موانع یاد معاد و علت کفر به معاد
فارسی 3985 نمایش |اموری که سبب می شوند انسان از آخرت غفلت ورزد گذشته از شبهات اعتقادی و پندارهای باطل فکری عبارت است از:
1 ـ رفاه طلبی و اسراف و اتراف.
2 ـ دل بستن به خوشی و خوش گذرانی های زودگذر، سرگرمی ها، عیش و نوش و هوس رانی.
3 ـ ثروت اندوزی های بی حد و مرز.
4 ـ دشواری راه و خستگی انسان و....
به طور کلی می توان گفت هم سختی، و هم خوشی سرگرم کننده، دنیاطلبی و ثروت اندوزی های بی حد و مرز، گمراه کننده و بازدارنده از یاد قیامت است.
یکی از نمونه های بارز دنیا طلبی و غرور، جریان قارون است. خداوند می فرماید: قارون یکی از ثروتمندان قوم موسی (ع) بود. ما امکانات و ثروت کلان به او دادیم (و بدین وسیله او را آزمودیم). به او گفته شد: به مال و ثروت خود مغرور مباش که خدا هرگز مردم پرغرور و نشاط را دوست نمی دارد؛ «و ابتغ فیما اتیک الله الدار الاخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا؛ و بکوش با آنچه خدا به تو عطا فرموده ثواب و سعادت دار آخرت را تحصیل کنی (به یاد قیامت باش)، لیکن بهره ات از دنیا را هم فراموش مکن.» (قصص/ 77)
«و ابتغ فیما ءاتئک الله الدار الاخرة؛ در آنچه خدا به تو عطا کرده از مال دنیا، خانه آخرت را بطلب، و با آن آخرت خود را تعمیر کن، به اینکه آن مال را در راه خدا انفاق نموده، و در راه رضای او صرف کنی.» (قصص/ 77)
و در نصیحت دوم می افزاید: «و لا تنس نصیبک من الدنیا؛ سهم و بهره ات را از دنیا فراموش مکن.»
یعنی آن مقدار رزقی را که خدا برایت مقدر کرده ترک مکن، (و آن را برای بعد از خودت به جای مگذار)، بلکه در آن برای آخرت عمل کن، چون حقیقت بهره و نصیب هر کس از دنیا همان چیزی است که برای آخرت انجام داده باشد، چون آن چیزی که برایش می ماند همان عمل است.
بعضی از مفسرین، جمله مورد بحث را چنین معنا کرده اند که: فراموش مکن این معنا را که نصیب تو از مال دنیایی (که به تو روی آورده) مقدار بسیار اندکی است، و آن همان مقداری است که می پوشی و می نوشی و می خوری، بقیه اش زیادی است، که برای غیر از خودت باقی می گذاری، پس از آنچه به تو داده اند به قدر کفایت بردار، و باقی را احسان کن.
مال و ثروت بر خلاف پندار بعضی از کج اندیشان، چیز بدی نیست، مهم آن است که ببینیم در چه مسیری به کار می افتد، و اگر به وسیله آن "ابتغاء دار آخرت" شود، چه چیزی از آن بهتر است؟ اگر وسیله ای برای غرور و غفلت و ظلم و تجاوز و هوسرانی و هوسبازی گردد، چه چیز از آن بدتر؟! این همان منطقی است که در جمله معروف امیر مؤمنان علی (ع) درباره دنیا به روشنی از آن یاد شده است: «من ابصر بها بصرته، و من ابصر الیها اعمته؛ کسی که به دنیا به عنوان یک وسیله بنگرد چشمش را بینا می کند، و کسی که به عنوان یک هدف نگاه کند نابینایش خواهد کرد.» و قارون کسی بود که با داشتن آن اموال عظیم، قدرت کارهای خیر اجتماعی فراوان داشت ولی چه سود که غرورش اجازه دیدن حقایق را به او نداد.
این یک واقعیت است که هر انسان سهم و نصیب محدودی از دنیا دارد، یعنی اموالی که جذب بدن او، یا صرف لباس و مسکن او می شود مقدار معینی است، و مازاد بر آن به هیچوجه قابل جذب نیست و انسان نباید این حقیقت را فراموش کند. مگر یک نفر چقدر می تواند غذا بخورد؟ چه اندازه لباس بپوشد؟ چند مسکن و چند مرکب می تواند داشته باشد؟ و به هنگام مردن چند کفن با خود می تواند ببرد؟ پس بقیه خواه و ناخواه سهم دیگران است و انسان امانت دار آنها!
چه زیبا فرمود امیر مؤمنان علی (ع): «یا بن آدم ما کسبت فوق قوتک فانت فیه خازن لغیرک؛ ای فرزند آدم! هر چه بیشتر از مقدار خوراکت به دست می آوری خزانه دار دیگران در مورد آن خواهی بود.» تفسیر دیگری برای این جمله در روایات اسلامی و سخنان مفسران دیده می شود که با تفسیر فوق قابل جمع است و ممکن است هر دو معنی مراد باشد، (چون استعمال لفظ در اکثر از معنی واحد جایز است)، و آن اینکه: در معانی الاخبار از امیر مؤمنان علی (ع) در تفسیر جمله "و لا تنس نصیبک من الدنیا" چنین آمده است: «لا تنس صحتک و قدرتک و فراغک و شبابک و نشاطک ان تطلب بها الآخرة؛ تندرستی و قوت و فراغت و جوانی و نشاطت را فراموش مکن و به وسیله این (پنج نعمت بزرگ) آخرت را بطلب.» طبق این تفسیر جمله فوق هشداری است به همه انسانها که فرصتها و سرمایه ها را از دست ندهند که فرصت چون ابر در گذر است.
اما قارون فقط به زینت و تجمل دنیوی توجه داشت. دنیاجویان نیز آرزوی مال و ثروت همانند او را داشتند. اما غفلت از یاد قیامت سبب خسف او شد: «فخسفنا به وبداره الأرض فما کان له من فئة ینصرونه من دون الله وما کان من المنتصرین؛ پس از اندک زمانی او را با خانه اش به زمین فرو بردیم و هیچ کس جز خدا نتوانست او را یاری کند و خود او نیز هیچ گونه کمک دریافت نکرد.» (قصص/ 81)
آری هنگامی که طغیان و سرکشی و تحقیر مؤمنان تهیدست، و توطئه بر ضد پیامبر پاک خدا، به اوج خود برسد، دست قدرت الهی از آستین بیرون می آید و به حیات طغیانگران پایان می دهد، چنان آنها را درهم می کوبد که زندگی آنها عبرتی برای همگان می گردد.
در این آیه معنای منع و امتناع نهفته است و حاصل معنا این است که قارون، هیچ جماعتی نداشت که او را از عذاب شدن منع کنند، و خودش هم از ممتنعین نبود، که زیر بار عذاب نرود، و این درست بر خلاف پنداری بود که یک عمر در سر می پرورانید، و خیال می کرد که آن عامل که ثروت و خیر را به سویش جلب نموده و شر را از او دفع می کرد، حول و قوت خودش و جمعیت و خدم و حشمش بود، که آنها را هم به علم خود کسب کرده بود، ولی نه آن جمعش نگهش داشت، و نه آن قوت و نیرویش از عذاب خدا نجاتش بخشید، و معلوم شد که آنچه داشته خدا به او داده بود.
بنابراین حرف "فاء" در جمله "فما کان" تفریع این جمله را بر جمله "فخسفنا به..." می رساند، و چنین معنا می دهد که ما او و خانه اش را در زمین فرو بردیم، پس برایش روشن شد بطلان آنچه ادعا می کرد، و می گفت من خودم مستحق این ثروت هستم، و حاجتی به خدا ندارم، و این نبوغ علمی و نیروی خودم است که جلب خیر و رفع ضرر از من می کند.
«تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض و لا فسادا؛ ما خانه ی آخرت را برای آنان که در زمین اراده ی علو، فساد و سرکشی ندارند مخصوص می گردانیم.» (قصص/ 83) سرای زنده و جاوید ویژه کسانی است که فخرفروش، مستکبر، تجمل پرست، دنیازده، خوش گذران و عیاش نباشند. قارون با کردار خود سبب شد تا عده ای مقام و دارایی او را آرزو کنند و همچون او سرگرم زینت و زیور گردند. نه تنها برتری جوی و مفسد نیستند که "اراده" آن را نیز نمی کنند، قلبشان از این امور پاک، و روحشان از این آلودگیها منزه است.
آنچه سبب محرومیت انسان از مواهب سرای آخرت می شود در حقیقت همین دو است، برتری جویی (استکبار) و "فساد در زمین" که همه گناهان در آن جمع است، چرا که هر چه خدا از آن نهی کرده حتما بر خلاف نظام آفرینش انسان و تکامل وجود بوده، بنا بر این ارتکاب آن نظام زندگی او را بر هم می زند لذا مایه فساد در زمین است. حتی مساله "استعلاء" و برتری جویی خود یکی از مصادیق "فساد در ارض" است، ولی اهمیت فوق العاده آن سبب شده است که بالخصوص مطرح گردد. در شرح حال و سرنوشت قارون دیدیم آنچه مایه بدبختی و هلاک و نابودی او شد همان استکبار و برتری جویی بود.
در روایات اسلامی مخصوصا روی این مساله بسیار تکیه شده است، تا آنجا که در حدیثی از امیر مؤمنان علی (ع) می خوانیم: «ان لرجل لیعجبه ان یکون شراک نعله اجود من شراک نعل صاحبه فیدخل تحتها؛ گاه می شود که انسان از این لذت می برد که بند کفش او از بند کفش دوستش بهتر باشد و به خاطر همین داخل تحت این آیه می شود، (چرا که اینهم شاخه کوچکی از برتری جویی است!)»
جالب اینکه صاحب تفسیر "کشاف" بعد از ذکر این حدیث جمله ای می گوید که: بعضی از طمعکاران علو را در آیه مورد بحث به فرعون می زنند به مقتضی «إن فرعون علا فی الأرض؛ فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت.» (قصص/ 4) و فساد را به قارون به مقتضای «و لا تبغ الفساد فی الأرض؛ در زمين فساد مجوى.» (قصص/ 77) و می گویند کسی که مثل فرعون و قارون نباشد بهشت و سرای جاویدان از آن او است، و به این ترتیب تنها فرعون و قارون و امثال این دو را از بهشت بیرون می فرستند، و بقیه را از آن خود می دانند! اینها جمله "و العاقبة للمتقین" که در ذیل این آیه آمده است مورد دقت قرار نداده اند، آن گونه که علی (ع) در آن دقت فرموده.
مطلبی را که باید بر این سخن بیفزائیم این است که این گروه حتی در شناخت فرعون و قارون گرفتار اشتباه شده اند، چرا که فرعون هم علو در ارض کرد و هم مفسد بود «إنه کان من المفسدین؛ همانا او از مفسدین بود.» (قصص/ 4) و قارون نیز فساد در زمین کرد و هم علو و برتری جویی به مقتضای «فخرج علی قومه فی زینته؛ پس [قارون] با كوكبه خود بر قومش نمايان شد.» (قصص/ 79)
در حدیث دیگری از امیر مؤمنان علی (ع) چنین آمده است که به هنگام خلافت ظاهری شخصا در بازارها قدم می زد، گمشده ها را راهنمایی می کرد، ضعیفان را کمک می نمود و از کنار فروشندگان و کسبه رد می شد و این آیه را برای آنها می خواند: تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الأرض و لا فسادا، سپس می فرمود: نزلت هذه الایة فی اهل العدل و التواضع من الولاة، و اهل القدرة من الناس؛ این آیه درباره زمامداران عادل و متواضع و همچنین سایر قدرتمندان از توده های مردم نازل شده است.» یعنی همانگونه که من حکومت را وسیله برتری جویی خودم قرار نداده ام شما نیز نباید قدرت مالی خود را وسیله سلطه بر دیگران قرار دهید که سرانجام و عاقبت نیک از آن گروهی است که نمی خواهند برتری جویی و فساد کنند.
همانگونه که قرآن در پایان آیه مورد بحث می فرماید: «و العاقبة للمتقین؛ و عاقبت از آن پرهیزکاران است.» "عاقبت" به مفهوم وسیع کلمه، سرانجام نیک، پیروزی در این جهان، بهشت و نعمتهایش در جهان دیگر است، دیدیم که قارونها و فرعونها چه عاقبتی پیدا کردند با اینکه قدرت آنها بی نظیر بود؟ چون تقوی نداشتند به دردناکترین سرنوشت مبتلا شدند.
سخن را درباره این آیه با حدیثی که از امام صادق (ع) نقل شده پایان می دهیم و آن اینکه هنگامی که امام (ع) این آیه را تلاوت نمود شروع به گریه کرد و فرمود: «ذهبت و الله الامانی عند هذه الایة؛ با وجود این آیه همه آرزوها بر باد رفته است.» و دسترسی به سرای آخرت مشکل است.
یکی از اشتباهات بزرگ بشر این است که بر اثر انکار معاد و نفی روز حساب می انگارد تبه کاران و شایستگان یکسانند: «أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما یحکمون؛ آیا آنان که مرتکب اعمال زشت و تبه کاری شدند گمان کردند آنان را مانند کسانی که به خدا ایمان آورده و نیکوکار شدند یکسان قرار می دهیم تا در مرگ و زندگی هم یکسان باشند؟» (جاثیه/ 21) هرگز چنین نیست و داوری باطل و جاهلانه است سر این یکسان انگاری آن است که اگر حیات بعد از مرگ یعنی معاد نباشد و همگان با مردن از بین بروند و معدوم گردند، یکسان خواهند بود؛ زیرا اشیا یا اشخاص معدوم هیچ امتیازی با هم ندارند و پرهیزکار و تبه کار مساوی هم خواهند بود. این دسته یعنی منکران معاد پیرو خواسته های نفسانی بوده و در واقع پروردگارشان هواست: «أفرءیت من اتخذ إلهه هواه؛ ای رسول ما می نگری آن را که هوای نفسش را خدای خود قرار داده است؟» (جاثیه/ 23) منطق این گروه چنین است: «و قالوا ما هی إلا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا إلا الدهر و ما لهم بذلک من علم إن هم إلا یظنون؛ گفتند: زندگی ما جز همین دنیا و حیات طبیعت نیست و کسی ما را نمی میراند و حشر و نشر و قیامتی نخواهد بود. این سخن را نه از روی علم و دلیل، بلکه از روی وهم و خیال می گویند.» (جاثیه/ 24)
منطق مادیون زمان ما نیز همین است؛ چون ندیدند مرده ای زنده شود، می پندارند معاد و قیامت وجود ندارد. دلیل آنان این است که اگر معادی وجود دارد نیاکان ما را زنده کنید: «ما کان حجتهم إلا أن قالوا ائتوا بآبائنا إن کنتم صادقین؛ دليلشان همواره جز اين نيست كه مى گويند اگر راست مى گوييد پدران ما را [حاضر] آوريد.» (جاثیه/ 25) خدای سبحان در پاسخ آنها می فرماید: «قل الله یحییکم ثم یمیتکم ثم یجمعکم إلی یوم القیامة لا ریب فیه و لکن أکثر الناس لا یعلمون؛ بگو خدا [ست كه] شما را زندگى مى بخشد سپس مى ميراند آنگاه شما را به سوى روز رستاخيز كه ترديدى در آن نيست گرد مى آورد ولى بيشتر مردم [اين را] نمى دانند.» (جاثیه/ 26) نگویید روزگار و طبیعت ما را از بین می برد؛ زیرا نظام آفرینش محکم و متقن و بر پایه علم و حکمت استوار است. مبدأ این عالم وجود مقدس الله است که به شما حیات می دهد و شما را از این عالم به سرای دیگر منتقل می کند. در حق بودن آن روز تردیدی وجود ندارد و امری ضروری و حتمی است، ولی منکران معاد از روی جهل آن را انکار می کنند: «و لله ملک السموات و الأرض و یوم تقوم الساعة یومئذ یخسر المبطلون؛ فرمانروايى آسمانها و زمين از آن خداست و روزى كه رستاخيز برپا شود آن روز است كه باطلانديشان زيان خواهند ديد.» (جاثیه/ 27) فرمانروایی آسمان و زمین از آن خدای سبحان است. او می تواند آنها را به نظام دیگر تبدیل و به حساب همگان رسیدگی کند. روزی که قیامت قیام کند بر آنان که عمری را به بطالت و بیهودگی گذرانده اند معلوم خواهد شد که خسارت زده و سرمایه باخته اند.
آری در آن روز هر گروهی را به کتاب کردارش فرا می خوانند: «و تری کل أمة جاثیة کل أمة تدعی إلی کتابها الیوم تجزون ما کنتم تعملون؛ و هر امتى را به زانو در آمده مى بينى هر امتى به سوى كارنامه خود فراخوانده مى شود [و بديشان مى گويند] آنچه را مى كرديد امروز پاداش مى يابيد.»
علت کفر به معاد
از نظر قرآن علت عدم اعتقاد به معاد چند چیز است: یکی شبهه علمی است و دیگری شهوت عملی؛ شبهه علمی آن است که چگونه خداوند اجزای پراکنده را دوباره جمع می کند و به آنها حیات می بخشد. انسان وقتی مرد ذرات بدنش در سراسر زمین پراکنده و گم خواهد شد: «و کانوا یقولون ءإذا متنا و کنا ترابا و عظاما ءإنا لمبعوثون* أو اباؤنا الأولون؛ و مى گفتند آيا چون مرديم و خاك واستخوان شديم واقعا [باز] زنده مى گرديم. يا پدران گذشته ما [نيز].» (واقعه/ 47ـ 48) خداوند در پاسخ چنین شبهه ای می فرماید: ما به این کار توانمندیم نه تنها استخوان ها (عظام) را که قسمت مهم بدن را تشکیل می دهد برمی گردانیم، بلکه خطوط ظریف سرانگشتان را نیز به حالت اول باز می گردانیم. خدایی که اولین بار آنان را آفرید خلقت دوباره آنها برای او سهل است: «بلی قادرین علی أن نسوی بنانه؛ اینان می پندارند ما دیگر بار استخوان های پوسیده ی آنان را جمع نمی کنیم، آری ما قادریم حتی سر انگشت آنان را با همه ویژگی هایش دوباره درست کنیم.» (قیامت/ 4)
شهوت عملی آن است که اندوخته های علمی را نادیده انگارد و با علم به حقانیت معاد و قیامت عملا دست به شهوت رانی و هواپرستی بزند و از مصادیق «أفرءیت من اتخذ إلهه هواه و أضله الله علی علم» (جاثیه/ 23) باشد. وقتی شهوت جلو علم را گرفت بسان دانشی می ماند که در متون کتاب ها مدفون است. چنین دانشی نجات دهنده شخص نخواهد بود. قرآن نیز چنین انسان هایی را روی گردان از هدایت می داند. سرنوشت چنین انسان هایی را شیطان رقم می زند؛ «أولئک الذین اشتروا الحیوة الدنیا بالاخرة؛ کسانی که متاع آخرت را به کالای چند روزه ی دنیای کم ارزش فروختند.» (بقره/ 86) و کسانی که هدایت را به گمراهی معامله کردند: «أولئک الذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ماکانوا مهتدین؛ ایشان گمراهی را به جای راه راست خریدند. البته چنین تجارتی سود نخواهد کرد.» (بقره/ 16)
خدای سبحان در عین آن که بخشنده، رؤوف، مهربان، بخشایشگر و پرورش دهنده جهانیان است مالکیت آنان را نیز برعهده دارد: «الحمد لله رب العالمین* الرحمن الرحیم* مالک یوم الدین؛ ستايش خدايى را كه پروردگار جهانيان. رحمتگر مهربان. [و] خداوند روز جزاست.» (حمد/ 2ـ 4) و کسی نخواهد توانست از تحت مالکیت او خارج شود. او از همه اشخاص حساب رسی می کند. او می خواهد انسان ها بین خوف و رجا باشند. بیم و امید است که انسان را شکوفا می سازد، پرورش نیکو می دهد و نخل او را به ثمر می نشاند. از این رو گاهی تشویق و ترحیب و گاهی ترهیب و تخویف می کند: «أمن هو قانت آناء الیل ساجدا و قائما یحذر الاخرة و یرجوا رحمة ربه؛ آیا کسی که شب را به طاعت خدا به سجود و قیام می پردازد و از پایان کار خود ترسان و به رحمت الهی امیدوار است با آن کس که به کفر مشغول است یکسان است؟ هرگز یکسان نیست.» (زمر/ 9) «إنما یتذکر أولوا الألباب؛ تنها خردمندان متذکر این مطلبند.» (زمر/ 9 و رعد/ 19)
انسان هرگز نمی تواند بدون مراقبت دقیق در اعمال، به پایان کار خویش امیدوار باشد؛ زیرا اگر مراقب آنها نباشد چه بسا در لحظاتی از عمر ایمان وی تباه گردد و چه بسا بر اثر بیداری و هشیاری در لحظاتی از آن بتواند همه ی لغزش های احتمالی خود را ترمیم کند. پس باید به عاقبت کار خویش بیندیشد و به رحمت او هم امیدوار باشد. به ویژه اخلاص در عمل، انسان را نجات می دهد؛ زیرا اخلاص اکسیر اعظم است، حتی دشمن قسم خورده ی انسان، یعنی شیطان برای اخلاص ورزان حساب ویژه باز کرده و آنان را از جرگه گمراهان و فریب خوردگان بیرون برده است: «قال فبعزتک لأغوینهم أجمعین* إلا عبادک منهم المخلصین؛ به عزت و جلال تو سوگند که همه ی خلق را گمراه خواهم کرد، مگر خاصان از بندگانت که دل از غیر بریدند و برای تو خالص شدند.» (ص/ 82 ـ 83) شیطان غیر مخلصین را می تواند در حزب و دسته خود قرار دهد: «استحوذ علیهم الشیطان فأنسهم ذکر الله أولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون؛ شیطان بر دل آنان سخت احاطه کرده که فکر و ذکر خدا را به کلی از دلشان برده است. آنان حزب شیطانند. ای مردم آگاه باشید که حزب شیطان به حقیقت زیانکاران جهانند.» (مجادله/ 19)
نتیجه این که، شیطان نخست درباره معاد شبهه علمی ایجاد می کند، بعد آن را صورت برهان می بخشد و پس از تثبیت آن، در عمل وسوسه و اخلال می کند و به تدریج انسان را به شهوت های عملی می کشاند. وی برنامه گمراه کننده ی خود را چنین اعلام داشته است: «و قال لأتخذن من عبادک نصیبا مفروضا* و لأضلنهم و لأمنینهم و لامرنهم فلیبتکن اذان الأنعام و لامرنهم فلیغیرن خلق الله و من یتخذ الشیطان ولیا من دون الله فقد خسر خسرانا مبینا* یعدهم و یمنیهم و ما یعدهم الشیطان إلا غرورا* أولئک مأویهم جهنم و لا یجدون عنها محیصا؛ خدا لعنتش كند [وقتى كه] گفت بىگمان از ميان بندگانت نصيبى معين [براى خود] برخواهم گرفت. آنان را سخت گمراه و دچار آرزوهاى دور و دراز خواهم كرد و وادارشان مى كنم تا گوشهاى دامها را شكاف دهند و وادارشان مى كنم تا آفريده خدا را دگرگون سازند و[لى] هر كس به جاى خدا شيطان را دوست [خدا] گيرد قطعا دستخوش زيان آشكارى شده است. [آرى] شيطان به آنان وعده مى دهد و ايشان را در آرزوها مى افكند و جز فريب به آنان وعده نمى دهد. آنان جايگاهشان جهنم است و از آن راه گريزى ندارند.»
شیطان به خدا گفت: من بخشی از بندگان تو را زیر بار طاعت خود کشیده سخت گمراه می کنم. آنان را به آرزوهای دور و دراز درافکنم و به آنان دستور دهم تا گوش حیوانات ببرند، و امر کنم تا خلقت خدا را تغییر دهند، کتاب و احکام خدا را به دلخواه خود تأویل و تبدیل کنند، و هر کس که شیطان را دوست دارد، و او را سرپرست خود قرار دهد نه خدای خود را، سخت زیان کرده است؛ زیانی که بر هر خردمندی کاملا آشکار است. شیطان انسان را بسیار وعده دهد و آرزومند و امیدوار کند، ولی وعده و نوید شیطان به جز غرور و فریب خلق نیست. جهنم منزلگاه شیطان و پیروان اوست و از آن گریزگاهی نخواهند یافت.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 4 صفحه 31 و 49
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 16 صفحه 155- 177
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه الميزان- جلد 16 صفحه 111 - 118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها