صبر و ظفر
فارسی 4002 نمایش |موفقیت و پیروزی، آن محبوب و معشوق عمومی است که همه افراد بشر در هر رشته و هر مقام که هستند وسیله و راه آن را جستجو می کنند. بدیهی است که هر کسی محبوب و مطلوبی دارد و آرزوی رسیدن به آن محبوب همواره دل او را زنده می دارد و دائما در اندیشه است که چه وسیله ای او را یاری خواهد کرد که موفق شود و به محبوب و مطلوب خود برسد. افراد و اشخاص در تشخیص این وسیله یکسان نیستند. کسانی که هیچ گونه واقع بینی در آنها نیست و با وهم و خیال قضایا را بخواهند حل کنند خیال می کنند یگانه چیزی که باید به کمک و یاری آدمی بیاید و به او ظفر و موفقیت بدهد بخت و تصادف است. گمان می کنند هر کسی با یک بخت و شانس مخصوص به دنیا آمده است، اگر خوشبخت به دنیا آمده باشد هیچ چیز نمی تواند او را بدبخت کند، او برود راحت بخوابد که بخت و اقبالش بیدار است و اما اگر بدبخت و بدشانس به دنیا آمده باشد هیچ چیز قادر نخواهد بود او را خوشبخت سازد، نه علم و نه ایمان و نه عمل و نه اخلاق و ملکات فاضله، به هر راه راست و صراط مستقیم که قدم بگذارد آن بخت بد و سیاه مانند سایه همراه اوست، نمی گذارد به نتیجه برسد:
بدبخت اگر مسجد آدینه بسازد *** یا سقف فرود آید و یا قبله کج آید
به گمان این اشخاص هیچ قدرتی در جهان قادر نیست که خوشبخت را بدبخت و بدبخت را خوشبخت نماید زیرا:
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه *** به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
این یک طرز تفکر در میان بسیاری از مردم است که متأسفانه شیوع دارد. بدیهی است که اگر بشر اندکی واقع بین باشد و روابط علی و معلولی حوادث و قضایای عالم را درک کند، اگر اندکی در مسائل جهان علمی فکر کند، اگر کمی عقل و اندیشه خود را به کمک بخواهد، می فهمد که مسئله شانس و بخت، یک خیال و یک واهمه شیطانی بیش نیست. نه عقل مسئله شانس و بخت را به رسمیت می شناسد و نه دین. خداوند احدی را خوشبخت بالذات و بدبخت بالذات نیافریده، گلیم بخت هیچ کس نه آنچنان سفید بافته شده است که قابل سیاه شدن نباشد و نه آنچنان سیاه بافته شده است که قابل سفید شدن نباشد، گلیم بخت هر کس همان صفحه روح و آئینه قلب خود اوست، این صفحه، هم قابل سفید شدن و صیقل یافتن است و هم قابل سیاه شدن و تکدر یافتن. علم و معرفت، ایمان و تقوا، مداومت بر عمل صالح، این صفحه را سفید و صیقلی و نورانی می کند، جهل و خرافات و تعصبات و فسق و فجور، آن را سیاه و تاریک می سازد.
قرآن مجید در سوره دهر می فرماید: «ما بشر را آفریدیم از نطفه ای که آن نطفه ترکیبی است از استعدادات مختلف.» همه گونه استعداد در آدمی هست. همه گونه راهی به روی او در این جهان باز است. او آزاد و مختار آفریده شده است و این خود اوست که باید راه راست را تشخیص بدهد و درست عمل کند و سقوط نکند. برخی دیگر از مردم که در جستجوی وسیله ظفر و موفقیت هستند این قدر می فهمند که به یک عامل موهوم و غیر واقعی تکیه نکنند. تکیه خود را روی عوامل موجود می اندازند ولی در میان عوامل موجود، خود را فراموش می کنند و فقط دیگران را به حساب می آورند، چشم طمع به دیگران دارند، می خواهند پارتی و توصیه همواره کارشان را رو به راه کند. داستان این اشخاص داستان همان فردی است که ماری بر سکویی خفته دید و گفت دریغ از مردی و سنگی، چیزی را که به حساب نمی آورند همان شخصیت خودشان است، فکر نمی کنند که در همان جامعه ای که آنها در آن زندگی می کنند و معتقدند که جامعه فاسدی است، کمال و لیاقت بی اثر است و تنها توصیه و پارتی است که اشخاص را بالا و پایین می برد. در همان جامعه بالاخره مردم دو دسته اند: یک دسته آنها که با توصیه بالا می برند و یک دسته آنها که با توصیه بالا می روند. پس بالاخره در همان جامعه نیز یک عده ولو عده قلیل وجود دارند که مستقل و متکی به خود می باشند و دیگران متکی به آنها می باشند، پس اگر صحیح است که در آن جامعه تا این حد پارتی و توصیه حکم فرماست چرا انسان سعی نکند از آن اقلیت مستقل و متکی به خود باشد نه از آن اکثریت طفیلی و متکی به غیر. راه صحیح این است که انسان شخصیت خود و استعدادهای مکتوم خود را فراموش نکند، بداند که درست است که عالم، عالم اسباب است اما در این عالم اسباب از همه اسباب بهتر همان اسبابی است که همراه وجود خود ماست، خداوند هر موجودی را که آفریده او را مجهز ساخته به استعدادات و تجهیزاتی که جزء شخصیت خود اوست. اختصاص به انسان ندارد، همه موجودات در داخل وجود خود مجهزند به تجهیزاتی که همانا وسیله سعادت آنها می باشند.
یکی از اموری که در توفیق یافتن انسان دخالت زیادی دارد و شرط موفقیت در کارها مخصوصا در کارهای بزرگ است، حوصله و صبر زیاد است. کم حوصلگی و کم صبری مانع است که انسان در یک کار مفید که متناسب با استعداد اوست مداومت کند، همه کارها را ناقص می گذارد و دائما از این شاخ به آن شاخ می پرد و از این کار به آن کار رو می آورد و در نتیجه هیچ کاری را به طور کامل انجام نمی دهد. بسیاری افراد دیده شده اند که استعداد یک کار علمی یا فنی و صنعتی یا ادبی و ذوقی را تا حد نبوغ دارند ولی در اثر از این شاخ به آن شاخ پریدن و از این کار به آن کار رو آوردن هیچ کار را به طور کامل انجام نمی دهند و حال آنکه دیگری که نیمی از نبوغ و استعداد او را ندارد، مثلا در دوره مدرسه همیشه از او عقب بوده، در اثر مداومت و صبر و حوصله زیاد ترقی و پیشرفتی می کند که موجب اعجاب همگان واقع می گردد. هر وقت دیده یا شنیده شود که شخصی کار مهمی انجام داد، مثلا کشفی و اختراعی کرده، کار فوق العاده ای انجام داده، اول چیزی که در مغزها معمولا خطور می کند این است که چه نابغه ای بوده! چه استعداد فوق العاده ای داشته! چه مغز عجیبی داشته! همه موفقیت ها را به حساب نبوغ و مغز بزرگ و فکر بلند و هوش تیز می گذارند، خیال می کنند نبوغش به قدری زیاد بوده که فقط چند ساعت یا چند روز به خود زحمت داده و چنین توفیقی حاصل کرده است. هیچکس متوجه یک مطلب دیگر که آن هم به نوبه خود یک رکن اساسی است نمی شود و آن حوصله زیاد است، فکر نمی کند که سی سال این مرد مثلا خاک ها را در بیابان ها زیر و رو کرده و انواع مشقت ها را متحمل شده تا فلان کشف تاریخی را کرده و فلان اثر را به دست آورده و تحقیق کرده است.
نمی توان به طور حتم ادعا کرد که مخترعین و مکتشفین هر عصری با استعدادترین افراد آن عصر بوده اند، زیرا ممکن است افراد مستعدتری بوده اند ولی فاقد یک شرط دیگر بوده اند و آن حوصله و صبر زیاد است. صبر و حوصله است که دوست قدیمی ظفر و موفقیت است، در اثر صبر و حوصله است که نوبت ظفر می رسد. اگر صبر و استقامت و حوصله باشد بی استعدادترین افراد هم ولو در یک زمان طولانی به هدف خواهند رسید، همان طوری که مولی علی (ع) فرمودند: «آدم صبور و پر حوصله پیروزی را از دست نخواهد داد هر چند مدت درازی برای رسیدن به آن طول بکشد.»
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند *** که از اثر صبر نوبت ظفر آید
می توان گفت همه چیز، هم دنیا، هم آرمان های انسانی و هم مقاصد پست شرارت آمیز و خلاصه هر مقصدی برای هر کسی مطرح است، در گرو صبر و پایداری است. اگر بر این مطلب استدلالی هم لازم باشد و تجربیات بشر در طول تاریخ ممتد زندگی اش قانع کننده به نظر نیاید این فرمول قطعی و روشن بسنده است که: رسیدن به هر هدفی محتاج حرکت است و حرکت، مستلزم صبر و استقامت و هر کس در مدت عمر خود لااقل در چندین ماجرا، درستی این فرمول را آزموده است. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و تمت کلمت ربک الحسنى على بنی إسرائیل بما صبروا؛ وعده نیک پروردگار تو در زمینه پیروزى بنى اسرائیل -به خاطر صبر و استقامتى که نشان دادند- تحقق یافت» (اعراف/ 137) و این همان وعده اى است که در آیات قبل (آیه 128 و 129 همین سوره) به آن اشاره شده است یعنی وعده هلاکت دشمنان و جانشینی و حکومت آنان در زمین. گرچه در این آیه تنها سخن از بنى اسرائیل و سرانجام استقامت آنها در برابر فرعونیان به میان آمده ولى به طورى که از آیات دیگر قرآن استفاده مى شود، این موضوع اختصاص به قوم و ملتى ندارد، بلکه هر جمعیت مستضعفى بپاخیزند و براى آزادى خود از چنگال اسارت و استعمار کوشش کنند و در این راه استقامت و پایمردى نشان دهند سرانجام پیروز خواهند شد و سرزمین هایى که به وسیله ظالمان و ستمگران اشغال شده است آزاد مى گردد.
امیرالمومنین (ع) در حدیث دیگری می فرمایند: «من رکب موکب الصبر، اهتدی الی میدان النصر؛ هر که بر مرکب صبر سوار شود، به میدان پیروزی و نصرت راه خواهد یافت.» در هنگامه جنگ صفین نیز در خلال خطبه مهیجی که برای دلگرمی و بسیج یارانش ایراد فرمود، چنین گفت: «واستعینوا بالصدق والصبر، فان بعدالصبر ینزل علیکم النصر...؛ به راستی و پایداری تکیه کنید، زیرا پس از پایداری است که پیروزی بر شما نازل خواهد شد.» و در حدیث دیگری می فرمایند: «الصبر کفیل بالظفر؛ صبر، ضامن ظفر است.»
پاسخ یک شبهه
آیا به راستی صبر و پایداری، موجب آن است که انسان به هدف نائل آید؟ اگر این یک حکم کلی و یک قانون همیشگی و تخلف ناپذیر است چرا در طول تاریخ، افراد و گروه هایی را می بینیم که با وجود آنکه در میدان های شرف، پایداری و مقاومت به خرج داده اند به منظور و هدف خود نائل نیامده و با شاهد پیروزی هم آغوش نگشته اند؟ در صدر اسلام، ماجراهایی همچون ماجرای عاشورا و داستان زیدبن علی (ع) و توابین و ... و در زمان های دیگر، ماجراهای مشابه آن، کم نیست. پاسخ این سؤال -که البته برای بسیاری از مردم مطرح است- با اندکی دقت روشن خواهد شد. به نظر ما، کسانی که این شواهد تاریخی یعنی ماجراهای به ظاهر ناکام و نافرجامی از قبیل: عاشورا، قتل زید و... را ماده نقضی در آن قانون کلی (قانون: صبر و ظفر) می دانند، هدف و مقصودی را که در هر یک از این حوادث وجود داشته و دست یافتن به آن، پیروزی و موفقیت محسوب می گردیده درست نشناخته اند. اکنون می پرسیم که آیا هدف در این ماجراها و حوادث تاریخی چه بوده است؟
اگر به این سؤال پاسخ درست داده شود نتیجه روشن خواهد شد که آنان در کوشش خود به هیچ وجه دچار ناکامی و شکست نشده اند. مقدمه به یاد آوریم که هدف ها از لحاظ دیررس یا زودرس بودن متفاوت اند، بعضی در زمانی کوتاه و بعضی دیگر فقط در زمان های طولانی قابل تأمین می باشند: کاشتن یک نهال و پرداختن و رسیدگی کردن و فراهم کردن سایر موجبات باروری، همه مقدمات لازمی می باشد برای برخورداری از میوه آن نهال. اگر این مقدمات فراهم شود و در تهیه آن و مبارزه با عوامل بی باری و بی حاصلی و فساد، کوتاهی نشود، مسلما میوه به دست خواهد آمد، ولی زمان معین و یکسانی در همه جا وجود ندارد. گاهی میوه مورد نظر در مدت مثلا یکسال به دست می آید، ولی گاهی نوع درخت و میوه مورد نظر و وضع طبیعی به صورتی است که زودتر از ده سال نمی توان امید و انتظار ثمر داشت.
یقینا مقصود نهایی از تربیت نهالی که پس از ده سال بارور خواهد شد، همانا گرفتن ثمره دلخواه از آن است ولی هدف از کوششی که در هر یک از این سالیان، به کار می رود آن است که نهال، یک گام به سوی باروری نزدیک شود و وقتی یک سال، بدون سستی و تنبلی بر باغبان گذشت او می تواند خشنود و مطمئن باشد که زحمات یک ساله او به نتیجه رسیده و نهالش یک سال و یک مرحله به باروری نزدیک شده است. اگر بیننده ای که از دور یا نزدیک، کوشش های یک ساله باغبان زحمتکش و صبور را دیده است، پس از پایان سال اول چون میوه ای بر شاخه های درخت مشاهده نمی کند، از روی نومیدی و بی اعتمادی دستی بر هم سائیده شعر معروف: "بر اثر صبر، نوبت ظفر آید" را به باد تخطئه بگیرد و به تجربه ناقص خود در مورد این باغبان، استدلال نماید، همه کس او را به تنگ نظری و کم حوصلگی منسوب می کنند و به یادش می آورند که از زحمت و تلاش یک ساله باید نتیجه تلاش و کوشش ده سال را انتظار نداشته باشد.
نهضت عاشورا و همه حوادثی که در آن خط و با آن جهت گیری پدید آمد، بدون استثناء به هدف و نتیجه ای که بر چنان حادثه ای مترتب می توانست شد. نائل آمد. این حوادث هر کدام گام موفقی بودند به سوی نابود کردن قدرت های اسلامی و تشکیل جامعه آرمانی اسلام. بی گمان اگر پس از برداشتن این گام های نخستین، همت راهروان بعدی، گام های بعدی را نیز برمی داشت، نتیجه نهایی حاصل می آمد، اما انتظار بردن آن نتیجه ای که مترتب بر مجموع تلاش ها و فعالیت های چند دوره یا چند نسل می تواند شد، از تلاش افراد یا بعضی از افراد یک نسل، انتظاری نابجا و حاکی از پر توقعی و بی اطلاعی است. محموله ای که قرار است 10 قدم راه را طی کند و به مقصدی در ده قدمی برسد پس از طی دو قدم، دو مرحله به هدف نهایی نزدیک گشته است، اگر نفر اول توانست خود، بقیه قدم ها را بردارد یا جانشین او این اقدام را پس از او متقبل شد، این بار به سر منزل خواهد رسید و اگر این وظیفه به وسیله نفر اول یا نفر پس از او تعقیب نشود البته هدف نهایی به دست نخواهد آمد ولی هدف نزدیک، همان که نتیجه صبر در دو قدم نخستین است، مسلما عاید گشته است و در این شکی نیست. زیدبن علی (ع) با قیام خود که پس از بروز نشانه های پیروزی به وسیله یک حادثه، نافرجام ماند، به نتیجه ای که از همین نخستین گام می شد انتظار داشت، رسید. قیام و شهادت او پتکی بود بر صخره استوار حکومت بنی امیه؛ صخره ای که برای در هم شکستن و خرد کردنش چندین ضربه متوالی لازم بود و هنگامی که این ضربه با ضربات بعدی همراه گشت آن صخره سیاه که بر دوش امت مسلمان سنگینی می کرد و آنان را به ستوه آورده بود در هم فرو ریخت. یقینا اگر نخستین ضربه نمی بود ضربات بعدی نیز به آن نتیجه نمی رسید یا هرگز چنین ضرباتی وجود نمی یافت. گویا به همین واقعیت اشاره می کند حدیثی که شهادت حسین بن علی (ع) را عامل سقوط حکومت سفیانی و شهادت زیدبن علی (ع) را عامل سقوط حکومت مروانی معرفی می فرماید.
منـابـع
مرتضی مطهری- حکمت ها و اندرزها- صفحه 211-213
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه جلد6- صفحه 330
سید علی خامنه ای- گفتاری در باب صبر- صفحه 67-73
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها