ویژگیها و مقامات حضرت نوح علیه السلام (عبودیت)

فارسی 5756 نمایش |

ویژگیهای حضرت نوح (ع)، عبد و بنده خدا

خداوند می فرماید: «فکذبوا عبدنا؛ (آرى) بنده ما (نوح) را تکذیب کردند.» (قمر/ 9)
از جمله ویژگیهاى بسیار مهم و کلیدى، براى کسى که در مسیر لقاء پروردگار و در حال سیر به کمال مطلق قرار گرفته، رسیدن به مقام عبودیت است و مهمتر از این مطلب، اینکه خداوند نیز بنده نوازى کند و بگوید آن کس بنده ماست، به عبارت دیگر این درجه و مقام از سوى رب الارباب ابلاغ گردد، چنانکه در این آیه شریفه خداوند به منظور تجلیل از آن جناب و تعظیم امر او مى فرماید: «بنده ما را تکذیب کردند» و در واقع همین که مى فرماید: «بنده ما» و این مقام را اعلان مى کند بزرگترین بنده نوازى و لطف پروردگار نسبت به آن فرد است و عظمت آن شخص را مى رساند.
به علاوه خداوند با عبارت «بنده ما» به تکذیب کنندگان نیز مى فهماند که شما به واقع من را تکذیب کرده اید نه نوح را زیرا او عبد ماست و از خود چیزى نگفته، هرچه گفته از ما گفته است و نیز، این بیان بزرگترین دلگرمى براى آن حضرت است که احساس غربت و تنهایى در مقابل تکذیب کنندگان نکند.

«عبد شکور» یا «بنده اى شکرگزار»

خداوند می فرماید: «انه کان عبدا شکورا؛ همانا او بنده شکرگزارى بود.» (اسراء/ 3) (شما هم مانند او باشید تا نجات یابید). سنت هدایت و ارشاد و طریقه دعوت به توحید، عینا همان سنتى است که نوح (ع) اولین مجرى آن در عالم بشرى بود، و با قیام به آن، شکر نعمتهاى خدا را به جاى آورده و عبودیت خود را نسبت به خدا خالص کرد. شکر حقیقى ملازم با اخلاص در عبودیت خداى تعالى است که حضرت نوح (ع) هم در عبودیت و هم در شکرگزارى بنابر نص صریح قرآن کریم مورد تأیید خداوند متعال بود و در مقابل خداوند هم شکر خدمت او را [در هدایت و ارشاد طاقت فرسا 950 ساله] گذارده و سنت او را تا بقاء دنیا بقاء داده و هم در همه عوالم بر او سلام کرده و تا روز قیامت در هر کلمه طیب و عمل صالحى که از نسل بشر سر بزند او را شریک در اجر و مزد نموده است.
قرآن کریم درباره ارتباط نوح و لوط با خدای سبحان می فرماید: «عبدین من عبادنا صالحین؛ خدا براى کسانى که کافر شده اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده ى شایسته از بندگان ما بودند و به آنها خیانت کردند.» (تحریم/ 10) در این آیه نوح و لوط (ع) دو بنده از بندگان صالح معرفی شده اند. خداوند نوح را بنده ای شکور می داند.
شکر عبارت از اخلاص در توحید و عبادت است. وقتی انسان نعمتی را در جای خود صرف کند، شاکر آن نعمت است و این بدون خلوص در عبادت، به دست نمی آید. شکر کردن، تنها در محدوده ی زبان و در حد گفتن "الحمدلله" نیست. شکر، هم حیطه زبان و هم محدوده ی قلب و هم محور عمل را شامل می شود. عبد سپاسگزار کسی است که همه نعمتها را در همه مراحل، از آن خدا بداند و همه آنها را در راه خدا صرف کند. بر این اساس باید گفت که بدون خلوص در عبادت، رسیدن به مقام شکر محقق نمی شود. انسان شکور، هم عبد مخلص است و هم مخلص؛ هم خود در عبودیت اخلاص می ورزد و هم خداوند او را انتخاب می کند. یعنی هم از کسانی است که "استخلصهم الله لنفسه" و هم از آنان که "اخلص لله عبادته". شکور بودن نوح بدین معناست که او همه ی نعمتها را از خداوند می داند و همه آنها را در راه او صرف می کند. پس هم معرفت او ناب است، و هم عمل وی خالص.

عبد مؤمن

خداوند می فرماید: «إنه من عبادنا المؤمنین؛ (نوح) او از بندگان با ایمان ما بود.» (صافات/ 81)
این جمله تحلیلى است بر جمله قبل که مى فرمود: «نوح از نیکوکاران است، زیرا او از بندگان مؤمن ما بود.» [از این عبارت به دست مى آید که بین نیکوکارى و ایمان رابطه اى ضرورى است، چون در آیه شریفه دلیل نیکوکار بودن آن حضرت را «بنده مؤمن» بودن دانسته است، بنابراین نیکوکارى بدون ایمان یا اتفاق نمى افتد و یا مفید نخواهد بود و سبب رشد و تعالى نیکوکار نخواهد شد] و نوح (ع) اولا با درک حقیقت بندگى، به حق بندگى خدا را نمود و غیر از خواست خدا را نمى خواست، و اراده اش، اراده خدا بود، بنابراین به غیر از دستور خدا به چیزى عمل نمى کرد.
ثانیا چون از مؤمنین حقیقى بود، از نظر اعتقادات نیز غیر از آنچه که حق بود، معتقد نبود، و این اعتقاد به حق در تمامى ارکان وجودش جریان داشت و به یقین کسى که چنین باشد غیر از حسن و نیکویى از او عملى سر نمى زند. پس او از نیکوکاران است، چون از بندگان مؤمن و معتقد خداوند است.در حقیقت مقام عبودیت و بندگى و همچنین ایمان توأم با احسان و نیکوکارى که در آیه شریفه ذکر شده، دلیل اصلى لطف خداوند نسبت به نوح (ع) و نجاتش از اندوه بزرگ، و سلام و درود الهى بر او بود، که اگر این برنامه از ناحیه دیگران نیز تعقیب شود مشمول همان رحمت و لطفند چرا که الطاف پروردگار جنبه شخصى و خصوصى ندارد.

نیکوکار «محسن»

خداوند می فرماید: «سلام علی نوح فی العالمین* انا کذلک نجزی المحسنین؛ درود بر نوح در میان جهانیان. ما این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.» (صافات/ 79- 80)
جمله «انا کذلک نجزی المحسنین» در آیه شریفه منتى را که خدا بر نوح (ع) نهاده و کرامتى که به وى کرده [از آن جمله ندایش را اجابت نمود و او و اهلش را از کرب عظیم نجات داد و ذریه اش را در قرون بعد باقى نگهداشت و آثارش را در قرون بعد از خودش حفظ کرد و درودى که تا روز قیامت از ناحیه فرد فرد بشر صالح به وى فرستاده] تعلیل مى کند و اگر پاداش نوح را به پاداش محسنین و نیکوکاران تشبیه کرده این تشبیه تنها در اصل پاداش است نه در خصوصیات.
به عبارت دیگر با این تشبیه نمى خواهد بفرماید به همه نیکوکاران همین پاداش را که به نوح دادیم، مى دهیم. بالاخره با استفاده از این آیه و آیه دیگرى که ذکر مى کنیم، به دست مى آید که از جمله ویژگیهاى مورد تأیید قرآن کریم براى حضرت نوح (ع)، احسان و نیکوکارى است، خداوند در این آیات ضمن ذکر نام آن حضرت در ردیف نیکوکاران، نوع جزایى که دریافت کرده اند را نیز ذکر مى نماید و مى فرماید اینگونه نیکوکاران را جزا مى دهیم. خداوند می فرماید: «و نوحا هدینا من قبل... و کذلک نجزى المحسنین؛ و نوح را نیز پیش از آن هدایت نمودیم... و این گونه نیکوکاران را پاداش مى دهیم.» (انعام/ 84)
ظاهر سیاق آیه چنین اقتضاء مى کند که مراد از «جزاء» در کلمه «نجزى» همان هدایت الهى باشد که در ابتدا ذکر شد، و اگر با «کذلک» که اسم اشاره به دور است به هدایت اشاره کرده به علت عظمت موضوع است، به عبارت دیگر در جایى که موضوع از عظمت خاصى برخوردار باشد با «کذلک» مى توان به آن اشاره نمود. نیکوکاران واقعى کسانى هستند که، نیکى را به خاطر نیک بودنش انجام مى دهد نه به خاطر شخص خاصى، براى نیکوکار نباید اهمیت داشته باشد که براى چه کسى نیکى را انجام مى دهد، زیرا نیکوکار با انجام عمل نیک قصد تقرب به خداوند را دارد و در مقابل عملش از آن شخص یا اشخاص تقاضاى جبران یا مزد نمى کند چنانکه از قول حضرت نوح (ع) ذکر مى فرماید: «و ما اسلکم علیه من اجران اجرى الاعلى رب العالمین؛ [فرمود] از شما مزدى درخواست نمى کنم، مزد من بر پروردگار عالمین است.» (شعراء/ 109)
قرآن رابطه بین نوح (ع) و دیگر انسانها را، رابطه احسان می شمارد. او نسبت به دیگران نیکی می کرد چنانکه کارش نیک بود. احسان یا به این معناست که انسان برای دیگران کار خیر انجام بدهد و یا به این معناست که خود فعل حسن و خیر را انجام دهد. در هرحال، نوح از محسنان بود.

امین و درستکار

خداوند می فرماید: «انى لکم رسول امین؛ [نوح به قومش گفت] مسلما من براى شما پیامبرى امین هستم.» (شعراء/ 107) امین در لغت به معناى، امانت دار و قوى، کسى که بر او اعتماد کنند و از او ایمن باشند امین یکى از اسماء بارى تعالى است و نیز لقب پیامبر اکرم (ص) قبل از بعثت وى بوده است. این صفت چهارده مرتبه در قرآن کریم ذکر شده است که هفت مورد آن اثبات این صفت براى هفت پیامبر است. که معمولا به معناى امانت دار، معتمد و مورد اطمینان و خیرخواه آمده است. اما در این آیه شریفه نیز حضرت نوح (ع) خطاب به قومش [که او را تکذیب مى کردند و به او اطمینان و اعتماد نمى کردند و دائما به او افترا و کذب و ... مى زدند] مى فرماید: «من براى شما رسولى از ناحیه پروردگارتان و امینى بر رسالت او هستم، به شما ابلاغ نمى کنم مگر آنچه را که پروردگارم مأمورم کرده و از شما خواسته است، بنابراین مرا اطاعت کنید، زیرا اطاعت من، اطاعت خداست.»
خداوند می فرماید: «و ترکنا علیه فى الاخرین؛ و نام نیک او را در میان امتهاى بعد باقى نهادیم.» (صافات/ 78) مراد از کلمه «ترک» باقى گذاشتن است. و مراد از کلمه «آخرین» امتهاى بعد از نوح (ع) است. مراد از «باقى گذاشتن نام نیک در بین امتهاى بعد از او این است که خداى تعالى» «دعوت نوح را به سوى توحید» بعد از او هم در بشر زنده نگه مى دارد و در هر عصرى تا قیامت اثر مجاهدتهاى آن جناب در راه خدا باقى و محفوظ مى ماند. به عبارت دیگر حاصل زحمات و تلاشهایش حفظ مى شود تا پایان عالم.

توکل بر خدا

خداوند می فرماید: «و ما لنا الا نتوکل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ماءاذیتمونا و على الله فلیتوکل المتوکلون؛ و چرا بر خدا توکل نکنیم، با اینکه ما را به راههاى (سعادت) رهبرى کرده است و ما به طور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد. (و دست از رسالت خویش برنمى داریم) و توکل کنندگان، باید فقط بر خدا توکل کنند.» (ابراهیم/ 12)
در این آیه شریفه مى فرماید توکل بر خدا واجب است زیرا خداوند به ما راه نشان داده و آن راه دربر گیرنده تمامى خیرات است، بنابراین وقتى که انسان بدون هیچ تلاشى، خداوند تمامى خیرات را برایش فراهم نمود، پس بر انسان لازم است بر این خیرخواه یعنى خداوند توکل نماید. سبل جمع سبیل به معناى راهها است و راه براى انبیاء عبارت است از همان شریعتهایى که مردم را به سوى آن دعوت مى کردند.
جمله «ولنصبرن على ما آذیتمونا» صبر در برابر آزار و اذیت امت را فرع بر وجوب توکل قرار داده است و معنایش این است: حال که توکل بر خدا واجب است و ما به او ایمان داریم و او ما را به راههایمان دلالت و رهبرى فرموده جا دارد، در راه دعوت شما به سوى او، در برابر آزار و اذیت شما صبر کنیم تا او به آنچه که مى خواهد حکم فرماید و هرچه مى خواهد بکند، بدون اینکه به قوه خیالى خودمان اعتمادى بکنیم. و جمله «و على الله فلیتوکل المتوکلون» مى فهماند که نه تنها ما باید چنین باشیم، بلکه هر کسى که داراى توکل به خدا است باید وصفش چنین باشد، زیرا غیر خدا دلیل و راهنماى دیگرى نیست، و تنها مؤمن مى تواند متوکل حقیقى باشد، چون کسى که داراى توکل حقیقى است فکرش این است که همه امور به دست خدا است و با چنین فکرى جز اطاعت در آنچه خدا دستور مى دهد و دست برداشتن از آنچه او نهى مى کند، و رضا به آنچه که او راضى است و خشم برآنچه که او را به خشم در مى آورد، چاره اى ندارد، و این ترجمان ایمان است. به بیان دیگر حضرت نوح استدلالى روشن بر مسئله توکل خود و دیگران بر خدا ذکر مى نماید و با این استدلال لزوم و ضرورت آن را بیان مى فرماید: چرا بر «الله» توکل نکنیم؟ (و در همه مشکلات به او پناه نبریم؟ چرا ما از قدرتهاى پوشالى و تهدیدها بترسیم) در حالى که ما را به راههاى سعادتمان هدایت کرده.
سپس مى فرماید: اکنون که تکیه گاه ما خداست و او تکیه گاهى شکست ناپذیر است ما در برابر تمام آزار و اذیتهاى شما ایستادگى و شکیبایى خواهیم کرد. معناى توکل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکاى بر قدرت بى پایان خداوند، خود را پیروز و فاتح بداند و به این ترتیب توکل امید آفرین نیروبخش و تقویت کننده و سبب فزونى پایدارى و مقاومت است و به حق باید نوح (ع) را مصداق اکمل متوکل بر خدا دانست زیرا آن حضرت در رسالت طولانى خود با انبوه مشکلات و آزار و اذیتها، مخصوصا بى رقبتى عامه مردم به ایمان و تکذیب عمومى نسبت به آن حضرت، اما در عین حال مأیوس نشد و همچنان تا پایان عمر مردم را به توحید دعوت مى کرد.
خداوند می فرماید: «ولنصبرن على ما إذیتمونا» (ابراهیم/ 12) و ما به طور مسلم در برابر آزارهاى شما صبر خواهیم کرد (و دست از رسالت خویش برنمى داریم) بزرگترین و روشنترین دلیل بر، بردبار بودن و صبور بودن آن حضرت رسالت طولانى و طاقت فرسا، و بى میلى و بى رقبتى مردم به طور عموم نسبت به ایمان به رسالت و دعوت اوست که این نکته در جاى خود منحصر به فرد است که یک پیامبرى در این مدت طولانى دعوت نماید و تعداد انگشت شمارى به او ایمان بیاورند. چنانکه خداوند می فرماید: «فلبث فیهم الف سنةالاخمسین عاما؛ حضرت نوح نهصد و پنجاه سال در بین مردم ماند و به ارشاد و هدایت آنها پرداخت.» (عنکبوت/ 14) اما کوچکترین ناامیدى و یأسى در وجودش راه پیدا نکرد و در دعوت به رسالت خود ذره اى کوتاهى نکرد. گرچه با قومى لجوج و عنود روبرو بود و معمولا بر انسانهاى این چنین هیچ تدبیرى کارآیى ندارد و هیچ امیدى به هدایتشان نیست، اما در عین حال آنها را به هدایت دعوت مى کرد، با تصور چنین وضعیتى عظمت صبور و بردبار بودن آن حضرت روشن مى شود. و مى توان او را مظهر صبر و بردبارى دانست. و الگوى واقعى براى رسیدن به صبر قرارش داد.

بردباری نوح در تبلیغ رسالت

قوم او همواره به ایذاء و تمسخر وی پرداختند، به گونه ای که خداوند درباره بردباری نوح (ع) می فرماید: «فکذبوا عبدنا وقالوا مجنون و ازدجر؛ نوح را تکذیب کردند و او را مجنون خواندند و منع کردند.» (قمر/ 9) چنین نبود که وی در تبلیغ آزاد و رها باشد، بلکه آنها او را زجر می دادند و بازمی داشتند؛ اما او خسته نشد و نهصد و پنجاه سال ایذاء و اذیت را تحمل کرد. این بردباری و حلم نهصد و پنجاه ساله به مقام علمی و معرفت نوح (ع) بر می گردد.
صبر و بردباری بدون علم و معرفت و آگاهی از اسرار عالم، میسر نیست. هنگامی هم که نوح لب به نفرین گشود، بر این اساس بود که خداوند او را آگاه کرد که از این پس کسی از قوم تو ایمان نخواهد آورد. آنان که اهل ایمان بودند، تا کنون ایمان آوردند. آنگاه نوح (ع) عرض کرد: «پروردگارا نه تنها اینها ایمان نمی آورند، بلکه نسل اینها هم ایمان نخواهند آورد.» این بیان قاطع در پیشگویی از نسلهای آینده به مدد علم غیب است. صبر شاکران و عالمان اسرار قرآن کریم حضرت نوح را بنده ای شاکر می داند: «إنه کان عبدا شکورا؛ و صبر نوح نیز صبر شاکرانه بود.» (اسراء/ 3) او خدا را شکر می کرد که نزدیک ده قرن رنج را تحمل کرده است. انسان اگر به جریان امور آگاه باشد، فراز و نشیب روزگار برای او چندان خسته کننده نخواهد بود. صبر، بر انسان جاهل دشوارتر است و بر انسان آگاه آسانتر؛ تا جایی که دیگر تلخی صبر از میان می رود.
وقتی موسی از خضر (ع) درخواست همراهی کرد، خضر گفت: «تو نمی توانی صبر کنی، زیرا از علم ولایت و اسرار غیب آگاه نیستی و صبر برای انسانی که عالم نیست، دشوار است.» «وکیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا؛ و چگونه مى توانى امرى را که به اسرارش احاطه ندارى تحمل کنى؟» (کهف/ 68) هر اندازه که انسان خبیر به قضا و قدر باشد، صبرش آسانتر است. برای آن که انسان بتواند صابر باشد، چاره ای جز تحصیل علم و معرفت ندارد. علم و معرفت از سختی حادثه می کاهد و تحملش را در ذائقه ی انسان شیرین می کند. بنابراین نوح که قریب ده قرن صبر کرد و هرگز احساس خستگی نمی کرد، برای این بود که به اسرار عالم عالم بود. وقتی اشراف قوم نوح به او گفتند که تو در ضلالتی، وی در پاسخ فرمود: «یا قوم لیس بی ضلالة ولکنی رسول من رب العالمین* واعلم من الله ما لا تعلمون؛ گفت: اى قوم من! هیچ گونه گمراهى در من نیست، بلکه من فرستاده اى از جانب پروردگارعالمیانم. پیام هاى پروردگار خویش را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و از خدا چیزها مى دانم که شما نمى دانید.» (اعراف/ 61- 62)
آنچه را که من می دانم، نه تنها شما نمی دانید، بلکه نمی توانید آن را از خود بیاموزید. علمی که من آموخته ام، علمی نیست که در مدرسه ها به شما بیاموزند. حضرت نوح که عبد شاکر و عالم به اسرار بود به قوم خود فرمود: «انی علی بینة من ربی؛ بگو: بى تردید، من بر حجتى روشن از پروردگار خود هستم.» (انعام/ 57) برای من حقایق روشن است، اما برای شما معماست. آفتاب روشن برای خفاش معماست و آن کس که حقایق برای او معماست، سرانجام گرفتار هلاکت خواهد شد. البته شب و روز برای نابینا یکسان است؛ شب او شب است و روز او هم شب. اما آن که چشم دارد، روز و شب او هر دو روز است، چنان که شب مردان خدا روز است، زیرا مرد خدا بیناست و نور آسمانها و زمین را می بیند. او نه تنها روز نور آسمانها را می بیند، بلکه در شب بهتر از روز، نور آسمانها و زمین را می نگرد: «ان ناشئة الیل هی اشد وطأ واقوم قیلا؛ مسلما پدیده ى شب [خیزى] داراى استحکام بیشتر و ذکر و قرائت [در آن] استوارتر است.» (مزمل/ 6)
شب دارای نشئه و عالمی است که انسان در آن سخنش محکمتر و پایش استوارتر و قیامش سودمندتر است. خداوند به رسولش می فرماید: روز حرکتها، رفت و آمدها و تلاشها نمی گذارد تا تو نور معنوی آسمانها و زمین را درست ببینی: «ان لک فی النهار سبحا طویلا؛ پس شب برخیز و با شب زنده داری، ناشئه ی لیل را احیا کن.» (مزمل/ 7) شب زنده داری و بر پاداشن نماز شب به مثابه ی پا بر جای محکم گذاشتن است.

علم

چگونگی رابطه ی نوح با خداوند و مردم به دلالت التزامی، مقام شامخ علمی وی را بیان می کند و معلوم می دارد. آنچه دلالتش بر مقام علمی نوح واضح تر است، کلام خود آن حضرت است که فرمود: «بسم الله مجریها ومرسیها؛ به نام خداست حرکت آن و به نام خداست ایستادن آن.» (هود/ 41) از این سخن بر می آید که نوح (ع) درمان همه مشکلات را تنها به دست خداوند می داند و بر همه مشکلات به نام خداوند پیروز می شود و کاری که عبد صالح سالک با کلمه طیبه "بسم الله" می کند نمودار کار خداوند است که با کلمه "کن" انجام می دهد. قهرا صرف تلفظ به کلمه بسم الله نخواهد بود.
خداوند همچنین می فرماید: «قال یا قوم... اعلم من الله مالاتعلمون؛ ترجمه: گفت اى قوم... من (از طرف) خداوند چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید.» (اعراف/ 62) اینکه نوح (ع) به قومش مى فرماید «من به چیزهاى از طرف خدا علم دارم که شما آنها را نمى دانید.» مقصود آن حضرت از این جمله ممکن است جنبه تهدید در برابر مخالفتهاى آنها داشته باشد که من مجازاتهاى دردناکى از خداوند در برابر تبهکاران سراغ دارم که شما هنوز از آن بى خبرید. و یا اشاره به لطف و رحمت پروردگار باشد که اگر در مسیر اطاعت خدا گام بگذارید برکات و پاداشهایى از او سراغ دارم که شما به عظمت و وسعت آن واقف نیستید.
به عبارت دیگر استاد علامه طباطبایى مى فرماید: «آن جناب در این چند جمله (در آیه فوق) اوصاف خود را مى شمارد نخست اینکه پیام هاى خداوند را به شما ابلاغ مى کنم، دوم اینکه خیرخواه شما هستم، سوم اینکه، چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید و مقصودش از آن چیزها، معارفى است که خداوند از سنن جارى در عالم [از آغاز تا انتها] به وى آموخته است، مانند وقایع قیامت، جزئیات ثواب و عقاب، اطاعت و معصیت بندگان، رضا و غضب و نعمت و عذابش. بالاخره از آیه شریفه به دست مى آید که حضرت نوح (ع) خود را متصف به علم الهى مى داند و این خصوصیت را به قومش اعلان مى کند تا سبب تحریض آن قوم جاهل در اطاعت و پیروى از او گردد و بدین وسیله به مسیر سعادت هدایت شوند.»

سن و سال

خداوند می فرماید: «و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فلبث فیهم الف سنة الا خمسین عاما فاخذ هم الطوفان و هم ظالمون؛ و ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، و او در میان آنان نهصد و پنجاه سال درنگ کرد اما سرانجام طوفان و سیلاب آنان را فرا گرفت در حالى که ظالم بودند.» (عنکبوت/ 14)
از ویژگیهاى منحصر به فرد آن جناب طولانى بودن مدت رسالت و عمر شریفش بوده است اما در مورد مقدار عمرش بحثهایى شده است، که اگر فقط آیه شریفه را در نظر بگیریم عمر وى هزار سال 50 سال کم است که از جمله «لقد ارسلنا» به دست مى آید که پیش از بعثت نیز مدتى مثلا حدود چهل سال زندگى کرده و به موجب آیه 48 سوره هود که مى فرماید: «گفته شد: اى نوح با سلامت و برکاتى از ناحیه ما بر تو و بر تمام امتهایى که با تواند فرود آى.» قطعا مدتى پس از طوفان نیز آن حضرت همراه قومش زیسته است و اگر آن را هم ده سال بدانیم عمر آن حضرت در حدود هزار سال یا بیشتر بوده است. بنابراین بدون استفاده از تاریخ و روایات نمى توان عمر آن حضرت را معین نمود، گرچه در تاریخ و روایات هم به مدت معین و دقیقى اشاره نکرده است چنانکه در ابتداى این بحث متذکر شده ایم. عمر آن جناب را حدود 1290 سال ذکر کرده اند.
هدف قرآن زیاد جلوه دادن مدت دعوت بوده است، از این رو فرموده هزار سال پنجاه سال کم. و شاید بتوان گفت که از نظر قرآن نکته مهم طولانى بودن رسالت آن حضرت [با آن همه مشقت و سختى و بى رقبتى مردم به او و خداى متعال] بوده و شاید مهم نبود که بفرماید او چقدر عمر کرده والا آن را هم ذکر مى کرد. ضمنا عده اى طولانى بودن عمر آن حضرت را معجزه او ذکر کرده اند تا بدین وسیله عمر زیاد او را توجیه کرده باشند. گرچه نیازى به این توجیه نیست زیرا، مقدار عمر بشر هنوز به لحاظ علمى کشف نشده است و هیچ کسى نمى تواند ادعا کند که بشر این مقدار عمر ندارد تا بخواهیم براى عمر طولانى آن حضرت دلیل و توجیهى ذکر نماییم.

منذر و مبشرى خستگى ناپذیر

خداوند می فرماید: «ان أنا الا نذیر مبین؛ (نوح گفت) من تنها انذار کننده اى آشکارم.» (شعراء/ 115) و «انا اوحینا الیک کما اوحینا الى نوح والنبین من بعده* ... و رسلا مبشرین و منذرین لئلایکون للناس على الله حجة بعدالرسل؛ ما به تو وحى فرستادیم همانگونه که به نوح و پیامبران بعد از او وحى فرستادیم. پیامبرانى که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از این پیامبران حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند.» (نساء/ 165- 163)
از جمله خصوصیات انبیاء مبشر و منذر بودن است گرچه از یک نگاه باید گفت انبیاء مأمور به بشارت و تنذیر بوده اند و بدین وسیله بشریت را به سوى سعادت و هدایت سوق مى دادند. اما بر اساس همین شیوه کار آنها به مرور زمان متصف به مبشر و منذر مى شوند. که در قرآن کریم بسیارى از انبیاء را متصف به این دو صفت نموده و این مأموریت را نوعى اتمام حجت بر بشر ذکر نموده است.
خداوند می فرماید: «و لقد أرسلنا نوحا إلى قومه إنی لکم نذیر مبین؛ و به راستى نوح را به سوى قومش فرستادیم، [که بگوید] من براى شما بیم رسانى آشکارم.» (هود/ 25) در قرائت معروف، کلمه "انى" با کسره همزه قرائت شده و بنابراین قرائت، چیزى از ماده "قول" در تقدیر گرفته شده که در نتیجه قرائت تقدیر آیه: «و لقد ارسلنا نوحا الى قومه فقال انى لکم نذیر مبین» است، یعنى ما نوح را به سوى قومش فرستادیم، پس او گفت من براى شما بیم رسانى روشنم. بعضى از قاریان، این کلمه را با فتحه همزه خوانده اند که بنابراین قرائت، حرف "باء" در تقدیر گرفته شده و تقدیر کلام: "بانى لکم..." است، و معنایش این است که: ما نوح را به سوى قومش فرستادیم به اینکه من براى شما نداگرى روشنم، و این جمله یعنى جمله "إنی لکم نذیر مبین" چه به آن قرائت و چه به این قرائت بیانى است اجمالى براى فهماندن اینکه نوح (ع) چه رسالت هایى داشته و آنچه داشته و از ناحیه پروردگارش رسانده، انذارهایى روشن بوده، پس خود آن جناب قهرا نذیرى مبین بوده است.
پس همانطور که اگر مى گفت: "اى مردم آنچه من به شما خواهم گفت انذارى مبین است" با بیانى اجمالى و کوتاه ترین بیان فهمانده بود که رسالتش چه جنبه اى دارد، حالا هم که گفته: "من نذیرى مبین هستم" همان اجمال را رسانده است، با این تفاوت که در این تعبیر یک نکته اضافى نیز هست و آن بیان وضع خودش است که فهمانده خیال نکنید من همه کاره عالمم، نه، من تنها پیام و رسالتى از ناحیه خداى تعالى (همه کاره عالم) دارم، و آن این است که شما را از عذاب او انذار کنم. و خلاصه آن نکته این است که من تنها یک نامه رسان و یک واسطه هستم.
«أن لا تعبدوا إلا الله إنی أخاف علیکم عذاب یوم ألیم؛ که جز خدا را نپرستید همانا من از عذاب روزى دردناک بر شما بیمناکم.» (هود/ 26) این جمله بیان دیگرى است براى آن رسالتى که در جمله: "إنی لکم نذیر مبین" آورده بود، که برگشت هر دو وجه به یک چیز است. و کلمه "أن" در جمله "أن لا تعبدوا" به هر حال تفسیرى است، و معناى جمله این است که رسالت من "لا تعبدوا؛ عبادت نکنید" است، رسالتم این است که شما را از راه انذار و تخویف، از عبادت غیر خداى تعالى نهى کنم. پس نظر ما این شد که جمله "أن لا تعبدوا" تفسیر است براى جمله "إنی لکم نذیر مبین"، ولى بعضى از مفسرین آن را بدل آن جمله و یا مفعول کلمه "مبین" گرفته اند که بنابر بدلیت معنا چنین مى شود: "و لقد ارسلنا نوحا الى قومه أن لا تعبدوا"، و بنابر مفعول بودن چنین مى شود: "إنی لکم نذیر مبین أن لا تعبدوا؛ من براى شما بیم دهنده بوده و بیانگر این هستم که غیر خدا را نپرستید" و شاید سیاق آیه از میان این سه وجه قول ما را تایید کند.

منطق در گفتگو

یکى از راههاى مناسب براى شناخت منطقى بودن کسى این است که، در منش و رفتار او حاکمیت حکمت و مصلحت و خردورزى دیده شود، البته کشف منطقى بودن کسى، از این راه مشکل است. اما راه آسان تر، با توجه به گفتار شخص است، اگر گفتارى به دور از، لجاجت، جهل، تعصب، منیت و تکبر و خودخواهى باشد به علاوه بر اساس قواعد عقلى و فطرى استوار و مستدل و متقن باشد. قطعا گفتارى منطقى است و منطقى بودن گوینده را نیز به اثبات مى رساند. از باب نمونه چند گفتگو از حضرت نوح (ع) با قومش را نقل مى کنیم تا منطق استوار آن حضرت در گفتگو دیده شود، تا براى خوانندگان عزیز به عنوان الگو و سرمشق قرار گیرد.
«فقال یا قوم اعبدو الله ما لکم من إله غیره*... إنى اخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ گفت: خداى یگانه را پرستش کنید که معبودى جز او براى شما نیست (اگر غیر او را پرستش کنید) من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم. [اما قومش پاسخ او را چنین دادند: ما تو را در گمراهى آشکارى مى بینیم.] گفت: اى قوم، هیچ گونه گمراهى در من نیست، ولى من فرستاده از جانب پروردگار جهانیانم. رسالتهاى پروردگارم را به شما ابلاغ مى کنم و خیرخواه شما هستم و از خدا چیزهایى مى دانم که شما نمى دانید.» (اعراف/ 59- 62)
«انى لکم نذیر مبین* ان لا تعبدوا الا الله انى اخاف علیکم عذاب یوم الیم؛ (نوح گفت) من براى شما بیم دهنده اى آشکارم. جز «الله» خداى یکتا را نپرستید، زیرا بر شما از عذاب روز دردناکى مى ترسم.» (هود/ 25- 26)
«(نوح گفت) اى قوم به من خبر دهید اگر من دلیل روشنى از پروردگارم داشته باشم... (آیا بازهم رسالت مرا انکار مى کنید؟) آیا ما مى توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم با اینکه شما کراهت دارید)؟ اى قوم، من به خاطر دعوتم اجر و پاداشى از شما نمى طلبم اجر من تنها بر خداست. [بعضى از اشراف قوم مى گفتند اگر بعضى افراد که ایمان آورده اند از دور خود دور کنى و آنها را طرد نمایى ایمان مى آوریم، اما ایشان مى فرمود: ] من آنها را که ایمان آورده اند (به خاطر شما) از خود طرد نمى کنم زیرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. اى قوم، چه کسى مرا در برابر (مجازات) خدا یارى مى دهد اگر آنان را طرد کنم؟ آیا اندیشه نمى کنید؟» (هود/ 27- 30)
این است سخنان خردمندانه و حکیمانه نوح (ع) با قومش گرچه در آیات (42) دیگر این نوع گفتگوها ذکر شده که با مطالعه آنها بیشتر به منطق آن حضرت در گفتگوهایش مى توان پى برد، اما با ذکر همین مختصر مطالب نیز هم منطق آن جناب روشن مى شود و هم منطقى بودنش.

 

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 6 صفحه 253- 255 و 231- 242

سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد ‏10 ص 295- 297 و 370-376، جلد ‏16 ص 416- 417، جلد 19 ص 110، جلد 13 ص 48، جلد 17 ص 220-222، جلد 7 ص 338، جلد 15 ص 415، جلد 12 ص 45 - 44

رسول محلاتی- تاریخ انبیاء- صفحه 202-199

محمد محمدی اشتهاردی-قصه‏ هاى قرآن- صفحه 23-21

ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 4 ص 147، جلد 2 ص 500 و 58

عین الله ارشادی- سیمای الگویی پیامبران در قرآن کریم

حسین فعال عراقی-داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد