ارزش انسان موحد و سیره ی بی همتای رسول اکرم
فارسی 4149 نمایش |ارزشها و معیار آن
1 ـ ارزشها دو گونه اند: ارزشهای اعتباری، مانند ریاست، عضویت در فلان مؤسسه و… که با نصب اعتباری یافت می شود و با عزل اعتباری زایل می گردد و فقط در دنیا وجود دارد، زیرا نشئه ی آخرت، جهان حقیقت است نه منطقه اعتبار.
2 ـ ارزشهای حقیقی (وجودی) که کمالات هستی چیزی را نشان می دهد، فرمایش امیرالمؤمنین (ع): «قیمة کل امرء ما یحسنه؛ ازش هر انسان به چیزی است که آن را نیکو می داند.» راجع به ارزیابی ارواح و نفوس آدمیان است، که نه با نصب اعتباری پدید می آید و نه با عزل اعتباری از بین می رود.
اگر انسان را موجودی جاودانه بدانیم در هر نشئه ای باید ارزشمند باشد؛ یعنی باید ارزشهای فوق اعتباری را تحصیل کند تا در نشئه ای که مصون از اعتباریات است، ارزشمند باشد؛ منظور حضرت علی (ع) در تشویقهای مأثور از وی، ارزشهای وجودی است که از راه صحیح و صدق حاصل می گردد نه اعتباری و قراردادی، که قابل نصب و غصب بوده، و گاه با فریب و خدعه به دست می آید. در تعیین معیار ارزش، اصولی مطرح است که به برخی از آن اشاره می شود.
اصل اول: ارزش هر انسانی به مقدار هنر وی است، پس اگر کسی علم و دانش و هنر نداشت، ارزش وجودی ندارد و اگر هنر و دانش او در حد نازل بود ارزش وجودی او نیز در همان حد است، و اگر در حد متوسط یا اعلی بود، ارزش وجودی او هم در حد متوسط یا اعلی است، و صعود و سقوط آن نیز در سایه علل تکوینی است نه قراردادی.
اصل دوم: آنکه ارزش هنر و علم به معلوم بستگی دارد، یعنی علم در اصل ارزش و نیز در درجه ارزشمندی تابع معلوم است و خود ذاتا ارزشی ندارد، زیرا علم حکایت است و کشف، و چون علم نشان معلوم است ارزش آن به میزان ارزش محکی و مکشوف است، و چون معلومهای جهان هستی یکسان نیستند، علوم هم یکسان نخواهند بود و در نتیجه، ارزش علما نیز یکسان نیست. البته علم راستین آن است که به معارف الهی وابسته بوده، فضایل نفسانی را به همراه داشته باشد، آنچه رسول خدا (ص) فرمود: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضة»، از باب تشبیه معقول به محسوس است یعنی همان طور که ارزشهای معادن طلا و نقره یکسان نیست، انسانها هم که نهادشان کان علم و دانش است، یکسان نخواهند بود. این حدیث علاوه بر فهماندن اختلاف ارزش انسانها تفهیم می کند که در نهاد انسانها معادنی از علوم گوناگون وجود دارد که به استنباط و کند و کاو نیازمند است.
انسان درون کاو و جستجوگر، معدن خاص درون خویش را کشف کرده و گوهرها را از جان خود بیرون آورده و به جامعه، علم و عمل عرضه می کند و انسان غافل، که بر خویشتن خویش نظر ندارد از سرمایه خود غافل و آن دفینه را همچنان پنهان نگه می دارد، و سرانجام دچار خیبت و خسران خواهد شد.
از بیان رسول خدا (ص) استفاده می شود که انسانها در دلهای خود، معادن گوناگونی دارند و باید به خویشتن خویش آگاه شده، درون خود را جستجو و ارزشها را شکوفا سازند تا مصداق «قد أفلح من زکیها؛ رستگار شد کسی که آن نفس را پاک کرد.» (شمس/ 9) گردند نه آنکه خاکی بر خاکهای درون خود پاشیده، مشمول «وقد خاب من دسیها؛ و نا امید شد کسی که آن را دفن کرد.» (شمس/ 10) شوند یعنی آن دفینه الهی را با امیال و غرایز و شهوت و غضب دفن کرده زنده به گور کنند!
گفتیم که ارزش هر علمی به میزان ارزش معلوم است و علوم آدمیان یکسان نیست و هیچ موجودی به اندازه ی ذات اقدس اله، سهمی از هستی ندارد، زیرا «لیس کمثله شیء؛ چيزى مانند او نيست.» (شوری/ 11) پس هیچ علمی به اندازه خداشناسی سهمی از ارزش وجودی نخواهد داشت و سایر علوم را خداشناسی سامان می دهد و علوم دیگر بدون خداشناسی نه تنها به انسان راه سعادت نشان نمی دهند بلکه همواره رهزن او خواهند بود.
بر این اساس، ارزش انسان موحد از انسانهای دیگر بیشتر است. زیرا هیچ موجودی همانند ذات اقدس اله نیست و اگر کسی خدا و اسمای حسنای او را شناخت، صفات اولیا و مظاهر جلال و جمال او را می شناسد، ربوبیت او را اذعان کرده، عالم را صنع او می بیند و تدبیر او را در نظام آفرینش مشاهده می کند پس در تخلق به اخلاق الهی قصور نمی ورزد و در تأدب به آداب ربوبی غفلت روا نمی دارد.
رسول خدا (ص) فرمود: «ما قلت و لاقال أحد قبلی قط کلمة أفضل من لاإله إلا الله؛ نه من، کلمه ای اعظم از کلمه ی طیبه لاإله إلا الله آورده ام و نه هیچ گوینده ای از انبیا و اولیای قبل از من.»
این نکته را، که هر علمی به اندازه ی معلوم خود ارزش دارد، از کلمات امام پنجم (ع) نیز می توان استفاده کرد، از حضرت می پرسند: «چه عملی بیشترین ثواب را دارد؟» می فرماید: «شهادة أن لا إله إلا الله» و وقتی می پرسند چه گناهی از همه مهمتر است، می فرماید: «برای خدا شریک قایل شدن» حدیث مزبور گرچه ارتباط مستقیم با عمل دارد نه علم، لیکن عمل توحیدی از معرفت موحدانه برمی خیزد، چنانکه عمل و اعتقاد شرک آلود و اعتقاد از فقد معرفت توحیدی پدید می آید.
پس توحید، بهترین علوم و فضایل و شرک از بدترین گناهان است. امام پنجم (ع) در مقام استدلال می فرماید: «چون خدا، همتا و شریک ندارد، خداشناسی نیز همتا و شریک ندارد.» بنابراین هیچ علمی بالاتر از معرفة الله نیست. اگر انسانی خود را شناخت و مجموعه نظام آفرینش را مصنوع خدا دانست، نه به خود تکیه خواهد کرد و نه به دیگران؛ نه قانون خود را حاکم خواهد دانست و نه اندیشه ی دیگران را، بلکه خود و دیگران را محکوم خدا می داند چون مجموع نظام امکانی مربوب ذات اقدس الهیند.
خدای سبحان به رسولش دستور داد که در جای معینی توقف مکن و بگو: «رب زدنی علما؛ خدایا بر علم من بیفزا.» (طه/ 114) به من دانش وافر مرحمت فرما و در جای دیگر فرمود: «فاعلم أنه لا إله إلا الله واستغفر لذنبک وللمؤمنین والمؤمنات والله یعلم متقلبکم و مثویکم؛ باز هم بدان که هیچ خدائی جر خدای یکتا نیست و بر گناه خود و برای مردان و زنان با ایمان طلب آمرزش کن که خداوند محل حرکت و سکون شما را می داند.» (محمد/ 19) یعنی بهترین مصداق برای علم نافع، که افزایش مطلوبی دارد، علم توحید و معرفت حق، ذاتا، صفتا و فعلا است که چیزی در عالم جز ذات باری تعالی بالذات، موجود نیست و متصف به کمالات نبوده، مؤثر اصیل نیست آنچه گفته اند: «خیر الأمور أوسطها؛ بهترین هرکاری میانه روی در آن است.» مربوط به نیروهای منشأ آثار و اعمال و رفتارهای ناشی از آنهاست نه علوم، در بخش علوم وقتی انسان در صراط مستقیم قرار گرفت، و از افراط و تفریط مصون و محفوظ شد، خیرالأمور أکثرها و أشدها و أزیدها است، یعنی هر چه بیشتر و سریعتر و کاملتر و وافرتر، بهتر. وقتی انسان در چنین مرحله ای قدم نهاد، هر چه بیشتر سرعت و سبقت بگیرد، بهتر است: «فاستبقوا الخیرات؛ در كارهاى نيك بر يكديگر سبقت گيريد.» (بقره/ 148) بلکه اگر امامت دیگران را به عهده بگیرد مطلوب است: «واجعلنا للمتقین إماما؛ ما را پيشواى پرهيزگاران گردان.» (فرقان/ 74) وقتی در بخش دانش، هر چه معرفت خدا و اسمای حسنای او بیشتر و بهتر بود، در کمالات دیگر چون شجاعت، تقوی، تزکیه، عدل و … چنین خواهد بود، و آنچه مذموم است افراط و تفریط نیروی کار یا تندی و کندی اعمال آن نیروها در هنگام کار است.
سیره ی علما و دانشمندان به اندازه علم صائب و عمل صالح آنها، ارزشمند است و سیره ی انبیا به ویژه سیره ی نبی اکرم (ص) چون بر اساس توحید تنظیم شده ارزش خاصی دارد که همتای آن در بین مردم یافت نمی شود زیرا انبیا هم در بینش، گرایش و کوشش موحدند و هم در دعوت و تشویق؛ در عین حال برای خود و دیگران ارجی بیش از عبد مربوب و مخلوق نیازمند، قایل نیستند، آنان همواره جوامع بشری را به کلمه ی توحید که بین همه اهل کتاب علی السواء است، دعوت می کنند: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألانعبد إلا الله؛ به علمای اهل کتاب بگو بیایید بر سیره ای سیر کنیم که بین ما و شما علی السواء باشد رب و معبودی جز خدا نپذیریم.» (آل عمران/ 164) ما و دیگران همگی بنده ی خداییم و ربوبیت نامحدود و بیکران از آن خدای سبحان است و جایی خالی باقی نمی گذارد تا کسی آن مورد را پر کند و داعیه ی ربوبیت در سر بپروراند و «أنا ربکم الأعلی؛ من پروردگار جهانیانم.» (نازعات/ 24) بگوید.
رسول خدا طبق فرمان الهی گفت: بیایید، ربوبیت مبدأی را امضا کنیم که مجموع نظام آفرینش را می پروراند، و همگی، عبد صالح همان پروردگار باشیم. «ولانشرک به شیئا» نکره در سیاق نفی، مفید عموم است، یعنی هیچ چیزی را در هیچ امری شریک خداوند قرار ندهیم «ولایتخذ بعضنا بعضا أربابا من دون الله؛ بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد.» (آل عمران/ 64) و دیگران را به عنوان پروردگار اخذ نکنیم. عصاره این طرح توحیدی آن است که نه خود را شریک خداوند بدانیم، و نه به دیگری اجازه چنین داعیه را بدهیم.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 129
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها