معاد و سیره توحیدی صاحبان خرد

فارسی 3250 نمایش |

قرآن کریم در معرفی "أولوالألباب"، یعنی صاحبان خرد ناب و عقل ورزان می فرماید: «إن فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار لایات لأولی الألباب* ألذین یذکرون الله قیاما و قعودا و جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الأرض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار* ربنا إنک من تدخل النار فقد أخزیته... و لا تخزنا یوم القیامة؛ نشانه های آنان که دارای عقل دینی و فرهیخته مذهبی هستند در این آیات به شمار آمده است: قطعا در آفرینش آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز برای خردمندان دلایلی است؛ آنان که در حالت ایستاده و نشسته و خفته خدا را یاد می کنند و دایم در فکر خلقت آسمان ها و زمین بوده، می گویند پروردگارا این دستگاه با عظمت را بیهوده نیافریدی، پاک و منزهی، ما را به لطف خود از عذاب آتش دوزخ نگاه دار. ای پروردگار ما هر که را تو در آتش افکنی او را سخت خوار کرده ای. او ستمکار بوده و ستمگران را هیچ کس یاری نخواهی کرد... پروردگارا روز قیامت ما را خوار مگردان.» (آل عمران/ 190ـ 194)
آنها در آخرین مرحله و پس از پیمودن راه توحید و ایمان به رستاخیز و اجابت دعوت پیامبران و انجام وظائف و مسئولیتهاى خویش از خداى خود تقاضا می کنند و می گویند اکنون که ما به پیمان خویش وفا کردیم بار الها آنچه را تو به وسیله پیامبران وعده فرمودى و مژده دادى به ما مرحمت کن، و ما را در روز رستاخیز رسوا مگردان زیرا تو هر چه را وعده دهى تخلف ناپذیر است.
تکیه کردن روى عنوان "رسوا نشدن" بار دیگر این حقیقت را تاکید می کند که آنها به خاطر اهمیتى که براى شخصیت خویش قائلند، رسوایى را از دردناکترین مجازات ها می دانند و لذا انگشت روى آن می گذارند.
این آیات چنان در جان پیامبر (ص) نشسته بود که شب ها هنگام تهجد به ستارگان پر فروغ و زیبای آسمان می نگریست و بخشی از این آیات را تلاوت می کرد. او هرگز این نبأ عظیم و خبر بزرگ را از یاد نمی برد. نخست یاد حق در دل و بعد نام او را بر زبان داشت. این بدان جهت است که پیامبر اسلام (ص) عقل کل و ختم رسل و خردمندترین فرد بشر از آغاز تا انجام بود. عقل دینی چیزی است که انسان را به بهشت نزدیک و از جهنم دور سازد: «قلت له: ما العقل؟ قال: ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» اساس رهبری پیامبر (ص) را دو امر بزرگ مبدأ و معاد به عنوان دو خبر بزرگ و جهانی تشکیل می داد. رهبری جهانی پیامبر (ص) در این دو امر خطیر بر پایه ی عقل و نیروی خردناب استوار بود.
امام صادق (ع) می فرماید: خداوند چیزی به شرافت و عظمت عقل نیافرید. پس از آفرینش عقل به او فرمان اقبال و ادبار داد و عقل اطاعت کرد. آن گاه عقل را صد بخش کرد و نود و نه جزء آن را به رسول اکرم (ص) و یک بخش آن را به دیگران بخشید. از این رو امام صادق (ع) در روایت دیگر فرمود: رسول خدا (ص) با هیچ کس به کنه عقل خود سخن نگفت: "ما کلم رسول الله (ص) العباد بکنه عقله قط" زیرا هیچ کس توان ادراک و فهم کنه عقل آن حضرت را نداشت. بر این اساس، معرفت او درباره ی مبدأ و معاد فوق تصور بشر معمولی است.
پیامبر (ص) از قبر، برزخ، سؤال قبر، فشار قبر، نشأه قیامت، صراط، حساب، تطایر کتب، دعوت هر کسی در معاد به نام امام و رهبر او، اصحاب یمین، اصحاب شمال، آنان که نامه های کردار خویش را از پشت سر دریافت می کنند و سایر مواقف، حقایق و واقعیت هایی را ادراک می کرد که دیگران از ادراک آن قاصر بودند. گاهی می فرمود: سوره ی "هود" و "نبأ" و به نقل دیگری سوره ی "هود" و "واقعه" مرا پیر کرد برخی از بزرگان فرمودند: سر تأثیرگزاری سوره ی "هود" و "واقعه" دعوت به استقامت رسول اکرم (ص) و همراهان آن حضرت (ص) است: «فاستقم کما أمرت و من تاب معک؛ پس همان گونه كه دستور يافته ‏اى ايستادگى كن و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] و طغيان مكنيد.» (هود/ 112) استاد علامه طباطبایی چنین احتمال دادند که جامع بین سوره ی "هود" و "واقعه" همان ذکر معاد است. عنایت به معاد چنان در جان رسول مکرم (ص) اثر گذاشت که او را پیر کرد؛ «یوما یجعل الولدان شیبا؛ زیرا قیامت روزی است که خردسالان را پیر می کند.» (مزمل/ 17)
رسول اکرم (ص) با این همه اعتنای به معاد حتی یک لحظه از جامعه، خدمت به خلق خدا و رهبری آنان غفلت نورزید؛ زیرا انزوای از جامعه و بریدن از مردم در اسلام نکوهیده است. از این رو می فرمود: اگر نهالی در دست یکی از شماست و اجل شما در آستانه فرا رسیدن است و می توانید آن را بکارید و بمیرید، حتما بکارید که پاداش خواهید برد: «إن کان بید أحدکم فسیلة فاستطاع أن یغرسها قبل أن تقوم الساعة فلیغرسها فإن له بذلک أجرا؛ نباید حتی در لحظات پایانی عمر بگوییم چرا درخت بکاریم و دست از عمران و آبادانی زمین بکشیم.» البته غرس درخت مثال است و مقصود هر کار سودمند به حال خلق و جامعه ی است. اهمیت یاد معاد باعث شد که در بسیاری از دعاها توجه به روز واپسین چشمگیر باشد: «إلهی أعوذبک من نفس لاتشبع و من قلب لایخشع و من علم لا ینفع و من صلاة لاترفع و من دعاء لا یسمع»
یکی از همسران پیامبر (ص) نقل می کند: من پیامبر (ص) را در بستر نمی یافتم سپس وی را در گوشه ای در حال تضرع و لابه می دیدم که عرض می کرد: «اللهم لا تنزع عنى صالح ما أعطیتنى أبدا اللهم و لا تردنى فی سوء استنقذتنى منه أبدا اللهم و لا تکلنى إلی نفسى طرفة عین أبدا؛ بار خدایا لحظه ای مرا به حال خودم وامگذار، خدایا فضایلی که به من بخشیدی از من مگیر، و رذایلی که مرا از آنها رهایی بخشیدی برمگردان.» یعنی خدایا ارزش هایی که به موجودی فقیر، چون انسان که ذاتا فاقد هرگونه ارزش و کمالی است، اعطا فرمودی به فقدان مبدل مفرما؛ زیرا موجود فقیر اگر به حال خود رها شود سقوط خواهد کرد. همسر رسول خدا (ص) عرض کرد: ای رسول خدا! خداوند درباره ی شما فرمود: «لیغفرلک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ خداوند برای بخشش گناهان سابق و لا حق، این فتح بزرگ را بهره تو کرد.» (فتح/ 2) (مراد ذنب متوهم دشمنان است، نه گناه مصطلح دینی) پس چرا این قدر تضرع و ناله دارید؟ رسول گرامی (ص) در پاسخ فرمود: چون حضرت یونس پیغمبر (ع) لحظه ای به حال خود رها شد و به آن حال مبتلا گردید: «فلولا أنه کان من المسبحین* للبث فی بطنه إلی یوم یبعثون؛ کشتی به خطر افتاد، قرعه زدند به نام یونس (ع) افتاد و چون وی را به دریا افکندند ماهی دریا او را به کام فرو برد. مردمان هم ملامتش می کردند. اگر او به ستایش و تسبیح خدا نمی پرداخت تا قیامت در شکم ماهی می زیست.» (صافات/ 143ـ 144)
در اینجا ذکر معروف و پرمحتوایى از قول یونس نقل شده که در آیه 87 سوره انبیاء آمده، و در میان اهل عرفان به ذکر "یونسیه" معروف است: «فنادى فی الظلمات أن لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالمین؛ او در میان ظلمتهاى متراکم فریاد زد که معبودى جز تو نیست، منزهى تو، من از ظالمان و ستمکاران بودم.» بر خویشتن ستم کردم و از درگاهت دور افتادم، و به عتاب و سرزنش تو که جهنم آتش سوزانى براى من است گرفتار شدم.
این اعتراف خالصانه و این تسبیح توأم با ندامت کار خود را کرد و همانگونه که در آیه 88 سوره انبیاء آمده «فاستجبنا له و نجیناه من الغم و کذلک ننجی المؤمنین؛ ما دعاى او را اجابت کردیم و از غم و اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات مى دهیم.»
مقصود پیامبر (ص) آن است که این ناله و سوز و گداز برای دفع خطر است، نه برای آن که گناهی دامن او را گرفته و قصد رفع آن دارد؛ زیرا اساسا پیامبران از خطا و لغزش معصومند. گناهی که دیگران درباره آن حضرت توهم می کردند بر اثر جنگ هایی بود که عده ای کشته شده بودند و پیامبر را مذنب قلمداد می کردند؛ نظیر آنچه حضرت موسی فرمود: «و لهم علی ذنب فأخاف أن یقتلون؛ من از دیدگاه این مردم گناهکارم. پس در اندیشه ام مبادا به قتل من دست یازند.» (شعراء/ 14)
شخصی از حضرت ختمی مرتبت (ص) تقاضا کرد قرآن را به وی بیاموزد. یکی از یاران پیامبر (ص) مأمور تعلیم او شد و چون دو آیه ی «فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره* و من یعمل مثقال ذرة شرا یره؛ پس هر كه هموزن ذره‏ اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد. و هر كه هموزن ذره ‏اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد.» (زلزله/ 7ـ 8) را به وی آموخت، آن شخص به معلم خود گفت: همین آیه بس است. دیگران تعجب کردند که چرا با آن عطش فراوان برای آموختن قرآن به دو آیه بسنده کرد؟! حضرت رسول (ص) فرمود: «انصرف الرجل وهو فقیه؛ او در حالی که فقیه شد بازگشت.» یعنی این شخص عارف به معاد شد که از مهم ترین معارف دینی است.
امیر مؤمنان (ع) هر شب پس از فریضه ی عشا با صدای رسا به نمازگزاران می فرمود: «تجهزوا رحمکم الله؛ بار سفر را ببندید، ره توشه برگیرید، مسافرت نزدیک است.» یاد مرگ، توشه برگرفتن و استغفار همیشگی داشتن از سفارش ها و آموزش های قرآن کریم است: «فأنی لهم إذا جاءتهم ذکرهم* فاعلم أنه لا إله إلا الله و استغفر لذنبک و للمؤمنین و المؤمنات و الله یعلم متقلبکم و مثویکم؛ پس از آن که قیامت بیاید در آن حال تذکر و پند، آنان را چه سود خواهد بخشید، هیچ خدایی جز خدای یکتا نیست و تو بر گناه خود و برای مردان و زنان باایمان آمرزش طلب کن، و بدان که خدا محل انتقال شما به عالم آخرت و مسکن همیشگی شما را می داند.» (محمد/ 18ـ 19)
در آیه دیگر فرمود: «إذا جاء نصر الله و الفتح* و رأیت الناس یدخلون فی دین الله أفواجا* فسبح بحمد ربک و استغفره إنه کان توابا؛ چون هنگام فتح و پیروزی خدا فرا رسد، و در آن روز مردم را بنگری که فوج فوج به دین خدا داخل می شوند، در آن هنگام خدای خود را حمد و ستایش کن و پاک و منزه دان و از او آمرزش طلب کن که او خدایی است بسیار توبه پذیر.» (نصر/ 1ـ 3) در این آیات، خدای سبحان به زبان اثبات همه را متوجه آخرت ساخته و با لسان سلب فرموده است: «و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطا* و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر إنا أعتدنا للظالمین نارا أحاط بهم سرادقها وإن یستغیثوا یغاثوا بماء کالمهل یشوی الوجوه بئس الشراب و ساءت مرتفقا؛ ای پیامبر هرگز از آنان که تابع هوای نفس خود شدند و به تبه کاری پرداختند پیروی مکن و بگو دین حق همان است که از جانب پروردگار شما آمد. پس هر که می خواهد ایمان آرد و هر که می خواهد کافر شود. ما برای کافران ستمکار آتشی مهیا ساخته ایم که شعله های آن مانند خیمه های بزرگ گرد آنان احاطه کند و اگر از شدت عطش شربت آبی درخواست کنند، آبی بسان مس گداخته به آنان دهند که چهره ها را بسوزاند. آن آب بسیار بد شربتی و آن دوزخ بسیار بد آسایشگاهی است.» (کهف/ 28ـ 29)

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 44

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 3 صفحه 219

ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد ‏19 صفحه 156

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد