تواضع سیره پیشوایان
فارسی 3657 نمایش |برنامه عملى انبیاء و اولیاء و پیشوایان اسلام سرمشق بسیار آموزنده اى براى هر مسلمان راستین در زمینه رعایت تواضع است. آنها بالاترین میزان تواضع و فروتنی را در برابر خداوند داشتند. هنگامی که به رسول گرامی اسلام (ص) گفتند: هنگام غذا خوردن تکیه بزنید تا راحت باشید، فرمود: «چنین نخواهم کرد؛ بلکه همچون بندگان غذا می خورم و در برابر مولایم چون بندگان می نشینم». امام باقر (ع) می فرمایند: «فرشته ای نزد رسول خدا (ص) آمد و گفت: خداوند شما را مخیر کرده که یا بنده و رسول و فروتن باشی یا پادشاه و رسول... پیامبر اکرم (ص) فرمود: می خواهم بنده و رسول و فروتن باشم. فرشته گفت: در عین حال چیزی از مقامت نزد خدا کاستی نیابد». امام زین العابدین (ع) نیز در مناجات با خدا می گفت: «و انا بعد اقل الاقلین و اذل الاذلین و مثل الذرة او دونها؛ (پروردگارا) و اینک من (در برابر تو) کوچک تر از همه کوچکان و زبون تر از همه زبونان هستم، همچون ذره ای و بلکه کمتر از آن».
این اظهار کوچکی و تواضع در برابر خدا ارتباط مستقیم با بینش توحیدی معصومین دارد و چون ایشان، بیش تر و بهتر از دیگران خدا را می شناسند، آنقدر عظمت الهی بر وجودشان پرتو افکنی می کند که اینگونه خود را در برابر او ناچیز می بینند و به عبارت بهتر دیگر در برابر خدا، خودی نمی بینند. همچنین معصومین (ع) میان مردم و همراه آنان زندگی می کردند و با رأفت و عطوفت وصف ناشدنی به ارشاد و هدایت آنان می پرداختند. و با وجود اینکه همه کمالات انسانی را در عالی ترین حد آن دارایند و از شخصیت والا و گرانسنگی برخوردارند؛ هرگز خود را تافته جدا بافته از مردم نمی دانستند و توقع کرنش و خدمت از کسی نمی بردند و تکبر نمی ورزیدند و دیگران را حقیر نمی شمردند.
روایت شده که: «سلیمان بن داود صبحگاهان از حال اغنیاء و بزرگان مى پرسید تا مى رسید به مساکین با آنها مى نشست و مى گفت: مسکینى با مساکین نشسته». این در حالی است که حضرت سلیمان دارای قدرت و سلطنت بسیار گسترده ای بودند و به تصریح قرآن کریم نیروهای غیر عادی -مانند باد و شیاطین جنی- در اختیار و مسخر ایشان بود. چنانچه خود ایشان از خداوند اینگونه درخواست کرد: «هب لی ملکا لا ینبغی لأحد من بعدی إنک أنت الوهاب؛ حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشنده اى!» (ص/ 35). پس اگر قدرت و شوکت ظاهری موجب برتری انسان بر دیگران و تکبر وی بر آنها می شد، حضرت سلیمان برای این کار از همه سزاوارتر بود. امیرمؤمنان (ع)، رفتار پیامبر بزرگوار اسلام را با مردم چنین توصیف می کند: «وقتی به مجلس می آمد پائین آن می نشست؛ کنار آخرین نفر و دیگران را نیز به همین رفتار سفارش می کرد و همگان را بهره مند می ساخت به گونه ای که هیچ کس احساس نمی کرد که دیگری بیش از او نزد پیامبر احترام دارد. با همنشین خود می نشست تا او برخیزد».
ابوسعید خدرى روایت مى کند که: «رسول خدا (ص) خود استر و شتر را علف مى داد، و شتر را مى بست، و خانه را جارو می کرد، و گوسفند را مى دوشید، و نعلین را پینه مى کرد، و جامه را وصله مى زد، و با خدمتکار خویش غذا مى خورد، و چون خادم از دستاس کردن خسته مى شد او را یارى مى داد، و از بازار چیزى مى خرید و به دست یا به گوشه جامه خویش مى گرفت و به خانه مى آورد. با درویش و توانگر و خرد و بزرگ دست مى داد و به هر کسى از نمازگزاران که مى رسید، کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده، ابتدا سلام مى کرد. جامه خانه و بیرون او یکى بود. هر ژولیده و غبار آلوده که او را به دعوت مى خواند از اجابت آن شرمگین نبود و آنچه را که به آن دعوت مى کردند حقیر نمى شمرد اگرچه بجز خرماى پوسیده چیزى نبود. صبحانه را براى شام و شام را براى صبح نمى گذاشت. کم خرج، خوش خلق و نرم خو و بزرگ منش و نیکو معاشرت و گشاده رو و متبسم بود بى خنده، و اندوهناک بود بى تروشروئى. در امر دین محکم و استوار بود بى درشتى. متواضع بود بى مذلت و خوارى، با سخاوت بود بى اسراف، به همه خویشان مهربان و...»
در سیره پیامبر اکرم (ص) مى خوانیم: هرگز اجازه نمى داد به هنگامى که سوار بود افرادى در رکاب او پیاده راه بروند، بلکه مى فرمود: «شما به فلان مکان بروید و من هم مى آیم و در آنجا به هم مى رسیم، حرکت کردن پیاده در کنار سواره سبب غرور سوار و ذلت پیاده مى شود! » و نیز مى خوانیم: ایشان بر روى خاک مى نشست، و غذاى ساده همچون غذاى بردگان مى خورد، و از گوسفند شیر مى دوشید، بر الاغ برهنه سوار مى شد، لباس و کفش خویش را با دست خود وصله می زد.
این گونه کارها را حتى در زمانى که به اوج قدرت رسید -مانند روز فتح مکه- انجام مى داد، تا مردم گمان نکنند همین که به جایى رسیدند باد کبر و غرور در دماغ بیافکنند و از مردم کوچه و بازار و مستضعفان فاصله بگیرند و از حال توده هاى زحمت کش بیگانه شوند.
در حالات على (ع) نیز مى خوانیم که او براى خانه آب مى آورد و گاه منزل را جارو مى کرد. امام حسن عسکری (ع) می فرمایند: «هر که در دنیا برای برادران خود فروتنی کند، در پیشگاه خداوند از صدیقان است و از شیعیان راستین علی بن ابیطالب می باشد. پدر و پسری از برداران مومنان امیرمؤمنان (ع) به محضر ایشان رسیدند. حضرت برای ایشان بلند شد و آنان را گرامى داشت و بر صدر مجلس نشانید و خود برابر آنها نشست و دستور داد غذایی آوردند و آن دو خوردند. پس از غذا قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد تا بر دست مرد آب بریزد. حضرت از جاى برخاست و آفتابه را گرفت تا بر دست مرد بریزد. آن مرد خود را بر خاک مالید و گفت: یا امیر المؤمنین خدا مرا در حالى ببیند که شما آب بر دست من ریزى؟ حضرت فرمود: بنشین و دست بشوى که خداى عزوجل تو را در حالى مى بیند که برادرت که فرقى با تو ندارد و بر تو امتیاز و فضیلتی ندارد، خدمتت مى کند و مى خواهد که با این خدمت، خداوند در بهشت ده برابر جمعیت اهل دنیا عطایش فرماید. پس مرد نشست، و على (ع) به او فرمود: ترا قسم مى دهم به حق عظیمى که براى من مى شناسى و حرمتش را بجای آوردی و برای خدا تواضع کردی -تا جای که خداوند در مقابل آن این پاداش را به تو داد که مرا مأمور کرد تا با خدمت کردنم تو را گرامی بدارم- سوگند می دهم با آرامش دست خود را بشوئى همچنان که اگر قنبر به دست تو آب مى ریخت. آن مرد چنین کرد، و چون تمام شد حضرت (ع) آفتابه را به محمدبن حنفیه داد و فرمود: پسرم اگر این پسر بدون پدرش نزد من آمده بود، خودم آب بر دستش مى ریختم، و لکن خداوند ابا دارد که بین پدر و پسر وقتى در جائى با هم هستند یکسان رفتار شود. بلکه پدر بر دست پدر آب ریخت و پسر باید بر دست پسر آب ریزد، پس محمدبن حنفیه بر دست پسر آب ریخت». سپس امام حسن عسکری (ع) فرمودند: «کسی که در این زمینه از علی (ع) پیروی کند، شیعه حقیقی است». و در تاریخ امام حسن (ع) مى خوانیم که با وجود داشتن مرکب هاى متعدد، بیست مرتبه پیاده به خانه خدا مشرف شدند و مى فرمودند: «من براى تواضع در پیشگاه خدا این عمل را انجام مى دهم».
روایت کرده اند که روزی امام حسین (ع) از کنار جمعی از مساکین گذشت که عباهای خود را افکنده بودند و نان خشکی در پیش داشتند و می خوردند. چون حضرت را دیدند، او را دعوت کردند. حضرت از اسب خویش پیاده شدند و فرمودند: «خدا متکبران را دوست ندارد و نزد ایشان نشست و با آنها غذا میل فرمودند. سپس به آنها فرمودند: چون من دعوت شما را اجابت کردم، شما نیز من را اجابت کنید و آنها را به خانه برد و پذیرایی و نوازش نمود.... » شخصى از اهل بلخ روایت کند که: «با حضرت على بن موسى الرضا (ع) در سفر خراسان همراه بودم روزى سفره ای پهن کردند، پس حضرت همه ملازمان خود از خادمان، و غلامان سیاه را بر سفره جمع کردند، من عرض کردم: فداى تو شوم اگر سفره جدائى از براى ایشان قرار دهى بهتر است. فرمود: ساکت باش، به درستى که: خداى همه یکى و دین همه یکى و پدر و مادر همه یکى است، و جزاى هر کس را به قدر عمل او مى دهند». امام رضا (ع) به خدمتکاران فرموده بود: «هرگاه من به خانه آمدم و شما مشغول غذا خوردن بودید، از جا برنخیزید». شبی امام رضا (ع) میهمان داشتند. چراغ خانه خاموش شد. میهمان تصمیم گرفت چراغ را روشن کند. امام اجازه نداند و فرمودند: «ما میهمان خویش را به کار وادار نمی کنیم».
و خلاصه اینکه با مطالعه و بررسی سیره و روش زندگی معصومین (ع) در می بابیم که ایشان با وجود مقام فوق العاده علمی و معنوی خود، برخوردی متواضعانه با بندگان خدا داشتند. پس سزاوار است هر مسلمان خواهان کمال و سعادت به پیشوایان خود اقتدا کرده و از غرور و تکبر دوری گزیند. چنانچه قرآن کریم می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله أسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا؛ مسلما براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى بود، براى آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند» (احزاب/ 21).
منـابـع
ملا مهدی نراقی- علم اخلاق اسلامى (ترجمه جامع السعادات)- ج 2 صفحه 436
علی اصغر الهامی نیا- سیره اخلاقی معصومین- صفحه 131-137
شیخ عباس قمی- منتهی الامال
محمد محمدی ری شهری- میزان الحکمه- ج 14
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها