شبهه ناسازگاری مرجعیت علمی امامان معصوم با خاتمیت (محورها)
فارسی 3719 نمایش |اصل شبهه
برخی بر اساس مبانی و دیدگاههای عقلی شبهه ای را در مورد ناسازگاری مرجعیت علمی امامان معصوم با خاتمیت ذکر می کنند. شبهه آنها بر چهار محور بنا شده است.
محور نخست: ناسازگاری مرجعیت علمی با خاتمیت
آنها در این محور بیان می کنند: چگونه می شود که پس از پیامبر خاتم کسانی در آینده و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آن ها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشینند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد؟ پس خاتمیت چه چیزی را نفی و منع می کند و به حکم خاتمیت وجود و وقوع چه امری ناممکن می شود؟ و چنان خاتمیت رقیقی که همه شئون نبوت را برای دیگران میسور و ممکن می سازد، بود و نبودش چه تفاوتی دارد.
شیعیان با طرح نظریه غیبت، خاتمیت را دو قرن و نیم به تأخیر انداخته اند. حاصل سخن آنها این است که اعتقاد به پیشوایی امامان معصوم (ع) و مرجعیت علمی آنها با اصل خاتمیت پیامبر اکرم (ص) سازگار نمی باشد زیرا معنی خاتمیت این است که باب وحی با درگذشت نبی خاتم (ص) کاملا مسدود گشت و دیگر به هیچ فردی وحی فرود نخواهد آمد. از طرف دیگر معنی مرجعیت امامان معصوم این است که احکامی از آنان دریافت می کنیم که ریشه در قرآن و سخنان پیامبر ندارد. و لازم آنها، این است که آنان بسان پیامبر نبی بوده و مورد خطاب وحی واقع شده اند و در نتیجه احکامی را از عالم بالا دریافت کرده اند. در حقیقت این امامان نیز بسان پیامبر خاتم به لباس نبوت آراسته شده اند.
محور دوم: ویژگی های انبیاء
آنها می گویند: انبیاء دارای ویژگی های سه گانه هستند: الف. دانش آنان بدون واسطه از جانب خداست؛ ب. آنان در گفتار و رفتار معصوم از گناه و خطا می باشند؛ ج. سخنان آنان برای دیگران حجت می باشد.
آنگاه نتیجه می گیرد هرگاه ما دانش امامان شیعه را بدون واسطه و اکتسابی ندانیم و از این طرف آنان را در گفتار و روش معصوم بشناسیم و سخنانشان برای دیگران حجت باشد در این صورت با انبیاء تفاوتی نداشته و مسأله خاتمیت کاملا مخدوش می شود.
محور سوم: نقش امامان در حفظ و پاسداری از شریعت
آنها معتقدند، امامان معصوم در حفظ و پاسداری شریعت نقشی ندارند زیرا شیعیان چیزی افزون بر آنچه دگران دارند، ندارند، بلکه پی افکن های علوم و عرفان در میان دیگران، بیش از آن است که در شیعه وجود دارد. و در این باره می نویسند: «سمت و صفت پاسداران علم پیامبر و مستحفظان شریعت است که شما به پیشوایان شیعه داده اید و امامت را بدین سبب واجب شمرده اید و امام غائب را نیز مستحفظ معاصر خوانده اید و همین را حجت حضور غائبانه او دانسته اند... جد و جهد این حافظان چه چیز را برای شیعیان محفوظ نگه داشته است که غیر شیعیان از آن محروم مانده اند.»
محور چهارم: رهاسازی عقل انسانی پس از رحلت پیامبر (ص)
از گفتار ایشان استفاده می شود که وی معتقد است که «پس از ختم نبوت و با درگذشت خاتم رسولان، آدمیان در همه چیز بالاخص در فهم دین به خود وانهاده اند و دیگر هیچ دست آسمانی آنان را پا به پا نمی برد تا شیوه راه رفتن بیاموزند و هیچ ندای آسمانی تفسیر درست و نهایی دین را در گوش آنان نمی خواند تا از بدفهمی مصون بمانند.» این رهایی از دخالت مستقیم آسمان را، شیعیان از دوران غیبت مهدی آغاز می کنند و دیگر مسلمانان به گفته اقبال از هنگام رحلت محمد (ص).
آنها در آخر نتیجه می گیرند که این مسائل با موضوع خاتمیت سازگاری ندارد.
عناصر منطقی این شبهه عبارتند از:
1- معنی خاتمیت این است که باب وحی با درگذشت نبی خاتم (ص) کاملا مسدود گشت.
2- شیعیان اعتقاد به پیشوایی امامان معصوم (ع) و مرجعیت علمی آنها دارند یعنی احکامی از آنان دریافت می کنیم که ریشه در قرآن و سخنان پیامبر ندارد.
3- لازمه این اعتقاد، این است که امامان بسان پیامبر نبی بوده و مورد خطاب وحی واقع شده اند و در نتیجه احکامی را از عالم بالا دریافت کرده اند.
نتیجه: سرچشمه علوم امامان معصوم و به اصطلاح مصادر دانش آنان چیست چگونه احکام و تکالیفی را بیان می کنند که در قرآن و سنت ها باقیمانده از پیامبر نیست؟ چگونه می شود که پس از پیامبر خاتم کسانی درآینده و به اتکاء وحی و شهود سخنانی بگویند که نشانی از آن ها در قرآن و سنت نبوی نباشد و در عین حال تعلیم و تشریع و ایجاب و تحریمشان در رتبه وحی نبوی بنشینند و عصمت و حجیت سخنان پیامبر را پیدا کند و باز هم در خاتمیت خللی نیفتد. بنابراین نتیجه می گیریم که اعتقاد شیعیان به پیشوایی امامان معصوم (ع) و مرجعیت علمی آنها با اصل خاتمیت پیامبر اکرم (ص) سازگار نمی باشد.
خاتمیت یا انقطاع وحی تشریعی
همه مسلمانان، یک دست و یک دل خاتمیت پیامبر اکرم (ص) را از ضروریات اسلام شمرده و آن را یک اصل استوار و خلل ناپذیر تلقی نموده اند و هر نوع تأویل و تحریف را در آیه خاتمیت مردود شمرده و به آن ارجی ننهاده اند. قرآن در این باره می فرمایند: «ما کان محمد أبا أحد من رجالکم ولکن رسول الله و خاتم النبیین و کان الله بکل شیء علیما؛ محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبوده و نیست ولی رسول خدا و ختم کننده و آخرین پیامبران است و خداوند به همه چیز آگاه است.» (ص/ 40) علاوه بر این آیه، روایات فراوانی در مورد خاتمیت از رسول گرامی و امامان معصوم وارد شده است که بهانه را از دست مدعیان نبوت و قائلان به ادامه وحی تشریعی و تجربه نبوی برگرفته است، و عالمان اسلام از سنی و شیعه کتاب ها و رساله هایی در این مورد نگاشته اند به خصوص مفسران اسلامی هرگاه به تفسیر این آیه رسیده اند داد سخن داده اند، فقط گروهک سیاسی بهایی و فرقه قادیانی در هند مخالف خاتمیت بوده و با این اصل مسلم مخالفت کرده و مطرود جامعه اسلامی می باشند.
معنای خاتمیت
مقصود از خاتمیت این است که پس از رسول گرامی، دیگر پیامبری نخواهد آمد و باب وحی تشریعی به روی بشر بسته شده است و هم چنین بر هیچ انسانی، وحیی که حامل تشریع حکمی و تعیین تکلیفی و تحلیل حرامی یا تحریم حلالی باشد فرود نخواهد آمد. هر فردی که مدعی آن باشد که از جانب خدا درمورد احکام الهی به او وحی شده است و احکام جدید و بی سابقه ای را که در شریعت پیامبر اسلام (ص) نبوده است، بر او نازل گردیده، چنین فردی مشتبه یا مغرض است و از نظر مسلمانان منکر اصل ضروری می باشد. از طرف دیگر قرآن مجید از اکمال دین در قرآن خبر داده است آن جا که می فرماید: «الیوم أکملت لکم دینکم و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا؛ امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین جاودان پذیرا شدم.» (مائده/ 3)
کمال دین در این است که کلیه مسایل مربوط به دین اعم از اصول و فروع بر پیامبر گرامی (ص) نازل شده و او نیز به گونه ای در اختیار امت قرار داده است. این دو اصل از اصولی هستند که هیچ فرد مسلمانی نمی تواند از آنها شانه خالی کند ولی در کنار این اصول واقعیتی است که نمی توان در آن تردید کرد و آن این که مدت رسالت پیامبر گرامی (ص) از 23 سال تجاوز ننموده. سیزده سال آن در مکه و ده سال آن در مدینه سپری شد. در مرحله نخست محیط زندگی و دعوت، آن چنان مساعد نبود که رسول گرامی (ص) به تبیین تمام مسایل مربوط به عقاید و احکام و وظایف اسلامی بپردازد. آن چنان خفقان بر محیط او حاکم بود که سرانجام به فرمان الهی زادگاه خود را رها نمود و «یثرب» را برای زندگی و تبلیغ برگزید.
زندگی ده ساله پیامبر در مدینه با حوادث گوناگون روبرو بود که همگی وقت گیر و مشکل زا بود. از یک طرف خود پیامبر فرماندهی 26 غزوه را بر عهده داشت که برخی از آن غزوه ها، مدتی به طول می انجامید مانند فتح مکه و حنین و یا غزوه تبوک و از طرف دیگر 36 گردان را آماده جهاد کرده و تعلیمات لازم را به آنها می داد و به میدان رزم اعزام می کرد که در اصطلاح سیره نویسان به این گردان ها «سریه» می گویند. محیط مدینه و اطراف آن مرکز تجمع یهودیان بود و باب مناظرات و مجادلات با پیامبر باز شد و سرانجام پس از خیانت های بارز آنان، پیامبر اسلام ناگزیر با قدرت نظامی به لجاح و عناد آن ها پاسخ گفت و قبایل بنی قینقاع و بنی نضیر را جلای وطن داد.
سپس سراغ بنی قریظه و خیبریان رفت که سرگذشت آن برای همگان معلوم است. او در مدت اقامت خود با سران قبایل و رؤسای منطقه ها، قراردادهای سیاسی و نظامی می بست که متون آن ها در کتاب های سیره و تاریخ و حدیث آمده است و کتاب «مکاتیب الرسول» اثر ارزشمند مرحوم آیت الله «احمدی میانجی» جامع ترین کتابی است که در این مورد نوشته شده است. نبی اسلام با این همه گرفتاری ها تا آن جا که توانست اصول و کلیات احکام الهی را برای مردم تبیین کرد و او در سخنان خود به حکم وحی الهی یادآور می شد که در سفره تشریع دو حکم بیشتر نیست: حکم الهی و حکم جاهلی و هر نوع حکمی که ریشه در اسلام نداشته باشد حکم جاهلی خواهد بود چنان که می فرماید: «ان احکم بینهم بما أنزل الله؛ در میان آنان، با آن چه خدا نازل کرده داوری کن.» (مائده/ 49) و هر نوع داوری که ریشه در قوانین الهی نداشته باشد حکم جاهلی است: «اأفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یؤمنون؛ آیا حکم جاهلیت را از نو می خواهند و چه کسی بهتر از خدا برای قومی که اهل ایمان و یقین هستند حکم می کند.» (مائده/ 50)
با توجه به این بیان باید گفت، پیامبر اسلام خاتم پیامبران است و با رحلت او وحی تشریعی قطع شده است و او آیین الهی را تکمیل کرد و هرچه بشر به آن نیاز دارد در آیین او وجود داشت. از طرف دیگر گرفتاری ها و کشمکش ها مانع از آن شد که پیامبر به تبیین برخی از اصول و احکام عملی موفق گردد، ولی برای جبران این بخش، گروهی به امر الهی مأموریت یافتند که به تبیین آن چه پیامبر به توضیح آن نایل نیامده است، بپردازند. این گروه همان عترت رسول گرامی (ص) است که در حدیث متواتر، عدل قرآن و یکی از دو نقل معرفی شده است. آن جا که فرموده است: «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی؛ من در میان شما دو گهر گرانبها به عنوان امانت می گذارم که عبارتند از کتاب خدا و عترت من.»
پاسخ محور نخست شبهه
تعارضی که آنها میان ختم نبوت و مرجعیت علمی امامان معصوم تصور کرده اند، حاکی از آن است که آنها مصادر علوم آنان را در نظر نگرفته و یا از آن ها آگاه نبوده اند. منابع علوم امامان معصوم در زیر ذکر می شود:
الف- نقل از رسول خدا: پیشوایان (ع) احادیث را (بدون واسطه، یا از طریق پدران بزرگوارشان) از رسول خدا اخذ کرده و برای دیگران نقل می کنند. این نوع روایات، که هر امامی آن را از امام پیشین… تا برسد به رسول خدا نقل کرده است در احادیث شیعه ی امامیه فراوان است، و اگر این گونه احادیث اهل بیت (ع) که سندا، متصل و منتهی به رسول خدا (ص) می باشد یک جا جمع شود مسند بزرگی را تشکیل می دهد که خود می تواند گنجینه ی عظیمی برای محدثان و فقیهان مسلمان باشد زیرا روایاتی با چنین سند استوار، در جهان حدیث نظر ندارد.
شیخ بزرگوار صدوق (381-306هـ) در کتاب توحید به واسطه ی دو نفر از ابوالصلت هروی نقل می کند که می گوید: «من با علی بن موسی الرضا (ع) همراه بودم که از نیشابور عبور می کرد. در این هنگام جمعی از محدثان نیشابور مانند محمدبن رافع، احمدبن حرب، یحیی بن یحیی، اسحاق بن راهویه و جمعی از دوستداران علم، زمام مرکب ایشان را گرفته و گفتند: "تو را به حق پدران پاک و مطهرت سوگند می دهیم که برای ما حدیثی نقل کنی که از پدرت شنیده ای." حضرت در این حال سر خود را از کجاوه بیرون آورد و چنین گفت: "حدثنی أبی العبد الصالح موسی بن جعفر (ع) قال حدثنی أبی الصادق جعفربن محمد علیهماالسلام قال حدثنی أبی أبوجعفر محمدبن علی باقر علم الأنبیاء (ع) قال حدثنی أبی علی بن الحسین سید العابدین (ع) قال حدثنی أبی سید شباب أهل الجنة الحسین (ع) قال حدثنی أبی علی بن أبی طالب علیهماالسلام سمعت النبی صلی الله علیه و آله و سلم یقول سمعت جبرئیل یقول سمعت الله جل جلاله یقول: لا إله إلا الله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی" سپس زمانی که به راه افتاد، فریاد برآورد که: "بشروط ها و أنا من شروطها" بنابراین بخشی از علوم و دانش های آنان، سینه به سینه از پیامبر خاتم در اختیار آنان قرار گرفته است.»
نکته قابل توجه این است که همین شبهه، به نوعی در عصر امامان معصوم از طرف مخالفان مطرح بود و گاهی به عنوان پرسش و احیانا به عنوان اعتراض، از مدرک احادیث آنان سؤال می کردند و آن ها به این پرسش به این نحو پاسخ می دادند. «حدیثی، حدیث أبی و حدیث أبی، حدیث جدی و حدیث جدی، حدیث علی بن أبی طالب و حدیث علی حدیث رسول الله و حدیث رسول الله قول الله عزوجل؛ حدیث من، حدیث پدرم است و حدیث پدرم، حدیث جدم و حدیث جدم، حدیث علی بن ابی طالب و حدیث او، حدیث رسول خدا و حدیث رسول خدا، کلام خدای عز و جل است.»
ب- نقل از کتاب علی (ع): امیر مؤمنان (ع) در تمام دوران بعثت پیامبر اکرم (ص) با ایشان همراه بود، و بدین جهت توفیق یافت که احادیث بسیاری از رسول خدا را در کتابی گرد آورد (در حقیقت، پیامبر (ص) املا می کرد و علی (ع) می نوشت). خصوصیات این کتاب، که پس از شهادت اما در خانواده ی او باقی ماند، در احادیث ائمه ی اهل بیت (ع) بیان شده است. امام صادق (ع) می فرماید: «طول این کتاب هفتاد ذراع بوده، و به املای رسول خدا و خط علی بن ابی طالب نگارش یافته است و آن چه مردم به آن نیازمندند در آن بیان شده است.»
گفتنی است که این کتاب پیوسته در خاندان علی (ع) دست به دست می گشت و امام باقر و امام صادق (ع) کرارا از آن حدیث نقل کرده و خود کتاب را نیز به یاران خویش ارایه می فرمودند و هم اکنون نیز بخشی از احادیث آن کتاب در مجامع حدیثی شیعه بالأخص در «وسایل الشیعه» در ابواب مختلف موجود است.
ج- استنباط از کتاب و سنت: امامان معصوم قسمتی از احکام الهی را که بر پیامبر گرامی نازل شده از کتاب خدا و سنت های موجود استنباط می کردند. استنباطی که دیگران را یارای آن نبوده است. به عنوان نمونه: در دوران متوکل عباسی یک مرد با زن مسلمانی مرتکب عمل خلافی شد، از آن جا که این شخص بر خلاف موازین ذمه عمل کرده بود خونش هدر و قتلش واجب بود. آن گاه که خواستند حکم را جاری کنند او اسلام آورد تا به حکم «الإسلام یجب ما قبله» جان به سلامت ببرد. در این شرایط فقیهان دربار عباسی به چند گروه تقسیم شدند: گروهی گفتند: او به حکم این که اسلام آورد، پیوند او از گذشته قطع گردید، و حد از او ساقط شد و گروهی دیگر گفتند: سه بار حد باید درمورد او جاری شود و گروه سوم فتوای دیگری دادند. متوکل عباسی ناگزیر، پاسخ این مسأله را از امام هادی پرسید، امام هادی (ع) فرمود: این فرد محکوم به مرگ است و علت آن این است که چنین ایمانی در هنگام تنگنا و خوف و ترس فاقد ارزش است به گواه این آیه: «فلما رأوا بأسنا قالوا آمنا بالله وحده و کفرنا بما کنا به مشرکین* فلم یک ینفعهم ایمانهم لما رأوا بأسنا سنت الله التی دخلت فی عباده و خسر هنالک الکافرون؛ هنگامی که عذاب شدید ما را دیدند گفتند هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که همتای او می شمردیم کافر شدیم، اما هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند ایمان آن ها برای آن ها سود نداشت این سنت خداوند است که همواره در میان بندگانش اجرا شده و آن جا که کافران زیان کار شدند.» (غافر/ 84- 85)
در این آیه خداوند بی ثمر بودن ایمان حاصل از خوف عذاب را، از سنت های الهی شمرده است، سنت هایی که در آن تبدل و تغییری رخ نمی دهد. همه فقیهان و مفسران، این آیه را خوانده و تفسیر کرده اند ولی موفق به چنین فهمی از آیه نبوده اند این برداشت های عمیقانه و واقع گرایانه یکی از مواهب الهی است که به ائمه اهل بیت داده شده و بخشی از علوم آنان را تشکیل می دهد. از این رو، امام باقر (ع) می فرماید: «خداوند چیزی را ترک نکرده که امت اسلامی به آن نیازمندند مگر این که آن را در کتاب خود فرو فرستاده و برای رسول خود بیان کرده است.»
امام صادق (ع) می فرماید: «ما من شیء إلا و فیه کتاب و سنة؛ هیچ رخدادی نیست مگر آن که قانون آن در کتاب و سنت پیامبر بیان شده است.»
سماعه، فقیه عصر امام موسی بن جعفر (ع) از امام سؤال می کند: «آیا همه چیز در کتاب خدا و سنت پیامبر او است یا چیزی را از پیش خود می گویید؟» او در پاسخ می گوید: «بل کل شیء فی کتاب الله و سنة نبیه». امام باقر (ع) در سخنان خود، اغلب به آیات قرآن مجید استناد نموده از کلام خدا شاهد می آورد و می فرمود: «هر مطلبی گفتم از من بپرسید که در کجای قرآن است تا آیه ی مربوط به آن موضوع را معرفی کنم.» بنابراین امامان معصوم در حوزه معارف و احکام، نوآورانی نبوده اند که ریشه در کتاب و سنت نداشته باشد، بلکه استخراج کنندگان احکام الهی از کتاب و سنت بوده اند که دیگران را یارای چنین فهم و دقتی نیست.
د- الهامات الهی: علوم ائمه ی اهل بیت (ع) سرچشمه ی دیگری دارد که می توان از آن با عنوان «الهام» یاد کرد. الهام اختصاص به پیامبران نداشته و در طول تاریخ گروهی از شخصیت های والای الهی از آن بهره مند بوده اند. قرآن از افرادی خبر می دهد که با این که پیامبر نبودند، اسراری از جهان غیب بر آنها الهام می شد و قرآن به برخی از آن ها اشاره دارد. چنان که درباره ی مصاحب موسی (خضر) که چند صباحی او را آموزش داد، چنین می فرماید: «آتیناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما؛ او مورد رحمت خاص ما قرار داشته و از خزانه ی علم خویش به وی دانشی ویژه عطا کرده بودیم.» (کهف/ 65)
نیز درباره ی یکی از کارگزاران سلیمان (آصف بن برخیا) یادآور می شود: «قال الذی عنده علم من الکتاب؛ آن کس که دانشی از کتاب نزد او بود چنین گفت.» (نمل/ 40) این افراد علم خود را از طریق عادی نیاموخته بلکه به تعبیر قرآن دارای «علم لدنی» بوده اند: «علمناه من لدنا علما؛ از نزد خود بدو دانشى آموخته بوديم.» (کهف/ 65) بنابراین، نبی نبودن، مانع از آن نیست که برخی از انسان های والا مورد خطاب الهام الهی قرار گیرند.
در احادیث اسلامی که فریقین نقل کرده اند این گونه افراد را «محدث» می گویند، یعنی کسانی که بدون این که پیامبر باشند فرشتگان با آن ها سخن می گویند. بخاری در صحیح خود از پیامبر نقل می کند که فرمود: «لقد کان فیمن کان قبلکم من بنی إسرائیل یکلمون من غیر أن یکونوا أنبیاء؛ قبل از شما در بنی اسرائیل کسانی بودند که (فرشتگان) با آن ها سخن می گفتند، بدون این که پیامبر باشند.» بر این اساس، ائمه ی اهل بیت (ع) نیز که مرجع امت در تبیین معارف الهی و احکام دینی می باشند، برخی از سؤالات را که پاسخ آن در احادیث مروی از پیامبر (ص) یا کتاب علی (ع) وجود نداشت از طریق الهام و آموزش غیبی پاسخ می دادند.
از این بیان می توان نتیجه گرفت که کسانی که چنین اشکالی را مطرح می نمایند بین وحی تشریعی و الهامات الهی فرقی نگذاشته و تصور می کنند که به هر فردی که به او الهام شد او نبی خواهد بود. حال آن که «محدث بودن» یکی از مقامات انسان های والاست که در عین حال که فرشتگان با او سخن می گویند ولی نبی نخواهد بود. چنان که یادآور شدیم مصاحب موسی به تعبیر قرآن علم لدنی (و علمناه من لدنا علما) داشت ولی نبی نبود.
تضمین حجیت اقوال امامان در سنت پیامبر (ص)
اگر واقعا کتاب خدا و سنت پیامبر مرجع است، ما در سنت متواتر پیامبر، عترت را در کنار قرآن می بینیم «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی». و پیامبر گرامی عترت خود را به سفینه نوح تشبیه می کند و می فرماید: «مثل أهل بیتی کمثل سفینة نوح من رکبها نجی و من تخلف عنها غرق». اکنون سؤال می شود که اگر محدوده دانش و بینش هر یک از اهل بیت پیامبر بسان یک فرد صحابی بود پس چرا پیامبر خاتم برای آنان چنین مزیتی قایل می شود. گاهی آن ها را عدل قرآن و همتای او می شمرد و گاهی آن ها را کشتی نجات می داند. این نوع امتیازها حاکی از آن است که آنان دارای علومی بودند که دیگران از آن بی بهره بودند و در پرتو این آگاهی ها، بسیاری از احکام اسلام را که قبلا تشریع شده بازگو می کردند، نه این که حکم جدیدی را انشاء می نمودند. نتیجه این که:
1. پیشوایان معصوم از کتاب علی احکام فراوانی را در اختیار مردم می نهادند و آن چه می گفتند تبیین احکام تشریع شده بود نه تشریع احکام جدید.
2. اگر از جانب خدا یک رشته احکامی به آن ها الهام می شد، مقصود، تبیین احکامی بود که بر قلب پیامبر نازل شده ولی شرایط امکان بیان آن ها را پیدا نکرده بود. بنابر این کسانی که دچار این سؤال هستند باید بین انشاء احکام و إخبار از احکامی که بر رسول خدا نازل شده فرق بگذراند. انشاء احکام جدید ناقض خاتمیت است ولی اخبار از احکامی که بر قلب پیامبر فرود آمده است تأیید خاتمیت و نشانه آن است.
شگفت این جاست که افرادی الهام به مادر موسی را یا سخن گفتن فرشتگان با مریم و یا همسر ابراهیم را که همگی در قرآن آمده است می پذیرند، اما سخن گفتن فرشتگان با امامان معصوم و در جریان گذاشتن آن ها نسبت به احکامی که قبلا تشریع شده است دچار تردید و اعتراض می شوند. «و إذ قالت الملائکة یا مریم إن الله اصطفیک و طهرک و اصطفیک علی نساء العالمین؛ و [ياد كن] هنگامى را كه فرشتگان گفتند اى مريم خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و تو را بر زنان جهان برترى داده است.» (آل عمران/ 42) «و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه؛ به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده و چون بر او بيمناك شدى او را در نيل بينداز.» (قصص/ 7)
منـابـع
عبدالکریم سروش- مقاله خاتمیت و مرجعیت علمی امامان معصوم (ع)- فصلنامه کلام اسلامی-سال 14شماره 55
عبدالکریم سروش- اسلام، وحی و نبوت- نشریه آفتاب- تهران- ش 15- صفحه 69
مرتضی مطهری- حماسه حسینی- جلد 1 صفحه 183-159
علامه سید مرتضی عسکری- نقش ائمه در احیای دین- جلد 6 صفحه 16-15
سید محمدحسین طباطبایی- معنویت تشیع- صفحه 65- 67
علی مخدوم- مقاله رابطه ی خاتمیت با امامت- مجله صباح- شماره 19
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها