلاغه، حکمت 70). اعتدال و میانه روى در شئون مختلف زندگى، از صفات حمیده است که ناشى از آگاهى و تفکر صحیح مى باشد. تندروى و زیاده روى و در طرف مقابل سستى و کندروى از صفات رذیله و ناشى از عدم آگاهى و نداشتن تفکر صحیح است.
ذلت نادانى
همچنین او می فرماید: «اذا ارذل الله عبدا حظر علیه العلم؛ هر گاه خداوند بنده اى را به خاطر گناهانش پست شمارد، علم و دانش را از او منع مى کند» (نهج البلاغه، حکمت 288). علامه مجلسى (ره) در توضیح مى گوید: «ای لم یوفقه لتحصیله؛ او را موفق به تحصیل دانش نمى کند» (بحارالانوار، ج 1 صفحه 196). مستفاد از آیات کریمه قرآن، این است که خداى تعالى، دل هایى را به دلیل کفر، نفاق، تجاوز و ستمکارى مهر مى زند، به طورى که دیگر از قبول و پذیرش حق محروم مى گردند: (اعراف/ 100 و توبه/ 87 و یونس/ 74 و نحل/ 108 و غافر/ 35)
سعد از امام باقر (ع) روایت کرده که فرمودند: «ان القلوب اربعة: قلب فیه نفاق وایمان وقلب منکوس وقلب مطبوع وقلب ازهر اجرد. فقلت ما الازهر؟ قال: فیه کهیئة السراج فاما المطبوع فقلب المنافق واما الازهر فقلب المؤمن ان اعطاه شکر وان ابتلاه صبر واما المنکوس فقلب المشرک ثم قرا هذه الآیة «افمن یمشى مکبا على وجهه اهدى امن یمشى سویا على صراط مستقیم» فاما القلب الذی فیه ایمان و نفاق فهم قوم کانوا بالطائف فان ادرک احدهم اجله نفاقه هلک وان ادرکه على ایمانه نجا؛ همانا دل ها چهارگونه اند: دلى که در آن نفاق و ایمان است و دلى که وارونه است و دلى که مهرخورده و چرک و زنگار روى آن را پوشیده است و دلى که تابناک و پاکیزه است. عرض کردم: دل تابناک کدام است؟ فرمود: دلى که چون چراغى در آن است و اما دل مهرخورده، دل منافق است و اما دل وارونه دل مشرک است. سپس این آیه را خواند: «پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى پيمايد هدايت يافته تر است يا آن كس كه ايستاده بر راه راست میرود» (ملک/ 22) اما آن دلى که در آن ایمان و نفاق، هر دو هست دل مردمى است که در شهر طائف بودند، پس هر کدام در حال نفاق مرگش مى رسید هلاک بود، و اگر در حال ایمان اجلش مى رسید رستگار بود» (اصول کافى، ج 2 صفحه 422، باب فى ظلمه قلب المنافق). علامه مجلسى (ره) در شرح «قوم کانوا بالطائف» مى گوید: «وذکرهم على التمثیل والمراد بهم الشاک ومن یتعبد الله على حرف» (مرآة العقول، ج 11 صفحه 260).
منـابـع
مرتضی مطهری- تعلیم و تربیت در اسلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها