هانس گئورگ گادامر

فارسی 6410 نمایش |

گادامر

هانس گئورگ گادامر فیلسوف آلمانی در سال ۱۹۰۰ در ماربورگ زاده شد. در ۱۹۱۹ زیر نظر نیکلای هارتمان و فیلسوف نوکانتی پاول ناتورپ در ماربورگ تحصیل کرد و در ۱۹۲۲ فارغ التحصیل شد. عنوان رساله پایان نامه اش «ذات لذت و دیالوگ در افلاطون» بود. در ۱۹۲۳ در فرایبورگ با هوسرل و هایدگر ملاقات کرد. او به راهنمایی هایدگر دومین رساله دکتریش را تدوین کرد و استادیار دانشگاه ماربورگ شد. گادامر یک بار گفته بود که هرچیزی را مدیون هایدگر است که تأثیری عظیم بر او گذاشت. رهیافت هرمنوتیکی هایدگر و این اندیشه اش که فلسفه از زمینه های تاریخی و هنری جدایی ناپذیر است اساس فلسفه گادامر را تشکیل می دهد.
در ۱۹۳۷ گادامر به عنوان استاد فلسفه در ماربورگ برگزیده شد و در ۱۹۳۹ برای تدریس فلسفه راهی دانشگاه لایپزیگ شد. در ۱۹۴۵ ریاست دانشگاه لایپزیگ را بر عهده گرفت. در ۱۹۴۷ نیز تدریس در دانشگاه فرانکفورت را پذیرفت. در ۱۹۴۹ در مقام استاد فلسفه در دانشگاه هایدلبرگ جانشین کارل یاسپرس شد. در ۱۹۶۸ بازنشسته شد اما تا چند دهه در آنجا به تدریس ادامه داد. او در دانشگاه ها و مراکز علمی خارج از آلمان از جمله کالج بوستن در ایالات متحده نیز تدریس کرد. گادامر شخصیتی اجتماعی و سرزنده داشت و تا واپسین سال عمرش فعال ماند. وی مطالعات دانشگاهی و فلسفی خود را با افلاطون و ارسطو آغاز کرد و به شاعران آلمانی ای چون ریلکه، پل سلان و استفان گئورگه بسیار توجه داشت. گادامر بر آن بود که شاعران بیش از دیگران (از جمله فعالان عرصه سیاست) توانایی آن را دارند که حقایق مربوط به فضای فرهنگی و فکری معاصرمان را برایمان بازگو کنند. گادامر در اواخر عمرش شروع به مطالعه جدی دین کرد و امید داشت که راهی برای الفت و نزدیکی میان ادیان جهان پیدا شود. او نمی توانست دیدگاههای تقلیل گرایانه و مکانیستی راجع به تقدیر انسان را بپذیرد. گادامر سرانجام در ۱۴ مارس ۲۰۰۲ در هایدلبرگ در سن ۱۰۲ سالگی درگذشت.

اندیشه های گادامر در کتاب حقیقت و روش

گادامر در ۱۹۶۰ کتاب حقیقت و روش را منتشر ساخت که به شکلی جامع اندیشه های وی در باب هرمنوتیک فلسفی را تشریح می کرد. این کتاب شرح و بسط وجود شناسی هایدگر در قلمرو هرمنوتیک نقادانه است و این نظر را که روش علوم تجربی یگانه راه وصول به حقیقت است مورد حمله قرار می دهد. هرمونوتیک فلسفی را می توان در بستر فلسفه شناخت و تأویل کرد. کتاب حقیقت و روش زبان را به عنوان وسیله و بستری برای تأویل (interpretation) مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد و نیز شامل نقدهایی بر زیبایی شناسی کانتی، هرمنوتیک دوره رمانتیک و تاریخ گرایی ویلهلم دیلتای است. گادامر استدلال می کند که حقایق تاریخ، جامعه و فرهنگ فقط از طریق نوعی دیالوگ و گفتگو آشکار می شوند: از طریق گوش سپردن به تاریخ آنگونه که در سنت ها و نهادها و فرهنگ و نیز در شعر جلوه گر می گردد. این حقایق در دسترس مشاهدات علمی قرار نمی گیرند. لذا استفاده از روش هرمنوتیکی در گفتار تاریخی و هنری اجتناب ناپذیر است. این روش همچنین در مورد حقوق، الهیات، ادبیات و فلسفه نیز به کار می رود.
حمله گادامر به اولویت علم، در واکنش به جریان فلسفی پوزیتیویسم منطقی بود. اصحاب پوزیتیویسم منطقی، روش علمی را یگانه راه وصول به حقیقت و آن را رشته پیوند میان همه علوم می شمردند، و در این راه تا بدانجا پیش رفتند که حتی بخش اعظمی از معناداری قضایا را به تجربه پذیر بودن آنها تعریف کردند. گادامر بر این عقیده بود که هیچ علمی آزاد از بار انفسی و ذهنیت و انگیزه های انسانی نیست و اعتقاد نداشت که علمی وجود داشته باشد که روش آن کاملا عینی و مطلقا فارغ از ذهنیت گرایی و سویه های انسانی باشد. او روش شناسی های علوم طبیعی ( تجربی) و نیز کوشش برای استفاده از این روش ها در علوم انسانی را مورد نقادی قرار می داد. به عقیده او، تجربه انسانی در بستر زبان شکل می گیرد و جدا از پیش پنداشت ها و پیش فرض های انسان نیست.

روش پدیدارشناسی گادامر

گادامر تحت تأثیر روش پدیدار شناسی هایدگر قرار داشت. او در پایان کتاب آغاز فلسفه درباره هایدگر و جایگاه او در کلیت نظامهای گوناگون فلسفی و متافیزیکی چنین می گوید: «می توان دید که هایدگر چه متفکر حقیقتا رادیکالی بوده که ادعا کرده است متافیزیک دگرگون شده و از اینکه افق مشترک فرهنگ غرب باشد مبدل گشته است به متافیزیک جدیدی که او از آن به نام «فراموشی هستی» یاد می کند و وصف آن را در چارچوب چیرگی تکنولوژی بر کلیه شؤون فرهنگ انسان می آورد که مسلما فقط به اروپا محدود نمی شود و کل جهان را دربرمی گیرد. هایدگر بسیاری چیزها را به شیوه ای جدید دیده و نه تنها امکان های نوین تفکر برای ما به وجود آورده است، بلکه همچنین امکانی ایجاد کرده که متن های فلسفی و نیز هنرها خود با ما سخن بگویند. گویی فضایی نو با آمدن او آغاز شد. البته باید تصدیق کرد که راهیابی در این فضای نو و تعقیب راه خویش، کار آسانی نیست. به این جهت می خواهم بگویم که همان گونه که افلاطون، افلاطونی نبود، هایدگر را نیز نمی توان مسؤول هایدگریها دانست.

حوزه های کاری گادامر

کارهای گادامر متمرکز بر چهار حوزه اصلی است: ۱ـ بسط و گسترش یک هرمنوتیک فلسفی ۲ـ گفتگوی فلسفی و تحقیق در تاریخ فلسفه خاصه فلسفه های افلاطون و ارسطو و هگل و هایدگر ۳ـ ادبیات به ویژه شعر و هنر ۴ـ آنچه گادامر آن را فلسفه عملی یا کاربردی نام گذاشته است که شامل مباحث سیاسی و اخلاقی است.

1- هرمنوتیک
هرمنوتیک ریشه در مسائل مربوط به تفسیر و تأویل کتاب مقدس و بسط روش هایی در این حوزه است اما به دست نظریه پردازان قرن هجدهم و اوائل قرن نوزدهم از جمله مایر، آست و شلایر ماخر به یک نظریه فراگیر برای تفسیر هرمتن بسط و پرورش یافت. ویلهلم دیلتای هرمنوتیک را باز بسط داد و آن را به عنوان روش مناسبی برای کشف و فهم حقایق و معانی مربوط به علوم انسانی یا تاریخی بسط داد. این محققان و نویسندگان اساسا هرمنوتیک را مسأله ای مربوط به روش و روش شناسی می دانستند و می کوشیدند آن را در کنار روش ریاضی به عنوان روشی علمی در حوزه علوم انسانی به کار گیرند. هایدگر که با این کارها و تحقیقات آشنایی داشت هرمنوتیک را با هدفی دیگر و در چارچوبی بسیار متفاوت به کار برد. هایدگر هرمنوتیک را نه روشی برای تفسیر و تأویل متن یا روشی «علمی» برای شناخت بلکه چیزی که تجلی و ظهور حقیقت شناخت را میسر می سازد تلقی می کرد.
گادامر با چنین زمینه ای، هرمنوتیک فلسفی خودش را هم شرح و بسط داد. این هرمنوتیک فلسفی زمینه و بنیاد مناسبی برای حقیقت شناخت فراهم می کند ولی در عین حال هر کوششی را چه در پیوند با علوم انسانی و چه علوم دیگر برای استقرار شناخت بر پایه هر نوع روش یا مجموعه ای از قواعد رد می کند. این به معنای رد و انکار اهمیت روش و دلمشغولی های مربوط به آن نیست بلکه تأکیدی است بر نقش محدود روش و تقدم شناخت به عنوان فعالیتی عملی و در موقعیت که منطق دو سویه (dialogic) دارد.
گادامر شناخت را یک فعالیت مستمر می دانست که همواره باید رو به سوی کمال باشد لذا هرگونه قطعیت نهایی برای شناخت را رد می کرد. بر همین اساس بود که با هرگونه روش یا فن و تکنیک برای کسب شناخت یا نیل به حقیقت مخالفت می کرد و معتقد بود که روش یابی برای علوم انسانی که در سنت تحقیق هرمنوتیک کلاسیک به موازات روش علوم تجربی مورد تأکید بود اساسا بر خطاست. به عقیده گادامر نه فقط در حوزه علوم انسانی بلکه در حوزه علوم تجربی هم روشی برای شناخت قطعی وجود ندارد. نگرش گادامر در مورد شناخت قابل تحویل به روش یا تکنیک نیست. از این جهات، فلسفه او با کارهای ویتگنشتاین در دوره دوم فعالیت فلسفیش قابل مقایسه است و نیز وقتی در حوزه فلسفه علم به کار رود با آثار کوهن و دیگران سنجش پذیر است.

2- فلسفه و تاریخ فلسفه
از آنجا که گادامر فهم و شناخت را به طور کلی امری جدا از تاریخ و شرایط تاریخی نمی داند فلسفه را هم در پیوند تنگاتنگ با تاریخ فلسفه می بیند. قرائت های او از فلسفه های افلاطون و ارسطو و هگل و هایدگر و گفتگوهای او با چهره هایی مانند هابرماس و دریدا در همین راستا است. از همین رو، بخش زیادی از آثار مکتوب او به مباحث تاریخ فلسفه اختصاص دارد. در این میان ارتباط او با فلسفه هایدگر نقش مهمی در تفکر وی ایفا می کند. در این باره پیشتر اشاراتی شد. در اینجا باید افزود که او در مواردی در جهتی غیر از جهت فکری هایدگر اندیشیده است. گادامر دلیل می آورد که کوشش هایدگر در دوره بعدی فکرش برای یافتن راهی غیر متافیزیکی به تفکر، وی را به موقعیتی سوق داد که او در آن فقدان (یا نیاز به) زبان را تجربه کرد، اما گادامر نمی کوشید زبان موجودمان را به کنار نهد بلکه با آن کار می کرد. به نحو مشابه، در حالی که هایدگر تاریخ فلسفه را اساسا تاریخ فراموشی وجود می دانست، فراموشی ای که افلاطون آغازگر آن بود گادامر تاریخ فلسفه را دارای چنین گرایشی نمی دانست. بدین ترتیب بسیاری از تفاوتهای میان گادامر و هایدگر به واسطه قرائت های متفاوتشان از سنت های فلسفی و تاریخ فلسفه و نیز دیدگاههایشان نسبت به شاعرانی مانند هولدرلین آشکار می شود.

3- ادبیات و هنر
گادامر در سراسر کار و فعالیت فلسفی خود دلمشغولی ادبیات و هنر و به ویژه شاعرانی مانند سلان، گوته، هولدرلین، و ریلکه بود. دلمشغولی او به هنر قویا متأثر از گفتگوی او با تاریخ فلسفه است. او در این حوزه صریحا به اندیشه های هگل و افلاطون توجه داشت. گادامر بر خلاف بخش بیشتر زیبایی شناسی معاصر تجربه مرتبط با زیبایی را در فهم ماهیت هنر امری محوری می دانست و در صفحات نهایی کتاب حقیقت و روش به بحث درباره زیبایی پرداخته است. او در این کتاب همچنین به بررسی ارتباط نزدیک میان زیبایی و حقیقت پرداخته است. او از هنر به عنوان بازی (play)، نماد (symbol) و جشن (festival) سخن می گوید. مفهوم بازی نقش مهمی در تفکر هرمنوتیک گادامر به طور کلی ایفاد می کند و مبنایی برای تبیین گادامر از تجربه مربوط به هنر و شناخت فراهم می سازد.
به دید گادامر هنر همواره چیزی بیش از یک بازنمایی ساده است و به بیرون از خود دلالت دارد. اثر هنری، با هر واسطه ای که باشد با خصلت نمادین خود فضایی را می گشاید که در آن هم جهان و هم وجودمان در جهان در روشنایی قرار می گیرند. ما در تجربه هنری صرفا «لحظه ای» از درک و حس هنری کسب نمی کنیم بلکه این امکان را می یابیم که از طریق اثر هنری به بیرون از زمان عادی گام نهیم زمانی که گادامر آن را زمان «پربار و به ثمر رسیده» و مستقل می نامد. بدین ترتیب، اثر هنری خصلتی جشن گونه و طرب انگیز و نمادین و بازی گرایانه دارد. زیرا جشن و شادمانی نیز به نحو مشابه ما را به بیرون از زمان عادی می برند.

4- فلسفه کاربردی
تأکید گادامر بر مسأله کاربرد در امر شناخت، مستلزم آن است که همه شناخت ما جهتی عملی داشته باشد به این معنی که توسط موقعیت عصر ما تعیین می گردد. خود گادامر با دامنه ای وسیع از مسائل معاصر درگیری داشت. از جمله نقش اروپا و فرهنگ اروپا در جهان معاصر، ماهیت و نقش علم و تکنولوژی و نیز نقش علوم انسانی، آموزش و تحصیل خاصه آموزش علوم انسانی، مسأله فهم و شناخت متقابل در میان فرهنگ ها به ویژه در میان ادیان. افزون بر این، گادامر درباره مسائل مربوط به حقوق، اخلاق، طبیعت متغیر دنیای جدید، ارتباط میان فلسفه و سیاست و ماهیت پزشکی و مفهوم سلامتی صاحب تألیفاتی است.

منـابـع

حميدرضا فرزاد- روزنامه ایران

باشگاه اندیشه

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها