حمایتهای الهی از حضرت نوح علیه السلام (استغاثه)

فارسی 2973 نمایش |

استغاثه به درگاه الهى

خداوند می فرماید: «و لقد نادئنا نوح فلنعمم المجیبون؛ و نوح، ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت کردیم) و چه خوب اجابت کننده اى هستیم.» (صافات/ 75)
اگر انسان بتواند رابطه خود را با خدا اصلاح نماید و صدق ادعاى خود در بندگى خدا را به اثبات برساند، قطعا از سوى خداوند مورد عنایت خاص قرار مى گیرد و امدادهاى غیبى در مواقعى که انسان نیازمند به آنها است به فریادش مى رسد. براى رسیدن به این مهم انسان باید در شناخت تکلیف خود موفق، و در عمل به آن کوشا و ساعى باشد و لحظه اى شانه از تکلیف خالى نکند، در این شرایط است که نصرت خدا قطعا او را از تنگناها نجات مى دهد و نداى «یارب» او خریدار دارد و بلافاصله لبیک الهى را به دنبال خواهد داشت، چنانکه در مورد حضرت نوح در آیه شریفه فوق و دیگر آیات که ذکر خواهد شد. لبیک خداوند به دنبال استغاثه و «یارب» آن حضرت به چشم مى خورد [و حتى در آیه مذکور خداوند خود را در اجابت کردن (و لبیک گفتن به) نداى نوح مدح کرده و مى فرماید: «فلنعم المجیبون» و حتى در مواردى بدون اینکه انسان استغاثه کند و با زبان «یارب» بگوید خداوند او را مدد نموده است چنانکه در مورد حضرت ابراهیم (ع) در هنگام به آتش افتادن اتفاق افتاد و چه موفقیت و پیروزى براى انسان بالاتر از این که در مسیر کمالیش به سوى آن ذات مطلق به جایى برسد که اراده اش در طول اراده خدا قرار گیرد و قدرتش متصل به قدرت خدا گردد. اگرچه اجابت کننده یکى است و على القاعده باید از صیغه مفرد استفاده مى شد و مى فرمود «نعم المجیب» لکن به منظور تعظیم از خودش از صیغه جمع استفاده نموده است.
منظور از ندا و استغاثه حضرت نوح (ع) که مى فرماید: «ولقد نادئنا نوح» همان نفرینى است که به قوم خود نمود و به درگاه پروردگار خویش براى هلاکت آنان استغاثه نمود، چنانکه در آیات دیگرى نیز بدان اشاره شد که ذکر خواهیم نمود.
و آیاتى چند که ذکر می شود آن حضرت ضمن ارائه گزارشى از کمیت و کیفیت تبلیغش بى ثمر و بى اثر بودن تبلیغ بر آن قوم جاهل را بیان مى نماید و در آیه دیگر مى فرماید آنها مرا نافرمانى مى کنند و پیروى دیگران را مى کنند.
1- «قال رب إنى دعوت قومى لیلا و نهارا* فلم یزدهم دعاءى الا فرارا؛ (نوح) گفت: پروردگارا من قوم خود را شب و روز (به سوى تو) دعوت کردم. اما دعوت من چیزى جز فرار از حق بر آنان نیفزود.» (نوح/ 5- 6)
از آیه شریفه چند نکته استفاده مى شود:
الف- کمیت و مقدار تبلیغ بر آن قوم که تصریح مى فرماید: شب و روز آنها را (به عبادت خدا و تقوى و اطاعت رسولشان) فرا خواندم. و شب و روز کنایه از دوام و همیشگى بودن دعوت است.
ب- بى ثمر و بى اثربودن تبلیغ بر آن قوم جاهل، که مى فرماید: دعوت من چیزى جز فرار از حق بر آنان نیفزود.
ج- درد دل و گلایه: از لحن این دو آیه و آیات بعدى در مجموع استفاده مى شود که ایشان از چنین وضعى ناراحت و دل نگران بوده، که در آیات بعدى بیشتر بدان مى پردازیم.
2- «قال نوح رب انهم عصونى و اتبعوا من لم یزده ماله و ولده الا خسارا؛ نوح (بعد از نومیدى از هدایت آنان) گفت: پروردگارا آنها نافرمانى من کردند و از کسانى پیروى نمودند که امو ال و فرزندانشان چیزى جز زیانکارى بر آنها نیفزوده است.» (نوح/ 21) در این آیه شریفه دو نکته وجود دارد که برگشت به امرى خطرناک براى انسان دارد:
نکته اول: آن حضرت به خداوند شکایت مى کند، که این قوم حرف مرا گوش نمى کنند و مرا نافرمانى مى کنند.
نکته دوم: نه تنها مرا نافرمانى مى کنند و فرمان رسول خدا را ناشنیده مى گیرند. بلکه فرمان کسى را مى برند که به ضررشان تمام مى شود. اما برگشت این دو نکته به مسئله شکر نعمت و کفر نعمت است، در این آیه شریفه به سه نعمت اشاره شده که هر سه را آن قوم کفران نموده اند و از شکر آن فرار کرده اند.
1- نعمت رسول.
2- نعمت فرزند.
3- نعمت مال.

شکر نعمت و کفر نعمت

اما رسول را باید فرمانش را مى شنیدند و اطاعتش مى کردند تا هدایت شوند، اما چنین نکردند بلکه فرمان کسانى را اطاعت کردند که بیشتر گمراهشان کنند. و باید اموال و فرزندان سبب نزدیکى آنها به خدا و عبادت بر خدا مى گشت تا بدین شکل شکر آنها را به جا آورده باشند اما چنین نشد بلکه عکس آن اتفاق افتاد و این نعمتها سبب دورى آنها از خدا و نزدیکى به بتها گشت. و عاقبت این بیمارى به عذابشان منجر گشت. و اینکه فرمود «من لم یزده ماله و ولده الا خسارا» معنایش این است که آن مال و فرزندى که از نعمت هاى توست و واجب است شکرش به جا اورده شود، در این قوم جز زیادتر شدن کفرشان ثمره اى نبخشید و به همین جهت مستوجب خسران از رحمت تو شدند. یکى از استغاثه هاى آن حضرت این است که از خداوند مى خواهد بین او و پیروانش با آن قوم عنود جدایى ایجاد نماید، چنانکه مى فرماید: «قال رب ان قومى کذبون* فافتح بینى و بینهم و نجنى و من معى من المومنین؛ (نوح) گفت: پروردگارا قوم من، مرا تکذیب کردند. اکنون میان من و آنها جدایى بیفکن و مرا و مؤمنانى را که با من هستند رهایى بخش.» (شعراء/ 117- 118) از این آیه شریفه استفاده مى شود که حضرت نوح (ع) کاملا از قومش مأیوس است و آن قوم به صورت مطلق وى را تکذیب کرده اند، به طورى که دیگر هیچ امیدى به تصدیق و ایمان در آنان نمانده است.
اینکه مى فرماید: «فافتح بینى و بینهم فتحا» بین ما و قوم جدایى افکن، این فرمایش کنایه از درخواست عذاب است که قهرا جز کفار و فاسقین را شامل نمى شود، پس وقتى که عذاب آنها را گرفت باقى مى ماند نوح (ع) و پیروانش. و در تأیید این مطلب مى فرماید «و نجنى و من معى من المؤمنین» از آنجا که هم نوح (ع) و هم پیروانش داخل آن قوم بودند شاید به همراه آن قوم گرفتار عذاب مى شدند اگر نبود عنایت ویژه خداوند بر نجات آنها، از این رو پس از درخواست عذاب به صورت کنایه براى قوم جاهل، دومین درخواستش نجات خود و پیروانش مى باشد و از جمله همین نوع استغاثه است، این فرمایش که مى فرماید: «فدعا ربه انى مغلوب فانتصر؛ (نوح) به درگاه پروردگار عرضه داشت: من مغلوب (این قوم طغیانگر) شده ام، انتقام مرا از آنها بگیر.» (قمر/ 10)
مقصود حضرت نوح از این عبارت که مى فرماید: «انى مغلوب» من شکست خورده ام، این است که از ظلم و قهر و زورگویى این قوم به تنگ آمده ام. [نه اینکه از نظر حجت و دلیل محکوم شده باشد] و کلمه «انتصار» به معناى انتقام است و در واقع این جمله کوتاه نفرینى است بر آن قوم.
در آیات فوق حضرت نوح ضمن استغاثه به درگاه الهى با کنایه و اشاره قومش را نفرین مى کرد و براى آنها تقاضاى مجازات مى نمود اما در این آیه شریفه زیر آن جناب صریحا از خداوند تقاضا مى کند که حتى یک کافر را هم در روى زمین باقى مگذار و نابودشان ساز: «و قال نوح رب لا تذر على الارض من الکافرین دیارا؛ نوح گفت: پروردگارا هیچ یک از کافران را بر روى زمین باقى مگذار.» (نوح/ 26) حضرت نوح (ع) در این نفرینش صریحا از خداوند تقاضا مى نماید که، تا آخرین نفر کافرین را عذاب کن، مبادا یکى از اینها باقى بماند، زیرا اولا، هیچ فایده اى در بقاء آنها نیست ثانیا، اگر زنده بمانند آن چند نفر مؤمن را هم گمراه مى کنند و نیز از نسلشان فرزندانى فاجر و کافر به وجود مى آید و تکثیر مى شوند.
حضرت نوح (ع) مانند طبیب حاذقى که بیمارى مسرى را مشاهده کرده باشد و دستور به قرنطینه شدن بیمار بدهد و یا دستور به جراحى عضو بیمار و یا حتى قطع شدن عضو بیمار بدهد و بدون هیچگونه ترحمى بیمار را قرنطینه و یا عضوش را قطع مى کند تا به جاى دیگر سرایت نکند. آن جناب نیز با آن رأفت و مهربانى که دارد اما بیمارى جامعه اش را به حدى خطرناک و مسرى مى بیند که مى فرماید خدایا احدى از اینها را باقى نگذار چون نه تنها بقایشان فایده اى برایشان ندارد بلکه براى دیگران کشنده است پس آنها را هلاک کن، تا با قطع شدن این عضو از جامعه، سلامتى دیگر اعضا تضمین گردد. مهربانى آن حضرت به حد بود، که خطاب شد «ولا تخاطبنى فى الذین ظلموا؛ و درباره ى کسانى که ستم کردند با من سخن مگوى.» (هود/ 37) و نیز از جمله استغاثه هاى آن حضرت که به لحاظ ماهیت متفاوت از بقیه استغاثه هایش مى باشد زیرا در آن دعا به «له» پدر و مادر و مؤمنین شده و چنین مى فرماید: «رب اغفرلى و لوالدى و لمن دخل بیتى مومنا و للمومنین و المؤمنات و لاتزد الظالمین الا تبارا؛ پروردگارا مرا و پدر و مادرم و تمام کسانى را که با ایمان وارد خانه من شدند و جمیع مردان و زنان با ایمان را بیامرز، و ظالمان را جز هلاکت میفزا.» (نوح/ 28)
در این آیه شریفه افرادی مورد دعاى حضرت نوح (ع) قرار گرفته اند:
اولا، براى خود طلب مغفرت مى نماید.
ثانیا، براى پدر و مادرش.
ثالثا، براى هر مؤمنى که وارد خانه او شده.
رابعا، براى تمامى مردان و زنان مؤمن تا بر پاى قیامت طلب مغفرت و آمرزش نموده است.
در مورد ظالمین مى فرماید: عذابشان را زیاد کن.
این آیه شریفه از یک نگاه، مژده و نویدى است براى زنان و مردان مؤمن، که انبیاء بزرگ الهى همچون نوح (ع) براى آنها طلب مغفرت، بخشش و آمرزش کرده اند، این مطلب در دل مؤمنین نور امید را منور مى کند و امیدشان را به فضل و رحمت خداوند هرچه بیشتر مى گرداند. و از نگاهى دیگر، مهربانى و عنایت ویژه و وسعت دید برگزیدگان الهى را نشان مى دهد که تنها به مردم زمان خود نمى اندیشیدند بلکه به بشریت تا قیام قیامت توجه داشتند. از این مطلب به دست مى آید که انبیا و انسانهاى الهى از جهان بینى وسیع و گسترده برخوردار بودند و خود را هیچگاه مقید به زمان، مکان، قومیت و نژاد خاص نمى کردند، و شاید بتوانیم این نکته را معیارى براى شناخت اینگونه انسانها بدانیم. یعنى یکى از معیارهاى شناخت انسانهاى الهى را «محدود و مقید نشدن به» زمان، مکا ن، قومیت و نژاد خاص» بدانیم. و از این معیار در کنار معیارهاى دیگر براى شناخت این دسته انسانها استفاده نمائیم.

دلجویى خداوند از نوح (ع)

خداوند می فرماید: «و اوحى الى نوح انه لن یؤمن من قومک الا من قد امن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون؛ به نوح وحى شد که، جز آنها که (تا کنون) ایمان آورده اند، دیگر هیچ کس از قوم تو ایمان نخواهد آورد پس از کارهایى که مى کردند غمگین مباش.» (هود/ 36)
از دست دادن چیزى که بر آن سرمایه گذارى کلان شده است بسیار دشوار و غم انگیز است چه آن امر مادى باشد یا معنوى. در مورد انبیا نیز همین مسئله صادق است زیرا یک مربى و معلم، بزرگترین سرمایه اش تعلیم و تربیت است که از جانش مایه مى گیرد، این سرمایه بزرگ را صرف انسانها مى کند و از این سرمایه گذارى انتظار رشد و تعالى دارد. براى انبیاء که بزرگترین معلم و مربى و مرشد مردم بودند، بسیار سخت بود، هنگامى که از امتشان امرى برخلاف رشد و تربیت مى دیدند. و در میان انبیاء حضرت نوح (ع) در این جهت استثنایى و منحصر به فرد بود، زیرا وى حدود 950 سال قومش را به سوى خدا دعوت نمود و قطعا امید فراوانى به هدایت و پذیرفتن دعوت از سوى آنها داشت، امید داشت بالاخره روزى آن مردم نداى فطرتشان را بشنوند و دیر یا زود به آن بازگردند، اما در این راه هرچه بیشتر تلاش کرد کمتر نتیجه گرفت و کار به جایى رسید که به خداوند شکوه کرد و فرمود: دعوت من نه تنها دیگر لبیک گویى در این قوم ندارد بلکه سبب فرار آنها مى شود [یعنى نتیجه عکس پیدا کرده است].
لکن وى از باب اتمام حجت، باز کلام خداوند را به آنها ابلاغ مى کرد، تا اینکه مدت این امت نیز به سر آمد و پس از تمام شدن حجت، سنت خداوند مبنى بر عذاب و مجازات متمردین زمانش فرار رسید، و قطعا نوح (ع) از چنین سرانجامى بر قومش غمگین بود و بر حال آن مردم جاهل ستمگر غبطه مى خورد، از این رو خداوند در آیه شریفه مذکور آن حضرت را دلدارى مى دهد و از او دلجویى مى نماید. و در جمله «فلا تبتئس بما کانوا یفعلون» تسلیتى است که خداوند به نوح (ع) داده و آن جناب را دلخوش فرموده و مى فرماید از ایمان آوردن آنها مأیوس باش و دیگر به خاطر کردار آنان اندوه مخور و خود را به تعب نینداز که چرا دعوتت را نمى پذیرند و دعوت تو از این به بعد جنبه اتمام حجت دارد.

نقش امدادهاى غیبى

در مبارزات و مجاهدتهاى نوح (ع) بى شک عوامل مختلفى براى نجات از مشکلات و بن بستها وجود دارد که انسان تحت شرایطى مى تواند از آنها مدد بگیرد، این عوامل در یک نگاه کلى به دو دسته تقسیم مى شوند:
1- عوامل مادى.
2- عوامل معنوى.
اما استفاده از عوامل مادى به عقل و خرد و سعى و تلاش بستگى دارد، به عبارت دیگر هرچه انسان بیشتر بیندیشد و تلاش نماید، نتیجه بیشترى مى گیرد. و در عوامل معنوى نیز ضوابط و شرایط خاصى وجود دارد که بر اساس آن از امدادهاى خاص غیبى [که خارج از برنامه ریزى و تدبیر انسان مى باشد]، مى توان بهره مند شد از جمله آن شرایط مجاهدت در راه حق است که انبیاء و پیروانشان در حد اعلا دارا بودند از این رو، مکرر در قرآن کریم به امدادهاى خاص خداوند نسبت به انبیاء و پیروانشان اشاره نموده است، که از جمله آنها آیاتى است که در مورد امدادهاى خداوند بر حضرت نوح (ع) و پیروانش مى باشد.
در این آیات پنج مرتبه به نجات به وسیله کشتى تصریح مى فرماید، و دو مرتبه مى فرماید از قوم ظالم و ستمگر نجاتشان دادیم و دو مرتبه مى فرماید از اندوه بزرگ نجاتشان دادیم و سه مرتبه به صورت دیگرى به مسئله امدادهاى خداوند اشاره مى فرماید.

 

منـابـع

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 17 ص 219- 220، جلد 15 ص 18-417، جلد 10 ص 334، جلد 14 ص 432، جلد 16 ص 170- 171، جلد 19 ص 112 و 59-656

علی ابن ابراهیم قمی- تفسیر قمى- جلد 2 صفحه 125

ابوعلی فضل بن الحسن الطبرسی- مجمع البیان- جلد 7 ص 104، جلد 8 ص 276

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد