رابطه هنر دینی و اسلامی با جامعه مدرن

فارسی 6085 نمایش |

هنر شناسی

دین پژوهان هنر شناس غالبا باور و حضور یک امر قدسی یا مینوی را شاخص دینی بودن یک پدیده به شمار می آورند. عقیده به امر قدسی، اعتماد به حضور و تجلی آن و احساس کردن یا تجربه ی آن که نوعی مواجهه ی وجودی است، از سوی پدیده شناسان دین همواره به عنوان ملاک و معیار دینی بودن معرفی شده است. مقصود از امر قدسی، امر متعالی، امر معنوی، حقیقتی فراعقلانی، مبرا و منزه از هر عیب و نقص و محیط بر همه ی مخلوقات و موجودات است که با زبان متعارف و تعقل عادی، بیان ناپذیر، دسترس ناپذیر و ورای شرح و توصیف است. هرگاه عقیده به چنین حقیقتی پیدا شود یا کسی آن را تجربه کند و اتصال و ارتباط وجودی با آن موجود متعالی بیابد، در واقع وارد ساحت دین و امور دینی شده است. البته این باور مواجهه در قالب مناسک، احکام شرعی، سمبل ها، اسطوره ها، ایدئولوژی ها، رفتار شخص دیندار، شیوه ی زندگی، مناسبات اجتماعی و... به گونه ای متجلی و نمودار می شود.
اما به طور کلی، دین بدون عقیده به یک موجود متعالی، فراعقلانی، فرامادی، فراحسی که در ادراک بشر نمی گنجد و بقیه ی موجودات مخلوق اویند و او در همه جا حضور دارد و قدرت نامتناهی و کمال نامتناهی دارد و از نقص و کاستی مبرا است، هرگز قوام نمی یابد. هنر دینی همواره رو به سوی امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به قدرت و کمال بیکران متصل می سازد. به اعتقاد پدیده شناسان دین، محور و کانون هرگونه باور و تجربه ی دینی، عقیده به امر قدسی یا موجود متعالی است که آفریدگار است و در سراسر هستی تجلی کرده است. در این جا، برای نمونه پاره ای از دیدگاه های رودولف اتو را نقل می کنیم که از پیشگامان پدیده شناسی دین است و در ضمن به هنر دینی و تجلیات امر قدسی نیز کمال توجه را دارد. او در کتاب معروفش به نام مفهوم امر قدسی که شهرتی جهانی و بی همتا دارد، در ابتدا برای امر قدسی سه ویژگی هیبت، جذابیت و رازآلودگی را ذکر می کند که در کنار آن ها، به عناصر عظمت، قدرت، حضور همه جایی، آگاهی مطلق، جلوه گری آفریدگاری و دیگر صفات کمال نیز اشاره دارد. او عقیده به چنین موجود و حقیقتی را کانون و اساس دین و ملاک دینی بودن هر باور، احساس، تجربه، فعل و اثری می داند.
همچون دیگر پدیده شناسان دین، اتو معتقد است که همه آدمیان در عمق ضمیرشان گرایشی به چنین حقیقت متعالی و ماورایی و نامتناهی دارند که قابل وصف و بیان نیست ولی عمیقا احساس می شود و الهام بخش همه ی افعال آنان است. وی این کشش درونی را «نیروی شهود الوهی» می نامد که نوعی حس غیب شناسی و قوه و غریزه ی خداجویی است.
اتو معتقد است این گرایش نهانی در آثار و افعال و باورها و شیوه ی زندگی آدمی تجلی می یابد و از این جا است که مظاهر دینی پدید می آیند، خواه در قالب سرودهای دینی و موسیقی، نقاشی، شعرسرایی باشد یا در قالب معماری، نمایش و دیگر هنرهای دینی متجلی شود. هنر دینی همواره رو به سوی امر قدسی و موجود متعالی دارد و آدمی را به قدرت و کمال بیکران متصل می سازد. این احساس توسط هنرمند به اثر هنری و درنتیجه به مخاطب انتقال می یابد. او معتقد است که چنین موجودی و چنین تجربه هایی را نمی توان با توصیف مفهومی متعارف شناخت، بلکه باید آن حس مقدس در آدمی بیدار و برانگیخته شود تا خود حقیقت را بیابد و شهود کند. وی می نویسد: «بنابراین، درک چنین حالاتی تنها می تواند از طریق فعالیت روحی در ما بیدار شود. و این نکته باید در مورد دین دقیقا تأکید شود که همان طور که غالبا هم چنین است، دین به منزله ی یک مجموعه ی کلی و به طور عام حاوی مطالب بسیاری است که قابل آموزشند، یعنی در قالب مفاهیم و آموزه های مدرسه ای انتقال می یابند. آن چه قابل انتقال نیست همین مبنا و اساس قدسی دین است که تنها می تواند برانگیخته و بیدار شود و ظهور بیابد.»
اتو در ادامه ی همین مطلب، درباره ی تجلی قدسی در پرستش، رفتار و حالات مؤمنان سخن می گوید و می نویسد: «بخش غالب این تجربه مربوط به وضعیت و رفتار، ادا و اطوار، لحن و نحوه ی صدا و طرز رفتار اشخاص می شود که اهمیت آن را در قالب اجتماعی عبادی پرشکوه یک جماعت پرستشگر می توان دید تا در تعبیرات و مفاهیم سلبی خاصی که برای بیان آن ها به کار می رود. در حقیقت، استفاده از مفاهیم سلبی هیچ گاه دلالت مثبتی بر موجودی که متعلق آگاهی دینی است، نمی کند. آن ها فقط در بیان و اشاره به یک موجود یاری می رسانند که در همان حال با موجودات دیگر متضاد است و درعین حال از موجودات پست تر از خود متمایز است؛ یعنی موجودی است «نادیدنی»، «سرمدی» (غیر زمانی)، «فراطبیعی» و «متعالی».» او معتقد است که بهترین ابزار شناسایی امر قدسی، تجربه کردن آن و رسیدن به ساحت شهود است؛ و در دعاها به بهترین وجه می توان حضور این امر متعالی و خطاب او را احساس کرد و صدای زنده و تکان دهنده و تحول آفرینش را به گوش جان شنید.
این پدیده شناس نامدار دین سپس مثال های زیادی درباره ی مناسک دینی، نمادهای دینی و چگونگی شیوه های تجلی امر قدسی در این امور ارائه می دهد که تفصیل آن ها از حوصله ی این مقاله بیرون است. تنها در این جا به خصیصه ی تسری و تجلی امر قدسی در موجودات و به ویژه در هنر و امور هنری اشاره می کنیم. همه ی پدیده شناسان دین از تجلی امر قدسی به انحای مختلف سخن رانده اند و اتو نیز مانند همه ی پدیده شناسان دین معتقد است که هنر دینی آن نوع هنری است که مجلا و مرآت تجلی امر قدسی است و آدمی را به او رهنمون می گردد. او در این زمینه چنین می نویسد: «در هنرها تقریبا همه جا مؤثرترین شیوه ی تجلی امر قدسی در قالب شکوه امر متعالی است. این مسئله به خصوص درباره ی معماری صادق است که ظاهرا (در میان انواع هنرها) تجلی قدسی نخستین بار در ضمن آن تحقق یافته است. او سپس از شکوه حیرت انگیز و تأثیرگذاری سبک های معماری باستان، معابد چین، تبت، ژاپن و اهرام مصر یاد می کند و از شعر و موسیقی مذهبی و توالی منظم و تأثیرگذار نت ها سخن می گوید که چگونه مخاطب را مسحور می سازند و غرق در شگفتی و احساس حضور می کنند. اتو از تابلوهای نقاشی به خصوص در چین باستان یاد می کند که چگونه رنگ و شکل و اندازه و تناسب و نظم در این آفرینش های هنری جاودان، تداعی کننده و یادآور امر قدسی و شکوه و جلال بی بدیل آن است.
از سبک گوتیک تا قلعه های کلیسایی قرون وسطا تا الواح و کتیبه های مصری و بابلی و زنجیره ی میراث کهن فرهنگ بشری، همه جا نشان و رد پای امر قدسی را می توان دید؛ نشانی که هیچ گاه محو نمی شود، هرچند در برخی اعصار ممکن است کمرنگ یا ضعیف شود. او معتقد است در آثار هنری، ما با رنگ و لفظ و نوا و سنگ و غیره سر و کار نداریم، بلکه با خود امر قدسی مواجه می شویم و حضور واقعی او را احساس می کنیم: این جا دیگر نمی توان سخن از خصلت سحرآمیز (هنرها) راند، بلکه با خود امر قدسی مواجه هستیم، با همه ی انگیزه ی وادارنده ی نیرومندی که دارد و از عقل فراتر می رود و در قالب خطوط فراگیر (نقاشی ها) و ضرب آهنگ (موسیقی) تجلی یافته است.

هنر قدسی

همه ی پدیده شناسان دین که به پژوهش درباره ی هنر قدسی و دینی پرداخته اند، اتفاق نظر دارند که شیوه ی تجلی امر قدسی در جهان هستی و از آن جمله در هنر یکسان و ثابت نیست و شیوه های مستقیم و غیر مستقیمی وجود دارند. اتو نیز از «تاریکی» و «سکوت» در دو هنر تئاتر و موسیقی نام می برد و اهمیت تداعی سازنده ی آن ها را نسبت به هیبت و رازآلودگی امر قدسی یادآور می شود و به این که چرا در هنرهای شرقی، به خصوص در بودیسم و تائوئیسم و سبک های هنری متأثر از آن ها، به «تاریکی» و «سکوت» هیبت انگیز و تأمل برانگیز به این پایه توجه می شود، می پردازد. خاموشی، مراقبه و خشیت از عناصر بیدار سازنده و برانگیزاننده ی حس تعالی جویی، مطلق گرایی و طلب شهود الوهی در ضمیر آدمی اند که در انواع هنرها مورد استفاده قرار می گیرند. او سخنی از ترستیگن نقل می کند که گفته است: «خدا حاضر است، بگذار تمامی ما خاموش بمانیم.» و این را رمز رعایت سکوت و توجه و حضور در عبادات می داند اتو می گوید: «این سکوت نوعی واکنش خودجوش نسبت به احساس حضور واقعی امر قدسی است.»
او می نویسد: «علاوه بر سکوت و تاریکی، هنر شرقی شیوه ی سومی برای ایجاد تأثیر قدسی نیرومند می شناسد که عبارت است از تهی و فاصله ی خالی. فاصله ی تهی، خلأ دور در سطح افقی از نوعی شکوه برخوردار است. پهنه ی وسیع کویر، هم شکلی بی حد و مرز علفزارهای بی درخت، نوعی شکوه واقعی دارند. حتی برای ما غربیان ارتعاش پرهیجان همخوانی موسیقی همراه با نت های شکوهمند که مطابق اصل تداعی احساساتند، تأثیری قدسی را ایجاد می کند. معماری چینی که اساسا نوعی هنر چیدن و دسته بندی کردن سازه ها است، استفاده ی خردمندانه و شگفت آوری از این واقعیت کرده است. در این معماری از تأثیر صلابت تالارهای وسیع و انبوه یا ارتفاعات وحشت آور استفاده نمی شود، بلکه در این سبک هیچ چیز با صلابت تر از وسعت خاموش فضاهای بسته، محوطه ی حیاط ها و دالان هایی که به کار برده شده است، نیست.
گورهای سلطنتی امپراتوری های سلسله ی مینگ در نانکینگ و پکینگ شاید قوی ترین نمونه در این مورد باشند که مشتمل بر فواصل خالی و منظره های کاملی هستند. تازه جالب تر از این نقشی است که عامل خلأ یا تهی در نقاشی چینی ایفا می کند. این هنر تقریبا هنر خاصی است که به نقاشی کردن فضاهای خالی می پردازد تا بدینسان آن ها را نمایان سازد و تغییرات لازم را بر روی موضوع واحدی ایجاد کند. نه تنها تابلوهایی وجود دارند که در آن ها «تقریبا هیچ چیز» تصویر نشده، نه تنها این یک ویژگی اساسی سبک آن ها برای ایجاد مهم ترین تأثیرها با کمترین حرکات و مقدس ترین ابزارهاست، بلکه تابلوهای بسیار زیادی وجود دارند، به خصوص آن ها که در مورد عبادت و مراقبه هستند و این احساس را به بیننده منتقل می کنند که خلأ، خود به منزله ی یک موضوع، به تصویر کشیده شده است و در واقع موضوع عمده ی این گونه تابلوهای نقاشی است.»
اتو در این جا از مفهوم «خلأ» یا تهی وارگی برای بیان مفهوم عرفانی عدم، نیستی، فنا و زوال نزد عارفان و نیز در تفکر دینی استفاده می کند و می گوید درک اهمیت موضوع خلأ در نقاشی مذهبی چینی با توجه به تلقی عدم و فنا نزد عارفان و جاذبه و گیرایی سرودها و اشعار تنزیهی دینی میسر است: «زیرا خلأ مانند تاریکی و سکوت نوعی نفی و بطلان است، اما نفی و بطلانی که مربوط به یک شی ء خاص و مکان خاص است و به همین سبب می تواند بازتاب دهنده ی واقعی موجود «مطلقا دیگر» (امر قدسی ) باشد.» مقصود از امر قدسی، امر متعالی، امر معنوی، حقیقتی فراعقلانی، مبرا و منزه از هر عیب و نقص و محیط بر همه ی مخلوقات و موجودات است که با زبان متعارف و تعقل عادی، بیان ناپذیر، دسترس ناپذیر و ورای شرح و توصیف است. موجود «مطلقا دیگر» یا «غیر مطلق» یا «به کلی دیگر» (the wholly other) در بیان اتو و همه ی پدیده شناسان دین، همان خداوند آفریدگار یا امر قدسی جذاب رازآلود و هیبتناک است که همه در مقابل او پست و حقیرند و عظمت تنها از آن اوست. دست عقل به آن جا نمی رسد و به قول مولانا "درشکسته عقل را آن جا قدم".
به عقیده ی اتو، سکوت تاریکی و خلأ سه مظهر و نمونه بارز تجلی هیبت و اسرارآمیزی امر قدسیند که آدمی را به ترس و لرز (به تعبیر کی یر کگارد) و خشیت (به تعبیر اتو) در برابر شکوه و عظمت خداوند می کشاند و احساسی را در او بیدار می سازند که هم هیبت آور است و هم لطیف و جذاب، چنان که قهر و لطف خداوند و جلال و جمال او با هم آمیخته و درهم تنیده است که حکیمان و عارفان مسلمان ما در این زمینه به تفصیل سخن گفته اند و اکنون مجال بحث در این خصوص نیست.
هنر دینی نه تنها هنری است که باورها و ارزش های دینی را متجلی و متبلور می سازد، بلکه اثری است که توسط یک پدیدآورنده ی دیندار و برخوردار از تجربه ی ایمانی پدید آمده است. این جا است که اهمیت نقش هنرمند و تفکر و ذهنیت او، طهارت نفس او، آرمان ها و ارزش های او و کوتاه سخن «جهان بینی» او مطرح می شود. هنر دینی، که هنر اسلامی نیز از آن مستثنی نیست، بلکه از بارزترین و برجسته ترین مصادیق آن است، هنری است که هم از نظر فاعل و هم به لحاظ غایت و تأثیر و نتیجه و هم به دلیل مراحل تکوین، دارای صبغه ای دینی و تمام عیار است؛ هنری است که با معنویت شکل گرفته و آثار و پیامدهای معنوی پدید می آورد؛ از روحی دیندار و پاک و جانی حق طلب پدید آمده است و نتیجه ای معنوی و ایمان آفرین و پاک و آرمانی در پی دارد. در سیر پیدایش آن نیز ارزش های دینی مراعات شده و راهنما و الهام بخش بوده اند. هم فاعل و هم غایت آن و هم بستر ظهور و تولد آن آغشته به عطر و بوی ایمان، باور و نگرش ژرف دین باورانه بوده است.
مضمون و محتوا و پیام آن نیز قدسی، متعالی، معنوی و دینی است؛ یعنی بیدارساز و آگاهی بخش و پیام دار است و آدمی را به بیکرانه ها، به پاک زیستن، آزادگی، عزتمندی، ارزش های ماندگار دینی و انسانی و ارتباط با خداوند فرا می خواند. به انسان ماندن و انسانی زیستن و شرف و آزادگی بشر کمک می کند و او را مدد می رساند تا بندهای اسارت را از دست و پا و دل و ذهن خود بگسلد و به «رهایی» برسد.
هنر دینی (هنر اسلامی)، مترادف هنر قدسی است که پیام الهی را به بشر منتقل می سازد و فراتر از زمان و مکان است و ریشه در عالم تجرد و دیار مرسلات و ساحت های برین هستی دارد و از عالم بالا ریشه گرفته و در جهان جسمانی خود را متجلی می سازد. اما هنری انتزاعی و بریده از واقعیت ها نیست که یکسره به لاهوت بپردازد و از ناسوت و زندگی روزمره غافل شود، بلکه ریشه در واقعیت دارد و از فریب به دور است. تا کنون هنرپژوهان غربی بیشتر از دیدگاه تاریخی در باب هنر و معماری اسلامی سخن گفته اند.
گاه نیز به مسئله ی ممنوعیت چهره پردازی و شمایل دینی در اسلام پرداخته اند و در این خصوص مبالغه نموده و حتی متعصبانه داوری کرده اند. از خوشنویسی و تأثیر قرآن در پیدایش و بالیدن خطاطی و کتابت نیز سخن رانده اند. اما به اعتقاد ما تنها رویکرد تاریخی به هنر اسلامی کافی نیست و تدوین فلسفه ی هنر اسلامی و پدیده شناسی هنر اسلامی اهمیت زیادی دارد و بحث از پایه های معرفت شناسانه و الهیاتی این نوع هنر حتی اهمیت بیش تری می یابد چرا که امروز و در شرایط غلبه ی تفکر موسوم به پست مدرن از امتناع عقلانیت سخن می رود که در هنر اسلامی تبلوری شگرف دارد. هنر اسلامی مبتنی بر توحید است که یک جهان بینی کامل و گونه ای هستی شناسی منظم هندسه وار است که نظم پلکانی جهان هستی و اطوار وجود و جایگاه آدمی و نسبت به او با خدای خالق و دیگر موجودات را همچون یک «ماندالا» یا طرح و نقشه ی هنری به تصویر می کشد. هستی به تمامی فعل خداوند است و جلوه ی او و موجودات همه آینه ی خدانما و ظهور کمالات یا اسما و صفات الهیند.
همه ی پدیده شناسان دین که به پژوهش درباره ی هنر قدسی و دینی پرداخته اند، اتفاق نظر دارند که شیوه ی تجلی امر قدسی در جهان هستی و از آن جمله در هنر یکسان و ثابت نیست و شیوه های مستقیم و غیر مستقیمی وجود دارند. مسئله ی مهم و پیچیده ی «وحدت وجود» و ظهور و تجلی حق در کثرات و مرائی و مجالی عالم طبیعت، محور اصلی نگرش هنری اسلام است. تیتوس بورکهارت که از سنت گرایان و هنرپژوهان نامدار معاصر است و در خصوص هنر اسلامی آثار و تألیفاتی دارد، به درستی مسئله ی وحدت و ظهور وحدت در کثرت را اساس و مبنای هنر اسلامی دانسته است. او معتقد است: «مبنای هنر اسلامی را "وحدت" شکل می دهد، وحدتی که هم عقلانی و هم فراعقلانی است و زیبایی خداوند را که مطلق و ابدی است، به شهود می گذارد.» این وحدت که بیانی از اصل توحید است بنیان جهان بینی اسلامی را می سازد و هنرمند مسلمان توحیدگرا با چنین چشم اندازی به هستی، با خلق و ابداع اثر هنری، زیبایی خداوند را به نظاره می نشیند و فرادید همنوعان خود قرار می دهد و خود را در این کار نه مستقل می بیند و نه شریک و همتای خداوند، بلکه فعل و جلوه ی خالقیت او می داند که به تعبیر عارفان و حکیمان اشراقی «فاعل بالتجلی» و زیبایی مطلق و جاودانه است و مبدع همه ی آثار و پدیده ها است.
بورکهارت می نویسد: «هنرمند مسلمان، به سبب مسلمان بودن و تسلیم بودنش در برابر قانون الهی، همواره از این واقعیت آگاه است که او، خود، زیبایی را خلق یا ابداع نمی کند، بلکه اثر هنری به اندازه ای که از نظم کیهانی پیروی و بنابراین زیبایی کلی را منعکس می کند، زیبا است. در منابع اسلامی و به ویژه ادعیه و مناجات های پیشوایان دین بر زیبایی، دوام فیض، تجلی، نورانیت، عظمت، عفو و رحمت عام پروردگار و جلال و جمال، اسما و صفات فراوان تأکید شده است و همین مضامین پیوسته الهام بخش هنرمندان مسلمان بوده و هست و در همه ی هنرهای اسلامی از تذهیب و خوشنویسی و کتابت قرآن تا شعر و موسیقی و ادبیات و معماری و دیگر هنرها بازتابی ژرف و شگرف یافته است، به طوری که بیننده و خواننده و مخاطب را به عوالم بالا سوق می دهد و پیمان الست و عهد نخستین آدمی با خدا (میثاق فطرت ) را فرایاد او می آورد و گاه این احساس چنان قوت می یابد که آدمی احساس دلتنگی و فراق و هجران می کند و آهنگ بازگشت به اصل را در درون جان خود به تجربت می شنود و همان نی مولانا می شود که زینت بخش آغاز مثنوی شریف است. غربت آدمی در این خاکدان، گسستن از اصل وجود و مبتلاشدن به هجران و درد فراق و شوق رجوع به «نیستان ازل» و خلاصی و رهیدن از زندان، پیوسته مضمون هنرمندانه ترین اشعار فارسی و عربی شاعران و حکیمان و عارفان مسلمان بوده است.»
ابن سینا در قصیده ی عینیه و مولانا در آغاز دفتر نخست مثنوی معنوی و عطار، جامی، شبستری، مغربی، حافظ و همه ی شاعران عارف مشرب مسلمان در آثار لطیفشان همین حکایت را به نظم کشیده اند، ابن سینا چنین سروده است: کبوتر شریف و ارجمند روح از آستان بلند و درگاه الهی به زمین پست تن خاکی آدمی فرود آمده و همنشین این تن تیره ی مادی شده و به درد فراق و دوری از کوی دوست مبتلا گشته و نالان و مویان پیوسته راه خلاصی از این محنت آباد تیره ی طبیعت و عروج به آستان جانان را می جوید. او همنشین پاکان عالم بالا و فرشتگان الهی بوده است، ولی اکنون مقیم و ساکن این «خراب آباد» شده و رسالت هنر اسلامی در این است که غفلت زدا باشد و نگذارد این شعله و خاطره ی مقدس و آن «عهد نخستین» از یاد آدمی برود و خاموش شود، بلکه آتش این درد مقدس را همواره فروزان نگه دارد و آدمی را برای رجوع به اصل مهیا و مشتاق سازد. بشر غفلت گرفته ی امروز، سخت محتاج این یادآوری و تذکر عهد است و رسالت سنگین هنرمندان مسلمان در همین آماده سازی و بیدارگری و آشتی و آشنایی آدمی با خدا است.

پیام معنوی هنر و کارکرد معنوی مهم آن

زنده نگه داشتن آرمان های والا و هدف حیات و ارتباط بشر با خدا در روزگار مرگ ارزش ها و هجوم و غلبه ی مادیگری، ددمنشی و اهرمن خویی و بدسگالی؛ احیای روحیه ی ایثار در روزگار سودپرستی و بهره کشی و سرمایه سالاری؛ هدفمندساختن زندگی در مقابل امواج سهمگین پوچ انگاری و الحاد و دورشدن از خدا؛ و به گفته ی حافظ به انسان غافل این روزگار بیاموزد که:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است *** حیوانی که ننوشد می و انسان نشود!
در تحقیقات مربوط به هنر اسلامی، حدیث «حب جمال» (ان الله جمیل و یحب الجمال) و حدیث «کنز مخفی» (قال داوود (ع): «یا رب لم خلقت الخلق؟» قال: «کنت کنزا مخفیا فاحببت أن اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف») معمولا مورد استناد هنرپژوهان قرار گرفته است که خدا زیبا است و زیبایی را دوست دارد و نیز گنجی نهفته بود و دوست داشت تا شناخته آید؛ پس موجودات را آفرید تا شناخته آید. مضمون این دو حدیث افزون بر بعد زیبایی شناختی، دارای ابعاد هستی شناختی نیز هست و به گونه ای تفسیر داستان آفرینش و نسبت خدا با انسان و عالم مخلوقات است. چنین مضامین ژرف و هنرمندانه ای بوده است که مایه های اصلی هنر اسلامی و هستی شناسی خاص آن را تشکیل داده است. به مثل شیخ محمود شبستری، عارف دیده ور مسلمان، در منظومه ی گلشن راز زیبایی عالم را همچون خمخانه ای به تصویر کشیده که همه ی موجودات و خم های آن مست از می الستند:
همه عالم چو یک خمخانه ی اوست *** دل هر ذره ای پیمانه ی اوست
خرد مست و ملائک مست و جان مست *** هوا مست و زمین و آسمان مست
چه چشم انداز زیبا و عارفانه ای در این ابیات ترسیم شده است که می تواند بن مایه ی یک تابلوی نقاشی دل انگیز باشد. داستان آغاز آفرینش و تجلی وحدت در کثرت و ظهور کثرت ها در این جهان و مراتب متعدد عوالم وجود و پدیدآمدن انسان و ترکیب سرشت او از ماده و روح مجرد و جداافتادنش از اصل وجود و لزوم رجوع دوباره ی او به منزل اول و سکنی گزیدن در قرب حضرت حق، به زیبایی در این چند بیت به تصویر در آمده که یکی از صدها نمونه ی بدیع و جالب و دل انگیز در آثار عارفان مسلمان است. غرض این است که چنین نگرشی در جهان بینی هنرمند البته و به طور قطع موجب خلق آثار هنری هشداردهنده، بیداری انگیز، غفلت زدا، معنویت زا و ایمان آفرین می شود. پس هنر دینی، به ویژه هنر اسلامی، هنری است که حاصل تلاش روحی و ذهنیت و باور و معنویت هنرمند دیندار مسلمان است؛ علاوه بر آن که مضمون (تم) و درون مایه ی خود این آثار هنری نیز حاوی پیام معنوی و گوهر فضیلت و خداجویی است. هنر قدسی، درکل، بیان رابطه ی انسان با خدا است و کارکرد آن، بیان حقیقت ازلی، به صورت مشهوددرآوردن امر نامشهود، انتقال حقیقت جاوید به عرصه ی ظهور و تجلی و عرضه ی تصاویر ازلی به زبان رمز و تمثیل است.
ریشه های معنوی و ارکان مهم هنر اسلامی را می توان در سه عنصر جمال، جلال و تجلی خلاصه کرد و به آن ها حسن، ظهور و بطون حق، حضور، انس و قرب، عشق، معرفت (دل آگاهی) و خشیت و خضوع را افزود. در جهان بینی اسلامی، سراسر هستی یک جا و یکپارچه تجلی گاه جلال و جمال حق و حسن دل ربای آن معشوق ازلی است که همه ی موجودات را شیدا و بی قرار خود ساخته است و در عین بطون و نهفتگی، ظاهر است و از فرط ظهور و هویدایی پوشیده و نهان است و کل جهان هستی عرصه ی نمایش این دیالکتیک ظهور و بطون و تجلیات جلالی و جمالی است که: «هو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن؛ آغاز و انجام و آشکار و نهان همه او است.» (حدید/ 3) معرفت، خشیت و عشق به منزله ی سه عنصر عمده ی هنر اسلامی و پایه های معرفتی و شناختاری آن به شمار می روند. خداوند ما را به خود خوانده است، اما مجال درک او را نداریم. خواجه ی دو عالم فرمود: «ما عرفناک حق معرفتک و ما عبدناک حق عبادتک.»

ارزشها

هنر دینی نه تنها هنری است که باورها و ارزش های دینی را متجلی و متبلور می سازد، بلکه اثری است که توسط یک پدیدآورنده ی دیندار و برخوردار از تجربه ی ایمانی پدید آمده است... در سیر پیدایش آن نیز ارزش های دینی مراعات شده و راهنما و الهام بخش بوده اند. همه ی هستی آینه گردان رخساره ی آن محبوب بی بدیل است، ولی او در عین پیدایی رخ از ما نهان کرده است. با صدهزار جلوه برون آمده تا ما با صدهزار چشم او را بنگریم. اما چه کس را توان نگریستن و نظرورزی با آن معشوق محتشم است که کبریا و عظمت خیره کننده اش همه را به آهنگ دورباش از او می راند و به حریم گرفتن وا می دارد. هنر اسلامی بازتاب دهنده ی چنین حقایقی است. این باورهای بنیادین که ارکان هستی شناسی، انسان شناسی، جهان شناسی، معرفت شناسی و الهیات اسلامی را تشکیل می دهند، در هنر اسلامی باید تجلی داشته و بروز و ظهور یابند وگرنه آن هنر، «اسلامی» نخواهد بود.
هنرمند مسلمان، آزاده ی دیندار متعبد و برخوردار از معرفت شهودی و انسان دل آگاهی است که می تواند این حقایق را که پیام اصیل دین است، به زیبایی و شکوه و گیرایی به مخاطب رازآشنا منتقل سازد و با ترکیب صورت و محتوای مناسب و نمادسازی و بهره گیری از تکنیک های هنری خاص، این پیام و آرمان و نگرش تحول آفرین را به بیان درآورد و نمایش دهد؛ چنان که در معماری اسلامی و در هنر تذهیب و کتابت قرآن کریم و خوشنویسی و دیگر هنرهای اسلامی مثل آینه کاری، کاشی کاری، گچ کاری، نجاری، طراحی، سفال گری، تجلی این اصول را می توان مشاهده کرد که چگونه نظم و تناسب و تقدس و وحدت جویی و سیر از زمین تا خدا و گریز از غفلت و کثرت و رجوع به وحدت در این هنرها نشان داده شده است.
هنر اسلامی در جهان معاصر می تواند کارکردهای ارزشمند و شگفت آوری از خود بروز دهد که بشر معاصر سخت بدان ها نیازمند است: نمایاندن زشتی ها، کژی ها و ناراستی ها، بیدارسازی جامعه و عبرت آموزی به انسان ها برای تصحیح مسیر حرکت و شیوه ی زندگی شان؛ هدایت فرد و جامعه به سوی رستگاری، سعادت و کمال؛ آموزش جامعه و کمک به ارتقای فرهنگ و بینش و آگاهی افراد و جوامع؛ ایجاد بهجت و انبساط و ایجاد سرور و نشاط در آدمی که اسیر افسردگی و غم های حقیر است؛ انگیزش امید و عشق به همنوعان و ولع کار و تلاش و خدمت به دیگران؛ تمرین سعه ی صدر و تحمل و شکیبایی؛ پایداری در برابر مشکلات و ظلم ستیزی و نقادی و اعتراض؛ درس بزرگواری و کرامت و عزت نفس و ایثار و عفو و برابری و مبارزه برای عدالت. هنر اسلامی و هنرمند اسلامی در همه ی این زمینه ها و موضوعات می تواند کارکرد مؤثر و نقش چشم گیری داشته باشد.
هنر دینی... هنری انتزاعی و بریده از واقعیت ها نیست که یکسره به لاهوت بپردازد و از ناسوت و زندگی روزمره غافل شود، بلکه ریشه در واقعیت دارد و از فریب به دور است. در جامعه ی مدرن و شرایط پست مدرن و ظهور تفکر دنیاگرا (سکولار) و فلسفه های الحادی و پوچ انگارانه و بی هدفی و سرگشتگی بشر معاصر، هنر و به خصوص هنر اسلامی نقشی رهایی بخش دارد. هنر اسلامی باید و می تواند در جهان مدرن به زندگی آدمی معنا و هدف ببخشد و پیام آور و الهام بخش نوع دوستی، برابری، عدالت، لطف و رحمت و انس و قرب و حضور حق باشد. این هنر می تواند با مایه های عمیق و غنی معنوی که در اختیار دارد و با پشتوانه ی مبانی متقن فکری و بنیان های استوار اعتقادی، از روان انسان غبارآلوده ی سرگشته در تیه حیرانی و روزمرگی و اسیر هوای نفس غفلت زدایی کند و او را از درون و برون آزاد سازد. این هنر می تواند به درون تیره ی انسان ظلمت زده ی دربند روزگار ما نور رستگاری و فروغ رهایی بتاباند و از او جهل زدایی کند و وی را به ساحت شکوهمند «حضور» بکشاند؛ حضور در آستان جانان و درک احساس لطیف، پذیرفتگی و نوازش دست های گرم و نوازشگر آن کریم کارساز بنده نواز که «به یک کرشمه تلافی صد جفا بکند».
هنر اسلامی می تواند این مطرود بیگانه شده را باز به سرمنزل دوست بخواند و به اصل خویش رجوع دهد. این رسالت مهم هنر اسلامی در دنیای معاصر است: بازگشت به معنویت، احیای معنویت و فراخواندن آدمی به معنویتی اصیل و ریشه دار و الهی تا در پرتو آن بر «بحران بی معنایی» به تعبیر پل تیلیش [یا تیلیخ] و یأس و پوچی و اضطراب عدم و ترس و مرگ فائق آمده، به زندگی خویش معنا و هدف و ارزش ببخشد و امیدوارانه زیست کند و سرشار از نشاط و نیرو و تعهد و مسئولیت باشد و «برخیزد و گامی فرا پیش نهد».

منـابـع

همايون همتي- مقاله هنر اسلامی و جامعه مدرن- فصل نامه بيناب - شماره7

ميرچا الیاده- دین پژوهی- دفتر اول و دوم- ترجمه بهاءالدین خرمشاهی

روژه باستید- هنر و جامعه- ترجمه ی غفّار حسینی

علی تاجدینی- مبانی هنر معنوی (مجموعه مقالات)- تهران- حوزه ی هنری 1372

پل تیلیش- الهیات فرهنگ- ترجمه ی مراد فرهادپور و فضل الله پاكزاد

ژان دو وینیو- جامعه شناسی هنر- ترجمه ی مهدی سحابی

پرویز مرزبان- خلاصه ی تاریخ هنر

سیدحسین نصر- هنر و معنویت اسلامی- ترجمه ی رحیم قاسمیان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد