علل پیدایش نهضت پروتستان در مسیحیت

فارسی 6997 نمایش |

کارنامه سیاه کلیساى کاتولیک

عملکرد کلیساى کاتولیک و دستگاه پاپى در قرون وسطى، برگ بسیار سیاهى در تاریخ مسیحیت است، به گونه اى که امروزه کمتر کسى از مسیحیان فرهیخته، اعمال کلیساى این دوره را تأیید مى کند. عمل این دوره از کلیساى غرب به گونه اى است که بسیارى از محققان، همه گرایش هاى غیر دینى و ضد دینى دوره هاى بعد را عکس العملى نسبت به آن مى دانند. ذیلا برخى از تخلفات کلیساى قرون وسطى عبارتند از:

فساد مالى
کلیسا به صورت هاى مختلف اموال، زمین ها و املاک گسترده اى به دست آورد و این اموال فراوان و نیز طریقه کسب آنها باعث فساد لجام گسیخته دربار پاپ، کلیسا و کارگزاران آن شد. ویل دورانت مى نویسد: «خدام کلیسا چون به امور دنیوى آلوده شدند، اغلب مانند عمال حکومت هاى معاصر، پست و پولکى شدند... دادگاه هاى کشورى در برابر فریبایى پول به نحو رسوایى رام مى شدند; البته انتخاب شدن هیچ پاپى از لحاظ دادن رشوه، به پاى انتخاب شدن «شارل پنجم» به امپراطورى نرسید.... هر حرامى را مى شد حلال کرد و از هر جرم و حتى گناهى، مى شد برائت حاصل کرد، به شرط آن که انگیزه کافى ارائه مى شد.»
«آنئا سیلویو» پیش از آن که به مسند پاپى نشیند، نوشت: «در رم همه چیز فروختنى بود و هیچ چیز را بدون پول نمى شد به دست آورد.» یک نسل بعد، «راهب ساوونا رولا»، با اهانتى اغراق آمیز، کلیساى رم را «فاحشه اى» خواند که الطاف خویش را به پول مى فروشد!! بعد از یک نسل دیگر «آراسموس» خاطر نشان کرد: «بى شرمى دربار پاپ به اوج خود رسیده است.» لودویک فون پاستور مى نویسد: «فساد عمیقى بر تمام کارمندان دستگاه پاپى حکم فرما بود... مقدار غیر متعارف انعام ها و رشوه هایى که مطالبه مى شد از اندازه بیرون بود. به علاوه، مأموران از هر جانب به تحریف و حتى جعل اسناد مى پرداختند. از این رو شگفت نیست اگر از تمام نقاط دنیاى مسیحیت فریاد «اعتراض» نسبت به فساد و رشوه ستانى کارمندان دستگاه پاپى به آسمان بلند است.»
در کلیساى قرن پانزدهم جایى براى تجلى سجیه و فضیلت فقر نبود، از مبلغ ناقابلى که براى احراز مقام کشیشى پرداخت مى شد، تا پول هاى هنگفتى که کاردینال ها براى ترفیع خود مى دادند.... یکى از راههاى پول اندوزى پاپ ها عبارت بود از فروش ادارات وابسته به کلیسا... «الکساندر ششم» 80 اداره جدید تأسیس کرد و از هر یک از اشخاصى که بر رأس آن ادارات منصوب کرد، 760 دوکات (19000 دلار) دریافت داشت. «یولیوس دوم» کالج یا دفترخانه اى که 101 دبیر داشت ایجاد کرد و روى هم رفته از فروش مناصب آن 74000 دوکات استفاده برد... به نظر لوتر فاسدترین نوع خرید و فروش مقامات کلیسایى همین بود.

فساد اخلاقى روحانیان

فساد اخلاقى کلیسا در قرون وسطى آزاردهنده تر از فساد مالى بود و روحانیان و راهبان مسیحى به نحو شرم آورى از تقوا و پرهیزکارى دست کشیده بودند. هزاران تن از راهبان و فرایارهاى مسیحى که ثروت اشتراکى شان آنها را از رنج بدنى آسوده ساخته بود، خدمات مذهبى را به غفلت سپردند، از چهاردیوارى دیرهایشان قدم بیرون نهادند و به سرگرمى و باده نوشى در مى خانه ها پرداختند. جان برومیار راهبى از فرقه «دومینیکیان»درباره فرایارهاى هم مسلکش چنین مى گوید: «آنان که بایستى بینوایان را پدر باشند... بر غذاهاى لذیذ حریص شده اند و از خواب نوشین تلذذ مى جویند... عده بسیار معدودى با منت فراوان، در سر نماز صبحگاهى و یا مراسم قداس حاضر مى شوند... همه شان در شکم بارگى و باده خوارى (اگر نگوییم در ناپاکى) غرق شده اند; از این رو اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازیگران مى نامند.»

فروش آمرزش نامه
فروش آمرزش نامه چنان نارضایتى و انزجارى را پدید آورد که سرانجام چون جرقه اى، آتش اصلاح دینى را برافروخت. به واسطه قدرتى که مسیح به پطرس و پطرس به پاپ ها و روحانیون داده بود، روحانیان صلاحیت داشتند که جرایم کسانى را که به گناه خود اعتراف مى کنند، با تعیین کفاره اى، ببخشند. رئیس وقت دانشگاه آکسفورد (سال 1450 م) شکایت کرد که: «امروز گناهکاران مى گویند من پروایى ندارم که در برابر خداوند چقدر کار زشت مى کنم، زیرا با اعتراف و طلب آمرزش و خرید آمرزش نامه پاپ از تمام گناهان پاک مى شوم.» با تلقین اصل اعتقادى فوق، رفته رفته کفاره گرفتن به معامله اى پردرآمد براى کلیسا تبدیل شد و تشکیلات کلیسا به بزرگترین سرمایه دار جهان مبدل گشت، به ویژه براى دولت مردان هر جنایتى قابل معامله شد. در آلمان این سخن دهان به دهان مى گشت که: تا سکه در صندوق انداخته مى شود روح از برزخ آزاد مى گردد.

تفتیش عقاید، مجازات و شکنجه مخالفان

صفحه دیگرى از پرونده سیاه کلیساى قرون وسطى مربوط به تفتیش عقاید و نابودى و شکنجه متهمان به مخالفت با کلیساست. در اواخر قرن دوازدهم، کلیسا اصل جدیدى را وارد قوانین عمومى اروپا کرد و آن این که هر پادشاه تاج خود را به شرط از بین بردن کفر و الحاد در خطه خود به دست مى آورد. براى ریشه کن کردن کفر لازم بود که آن را در مخفى ترین پناهگاه هایشان نیز تجسس کنند. دستگاه جستجو و کشف بى دینان که به «اداره تفتیش عقاید» معروف شده بود، در سال 1233 م به دست «پاپ گرگوار نهم» ایجاد شد و در سال 1252 م با فرمان «اینوسان چهارم»، که دستگاه تعقیب و شکنجه را جزء لاینفک سازمان اجتماعى هر شهر و کشورى مى دانست، کاملا مستقر شد. اداره تفتیش عقاید بیش از همه جا در اسپانیا موفقیت حاصل کرد. یکى از مؤثرترین وسایل براى از بین بردن کفار، «فرمان ایمان» بود که به موجب آن همه مردم در خدمت اداره تفتیش عقاید قرار مى گرفتند. به موجب این فرمان، جاسوسى و خبرچینى در زمره وظایف عمده مذهبى درآمد.
داورى در مورد متهم، با توقیف وى و تمام اموالش آغاز مى شد و متهم را در زندان انفرادى و در غل و زنجیر نگه مى داشتند. اتهام هاى بى نام و نشان و نامه هاى گمنام نیز براى به محاکمه کشیدن افراد کفایت مى کرد و حتى کلیسا مردم را تشویق به متهم ساختن اقوام، پدر، مادر، فرزند و همسر مى کرد. اگر کسى نزدیکانش را لو نمى داد، خود متهم مى شد. از دوران پاپ «اینوسنس چهارم»، در دادگاه هاى تفتیش، شکنجه رسمیت یافت. در این ادوار انواع وسایل شکنجه ابداع و ساخته شد. انگشت شکن، منگنه، صندلى شکنجه، ساق شکن، میز کشش، چرخ کشش، نردبان شکنجه، چکمه اسپانیولى و وزنه از ادوات معمولى شکنجه گاه ها بود. در مجمع «ریمز» توسل به «اردئال» که عبارت بود از آزمایش به وسیله سوزاندن بدن با سرب داغ یا پولاد سرخ، نیز مشروع شد. طبق قوانینى که وضع شد، تمام اموال محکومان را مصادره و وارثان او را به کلى از ارث محروم مى کردند. اعقاب این محکومان تا دو نسل فاقد شرایط لازم براى دریافت هر مقامى اعلام مى شدند، مگر آن که با خیانت به اقوام خود یا ارائه رافضیان دیگرى، ارادت خود را به کلیسا اثبات کنند. اموال محکومان بین مفتشین و مقامات دولتى به تساوى تقسیم مى شد.

عوامل اجتماعى و اقتصادى و سیاسى بروز نهضت پروتستان

اوضاع اسف بار قرون وسطى و فساد کلیسا باعث عقب ماندگى و ضعف همه جانبه اى شده بود ولى عوامل مختلف فکرى، سیاسى و اقتصادى، دست به دست هم داد و موجب ظهور یک خیزش شد. «لسلى دانستن» در مورد عوامل فوق مى نویسد: «هنگامى که زندگى اقتصادى تغییر کرد و تجارت خارجى در شهرهاى اروپاى شمالى تمرکز یافت، نه تنها ثروت را بلکه طبقه جدیدى از مردم را به وجود آورد که مى خواستند زندگى خود را مستقل از حمایت دیگران اداره کنند. از نظر سیاسى، امپراطورى به دولت ها و ملت هایى تجزیه شد که مدعى حق استقلال بودند و کم کم نظم سیاسى جدیدى به وجود آمد که مردم آن را مطلوب یافتند، و این باعث فروپاشى تدریجى فئودالیسم قرون وسطى شد... ظهور طبقات جدید مردم و ارتباطات جدید نیاز به نظم جدید را آشکار مى ساخت: بردگان شهروند شدند و شهروندان استقلال یافتند و انسان هاى مستقل اختیار عمل را به دست آوردند. اشراف حاکم شدند و حاکمان با درک نیاز به تماس با شهروندان، مجالس شورا و پارلمان ها و نهادهاى نمایندگى مشابه دیگرى تشکیل دادند.»
به نظر این نویسنده علت اصلى عقب ماندگى ها این بود که انسان در هیچ یک از ابعاد زندگیش استقلال و، در نتیجه، مسئولیت نداشت و همین تحول روحى او، باعث پیدایش عصر جدید شد. انسانى که احساس کرد مى تواند و باید مانند یک شخص مستقل و مسئول باشد، نمى توانست فشار خفقان آور کلیساى کاتولیک را تحمل کند. سپس مى نویسد: «پس ما باید شروع عصر جدید را نتیجه حرکتى در روح انسان بدانیم... انسان از خود استقلالى نداشت، ارتباطش با حقیقت مستقیم نبود... اما هنگامى که روح انسانى آگاهى خود را به عنوان یک شخص اظهار کرد، بر خود حاکم شد.... زندگى سیاسى انسان را در نظر بگیرید، زمانى مردم بدون چون و چرا حاکمیت پادشاهان و اربابان را مى پذیرفتند و هرگونه برخوردى را تحمل مى کردند، حتى اگر از سرنوشت خود ناراضى بودند، آن را «مقدر» خود دانسته، آن را مى پذیرفتند. اما هنگامى که انسان ها خود را یک «شخص» دانستند، بر ضد شرایط زندگى خود قیام کردند و با گذشت زمان نظم سیاسى موجود را از بین بردند و نظم جدیدى که در آن به عنوان یک «شخص» شناخته مى شدند، به وجود آوردند.
البته اصلاح دینى در انگلستان بیشتر نتیجه ى حوادث سیاسى بود; به این ترتیب که «هنرى هشتم» پادشاه انگلستان تصمیم به طلاق همسر خود، «کاترین»، و ازدواج مجدد گرفت، ولى پاپ این عمل را تأیید نکرد، بلکه به او اخطار کرد که در صورت ازدواج مجدد مورد طعن و تکفیر قرار خواهد گرفت. لکن هنرى هشتم که با طلاق دادن کاترین خود را در معرض تکفیر شدن و طرد از کلیسا قرار داده بود، تصمیم گرفت براى مقابله با خطر فوق با اقداماتى، سیطره سیاسى و دینى خود را بر انگلستان رسمیت بخشد. در سال 1534 م. مجموعه اى از قوانین وضع شد: «قانون جانشینى» اعلام کرد که تاج پادشاهى متعلق به فرزندان «هنرى» خواهد بود; «قانون سیادت» اعلام داشت که هنرى، «راهب عالى» کلیساى انگلستان است; بر اساس «قانون خیانت»، انکار تفوق هنرى، نوعى خیانت، و مجازات آن اعدام بود. با احساس خطرى که هنرى از هجوم کشورهاى کاتولیک داشت، به منظور تأمین امنیت، قراردادهایى با لوترى هاى آلمان امضا کرد و همین باعث شد که اندیشه هاى لوتر به تدریج در دستورالعمل هاى دین رسمى راه یابد.»

منـابـع

سيد محمد اديب آل على- مسيحيت- انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم

جان الدر- تاريخ اصلاحات كليسا- صفحه 36

آليستر مك گراث- مقدمه اى بر تفكر نهضت اصلاح دينى- صفحه 51 و 471-472 و 196-230

اينار مولند- جهان مسيحيت- صفحه 35، 63، 57 ـ 59، 38

تونى لين- تاريخ تفكر مسيحى- صفحه 476، 216، 256-259

ويل دورانت- تاريخ تمدن- جلد 6 (اصلاح دينى) ص 22 ـ 24، جلد 4 (عصر ايمان) ص 1048

جلال الدين آشتيانى- تحقيقى در دين مسيح- صفحه 427 ـ 428

لسلى دانستن- آئين پروتستان- صفحه 51-56، 112 (با اندكى تغيير و تلخيص)

جان بى ناس- تاريخ جامع اديان- صفحه 670-672

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد