تحریف انجیل و آئین مسیح از نظر قرآن (اعتبار)
فارسی 6383 نمایش |انجیل
انجیل نام کتابی است که بر حضرت مسیح (ع) نازل شده است، ولی انجیلی که کلام خدا و کتاب حضرت عیسی (ع) بود، از میان رفته است. به اعتقاد خود مسیحیان انجیل های کنونی که به نام های متی، مرقس، لوقا و یوحنا است، بعد از حضرت عیسی (ع) تدوین شده است و حضرت عیسی (ع) کتاب آسمانی از خود به یادگار نگذاشته است. امام رضا (ع) در یک مناظره با جاثلیق به او فرمود: «چنان چه شما انجیل اصلی را پس از گم کردن یافته اید، پس چرا درباره انجیل های فعلی اختلاف نظر دارید؟ چرا در هر زمانی جلسه و اجتماعی تشکیل داده و در آن تغییری می دهید؟ پس گوش کن تا من تاریخچه انجیل را تعریف کنم: وقتی حضرت عیسی (ع) از میان رفت و انجیل مفقود شد، نصارا به نزد علما آمدند و گفتند: عیسی به قتل رسید، و انجیلش گم شده، چاره ای اندیشیده و تکلیف ما را روشن سازید. لوقا و مرقس جواب دادند: انجیل در سینه های ما است و ما هر چندی یک بار یک از آن را به شما می دهیم، لذا ناراحت نشوید. هر وقت نوشتیم برای شما تلاوت می کنیم. لوقا و مرقس و یوحنا و متی نشستند و این انجیل های فعلی را تدوین کردند، در حالی که این چهار نفر شاگردان پیشینیان بودند و شاگران بلافصل خود حضرت عیسی بودند.»
بنابراین طبق تصریح مورخان مسیحی و طبق گواهی صریح خود اناجیل و سایر کتاب ها و رساله های عهد جدید، هیچ یک از اناجیل موجود، کتاب آسمانی نیستند، بلکه بعد از حضرت مسیح نگاشته شده اند پس اصلا این کتاب ها کتاب حضرت عیسی (ع) نیستند تا بگوییم قسمتی تحریف شده است، بلکه اساسا ساخته و پرداخته ذهن بشری است و هیچ گونه اعتباری ندارند. علاوه بر این که مملو از خرافات و سخنان غیر عقلی و غیر منطقی نیز می باشند; مانند نسبت شراب خواری دادن به انبیای معصوم، کشتی گرفتن حضرت یعقوب با خدا و...
اعتبار کتاب مقدس
1- دیدگاه کلیسا:
سارو خاچیکی در صفحه 14 کتاب "کتاب مقدس را بهتر بشناسیم" می گوید: «به اعتقاد مسیحیت کلیسایی کتاب مقدس کتابی است مصون از خطا و کاملا قابل اعتماد، زیرا به وسیله روح القدس الهام شده است... البته بی خطایی فقط شامل نسخه های اصلی کتاب مقدس است... و ما هیچ یک از نسخه های کتاب مقدس را در اختیار نداریم.» دیگر این که همه مسیحیان همیشه و همه جا معتقد بوده و هستند که اناجیل کنونی زندگی نامه و سخنان حضرت عیسی است که متی و مرقس، لوقا و یوحنا آنها را نوشته اند. تا آنجا که تاریخ نشان می دهد مسیحیان هرگز برای حضرت عیسی (ع) به کتابی قائل نبوده اند و اناجیل را صرفا بیانگر زندگی و سخنان وی می دانسته اند. توماس میشل در این باب می گوید: «پس از نوشته شدن اناجیل یک سنت شفاهی وجود داشت عیسی به عقیده مسیحیان در حدود سال 30 وفات یافت و کسانی که از او پیروی کرده وی را شناخته، کارهایش را دیده و سخنانش را شنیده بودند خاطرات خویش از او را در حافظه نگه می داشتند هنگامی که مسیحیان نخستین برای عبادت گرد می آمدند آن خاطرات نقل می شد اندک اندک این منقولات شکل مشخصی یافت و بر حجم آنها افزوده شد.»
2- دیدگاه دانشمندان بی طرف:
دانشمندان کتاب مقدس را صرفا نوشته ای قدیمی می دانند که به دست انسان ها پدید آمده است و... دانشمندان بی طرف برای عهد عتیق، تورات 2500 سال قدمت قائلند و برای عهد جدید، اناجیل، تاریخی نزدیک به تاریخ سنتی کلیسا یعنی 1900 سال را معتقدند.»
3- دیدگاه مسلمانان:
مسلمانان از دیرباز معتقد بوده اند تورات و انجیل که خدا نازل کرده است دستخوش تحریف قرار گرفته است و مسائلی مانند بشارت حضرت محمد (ص) از آنها حذف شده است.
تحریف انجیل و آئین مسیح (ع) در قرآن
موضعگیری مسیحیان در برابر کتاب خود و قرآن نرمتر از موضعگیری یهود در برابر تورات و کتاب آسمانی ماست؛ ولی در عین حال هر دو گروه از نظر قرآن متهم هستند به ترک عمل به آنچه از جانب خدا بر آنان فرود آمده است. البته لحن قرآن در نکوهش دو گروه فرق دارد. قرآن مجید در ده ها آیه به نازل شدن تورات و انجیل (و نه اناجیل) تصریح می کند: «و أنزل التوراة و الإنجیل* من قبل هدی للناس و أنزل الفرقان إن الذین کفروا بآیات الله لهم عذاب شدید و الله عزیز ذو انتقام؛ این کتاب را به حق بر تو نازل کرد که تصدیق کننده کتابهای پیشین است و تورات و انجیل را پیش تر نازل کرد،که راهنمای مردم باشد، و فرقان (قرآن) را نازل کرد. همانا کسانی که آیات خدا را انکار کردند برای آنان عذابی سخت است و خدا مقتدر دادستان است.» (آل عمران/ 3- 4)
مسأله تحریف تورات و انجیل در قرآن آمده است. آیاتی که برای اثبات تحریف تورات و انجیل مورد استفاده است عبارتند از:.
1- خداوند در سوره بقره می فرماید: «أ فتطمعون أن یؤمنوا لکم و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون؛ آیا انتظار دارید شما را باور کنند با این که عده ای از آنان سخنان خدا را می شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می کردند، در حالی که علم و اطلاع داشتند؟» (بقره/ 75) خدای سبحان در این آیه می فرماید: «أ فتطمعون أن یؤمنوا لکم؟ و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله» یعنی آیا انتظار دارید که یهود بدین شما ایمان بیاورد، در حالی که یک عده از آنان بعد از شنیدن آیات خدا، و فهمیدنش، آن را تحریف کردند، و خلاصه کتمان حقایق، و تحریف کلام خدا رسم دیرینه این طائفه است، پس اگر نکول آنان را از گفته های خودشان می بینند، و می بینید که امروز سخنان دیروز خود را حاشا می کنند، خیلی تعجب نکنید.
2- خداوند باز در همین سوره می فرماید: «فویل للذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هاذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت أیدیهم و ویل لهم مما یکسبون؛ پس وای بر آنها که کتاب را با دست های خود می نویسند و سپس می گویند: این از جانب خداست، تا آن را به بهای ناچیزی بفروشند. وای بر آنها از دست نوشته هاشان و وای بر آنها از آنچه کسب می کنند.» (بقره/ 79) کلمه ویل، به معنای هلاکت و عذاب شدید، و نیز به معنای اندوه، و خواری و پستی است، و نیز هر چیزی را که آدمی سخت از آن حذر می کند، ویل می گویند، و کلمه (اشتراء) به معنای خریدن است. ضمیرهای جمع در این آیه، یا به بنی اسرائیل بر می گردد، و یا تنها به کسانی که تورات را تحریف کردند، برای هر دو وجهی است، ولی بنابر وجه اول، ویل متوجه عوام بی سوادشان نیز می شود.
3- خداوند در سوره آل عمران آیه 78 می فرماید: «و إن منهم لفریقا یلون ألسنتهم بالکتاب لتحسبوه من الکتاب و ما هو من الکتاب و یقولون هو من عند الله و ما هو من عند الله و یقولون علی الله الکذب و هم یعلمون؛ و همانا گروهی از آنها هستند که به هنگام تلاوت کتاب، زبان خود را چنان می پیچانند که گمان کنید [آنچه می خوانند] از کتاب خداست در حالی که آن از کتاب خدا نیست، و ادعا می کنند که آن از جانب خداست در حالی که از جانب خدا نیست، و بر خدا دروغ می بندند و خودشان هم می دانند.» اگر در آیه شریفه سه مرتبه کلمه "کتاب" تکرار شده، برای رفع و جلوگیری از اشتباه بوده، چون هر سه به یک معنا نبوده، منظور از کتاب اول همان سخنان بشری خود یهود است، که آن را به دست خود می نوشتند و به خدا نسبتش می دادند و مراد از کتاب دوم، کتابی است که خدای تعالی از راه وحی نازل کرده و مراد از سومی هم، همان است و تکرارش برای جلوگیری از اشتباه بوده و برای این بوده که اشاره کند به اینکه این کتاب بدان جهت که کتاب خدا است، مقامش بلندتر از آن است که مشتمل بر اینگونه افترائات باشد و این معنا را از خود لفظ کتاب استفاده می کنیم، چون این لفظ معنای وصفی را می دهد و صرف اسم نیست و معلوم است که تعلیق حکم بر وصف مشعر بر علیت است.
4- در سوره نساء آمده: «من الذین هادوا یحرفون الکلم عن مواضعه و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع و راعنا لیا بألسنتهم و طعنا فی الدین و لو أنهم قالوا سمعنا و أطعنا و اسمع و انظرنا لکان خیرا لهم و أقوم و لاکن لعنهم الله بکفرهم فلا یؤمنون إلا قلیلا؛ از یهود کسانی هستند که کلمات را از جاهای خود تغییر می دهند و از راه زبان بازی و برای طعنه زدن به دین می گویند: شنیدیم و نافرمانی کردیم، و بشنو که هرگز نشنوی، و [با تمسخر می گویند:] راعنا، حال آن که اگر می گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و سخن ما بشنو و به ما نظر کن، قطعا برای آنها بهتر و استوارتر بود، ولی خدا آنها را به سبب کفرشان لعنت کرده که جز اندکی ایمان نمی آورند.» (نساء/ 46)
کلمه: (من) در جمله (من الذین... ) بیانیه است، می خواهد جمله: «الذین أوتوا نصیبا من الکتاب؛ كسانى كه بهره اى از كتاب يافته اند.» (نساء/ 44) را که در آیه قبلی بود، و یا کلمه: (باعدائکم) را بیان کند، البته بسا باشد که گفته باشند جمله: "من الذین هادوا" بر سر هم خبری است برای مبتدایی که حذف شده، و جمله: "یحرفون الکلم" همان محذوف را توصیف می کند، و تقدیر آیه چنین است: "من الذین هادوا قوم یحرفون..." (یعنی بعضی از یهودیان قومی هستند که چنین و چنان می کنند). و گفتار خود را تایید کرده باشند، به این که حذف موصوف در کلام عرب شایع است. خدای تعالی این طایفه از یهود را اینطور توصیف نموده، که کلمات کتاب خدای را تحریف می کنند حال یا به این که جای آنها را تغییر می دهند، و پس و پیش می کنند، و یا آنکه بعضی از کلمات را به کلی می اندازند، و یا به این که کلماتی از خود به کتاب خدا اضافه می کنند، هم چنان که تورات موجود دچار چنین سرنوشتی شده، یعنی بسیاری از مطالبش آسمانی نیست، و یا به این است که آن چه از موسی و از سایر انبیا (ع) در تورات آمده تفسیرش کرده اند به غیر آن چه مقصود بوده، معنای حقیقی آن را رها کرده معنایی تاویلی برای آن کرده اند هم چنان که بشارتهایی که در تورات درباره آمدن رسول الله (ص) آمده بود و قبل از بعثت رسول خدا (ص) آن چه درباره عیسی (ع) به عنوان بشارت وجود داشت همه را تاویل کردند، و گفتند نه عیسایی (ع) آمده و نه محمدی (ص) و ما هم اکنون منتظر آمدنشان هستیم.
ممکن هم هست مراد از "تحریف کلمات از مواضعش" آن مطلبی باشد که بعد از این جمله آمده، که گفتند: "سمعنا و عصینا..."، در نتیجه این جملات عطف خواهد بود بر جمله "یحرفون..." و در این صورت مراد از "تحریف کلمات از مواضعش" این خواهد بود که کلمه ای را در غیر آنجایی که باید به کار رود استعمال کنند، مثلا وقتی کسانی می گویند: "سمعنا" که بخواهند اعلام اطاعت کنند، و در این صورت جا دارد دنبالش بگویند: "و اطعنا" نه این که بگویند: "سمعنا و عصینا"، و یا با این که نمی خواهند اعلام اطاعت کنند، به عنوان استهزا: "سمعنا" و همچنین وقتی به یک فردی گفته می شود، (اسمع- گوش بده) جا دارد دنبال آن اضافه کند: (اسمعک الله؛ خدا شنوایت کند) نه این که بگوید "اسمع غیر مسمع" یعنی بشنو که خدا شنوائیت ندهد، چون کلمه "راعنا" در لغت یهود معنای "اسمع غیر مسمع" را می دهد.
"لیا بألسنتهم و طعنا فی الدین" اصل (ل- ی- ی) به معنای تاب دادن و پیچاندن است، پس معنای جمله مورد بحث این می شود که یهودیان مورد بحث زبان خود را می پیچند، تا به این وسیله سخن باطل خود را به صورت حق جلوه داده، اهانتی که می خواهند بکنند به صورت ادب و احترام بکنند، چون مؤمنین رسم داشتند هرگاه می خواستند با رسول خدا (ص) سخن بگویند، همانطور که ما فارسی زبانان تکیه سخنمان در گفتگوی با مخاطب این است که می گوییم "اجازه بفرمایید" و منظورمان این است که مهلت بده من همه حرفهایم را بزنم، عرض می کردند: (راعنا) یعنی اجازه بده، ما مطلب خود را تا به آخر بگوییم، و این کلمه در زبان یهود معنای زشتی داشت، معنایی که لایق به ساحت مقدس رسول خدا (ص) نبود، به همین جهت فرصت را غنیمت شمردند، هر گاه می خواستند با آن جناب سخن بگویند به قصد مذمت و بی احترامی این کلمه را استعمال می کردند، و خدای تعالی در این آیه شریفه ایشان را مذمت کرد، و نخست به طور اجمال فرمود: "یحرفون الکلم عن مواضعه" و سپس آن را تفسیر کرد به این که: "و یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مسمع"، آن گاه مثل این که خواسته باشد این را نیز تفسیر کند، عطف کرد بر آن جمله: "و راعنا" را، آن گاه فرمود: این عمل ناپسند از یهودیان در حالی انجام می شود که زبان خود را تاب می دهند، و به دین خدا طعنه می زنند.
شریعت
5- شرایع آسمانی در هر عصر و زمانی تضمین کننده سعادت و نیکبختی مردمی است که برای آنان فرود آمده است. در این مورد بین شریعتی و شریعت دیگری تفاوتی نیست. از این جهت می بینیم خدا یهود را نکوهش می کند که آنان به جای داوری به حکم الهی به غیر آن داوری می کردند: «و لیحکم أهل الانجیل بما أنزل الله فیه و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون؛ و باید اهل انجیل مطابق آنچه خدا در آن نازل کرده حکم کنند و هر که مطابق آیات الهی حکم نکند، آنها قطعا از اطاعت خدا بیرون رفته اند.» (مائده/ 47) روی این اساس مسیحیان را نیز نکوهش می کند که از روی انجیل داوری نمی کنند و داوری به غیر این طریق مایه خروج از اطاعت خداست. خداوند می فرماید اهل انجیل باید حکم کنند به آنچه که خدا در انجیل نازل کرده و باید دانست همانطور که گفتیم خدای تعالی در انجیل تصدیق تورات و شرایع آن را نازل کرده مگر بعضی از چیزهایی را که چون نسخ شده انجیل نازل بر عیسی (ع) آنها را استثناء کرده، چون بعد از آنکه انجیل تورات را در شرایع و احکامش تصدیق کرد و بعضی از چیزها که در تورات حرام بود حلال کرد، قهرا عمل به سایر دستورات تورات یعنی عمل به غیر آنچه انجیل حلال کرده عمل به احکامی خواهد بود که خدا در انجیل نازل کرده و این خود روشن است و از همین جا استدلال بعضی از مفسرین به آیه مورد بحث بر اینکه "انجیل مشتمل بر احکامی مفصل است" روشن می شود، همانطور که تورات مشتمل بر احکامی دیگر است سخن درستی نیست و وجه ضعف و نادرستی آن روشن است. و اما اینکه فرمود: «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الفاسقون» این جمله تشدید و تاکید همان مطلبی است که از جمله: "و لیحکم..." استفاده می شد، و اگر خدای تعالی کلمه "یحکم" را سه نوبت تکرار کرد دو بار در امر یهود و یک بار در امر نصارا، به منظور همان تشدید و تاکید بود، چیزی که هست در این سه نوبت تکرار کردن، مختصر اختلافی هست، درباره کسانی که حکم نکنند به آنچه خدا نازل کرده یک بار تعبیر کرد به اینکه کافرند، "و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون"، و یک بار تعبیر کرد به اینکه ظالمند، "فأولئک هم الظالمون" و بار سوم تعبیر کرد به اینکه فاسقند، "فأولئک هم الفاسقون" در نتیجه هم کفر را علیه آنان تثبیت کرد و هم ظلم را و هم فسق را.
شاید وجه اینکه فسق را در موقع تعرض حال نصارا و کفر و ظلم را در آنجا که به یهود مربوط می شود ذکر کرده، این بوده که نصارا توحید را مبدل به تثلیث و سه خدایی کردند، و دین تورات را رها نموده بزرگ آنان پولس دین مسیح را دینی مستقل و جدای از دین موسی معرفی و قلمداد کرد، دینی که هیچ حکمی ندارد، زیرا احکامش با فدا کردن مسیح خود را برای بشر بر داشته شد، و در نتیجه این کجرویها و به صرف یک تاویل و توجیه که پولس کرده بود نصارا از دین توحید و شریعت آن خارج شد، پس از دین خدا و دین حق فاسق گشتند، چون فسق به معنای خارج شدن چیزی از جایگاه اصلیش است، نظیر خارج شدن مغز گردو از پوسته آن. پس معلوم شد چرا کلمه فسق را در باره نصارا به کار برد؟ و اما اینکه چرا کفر و ظلم را در حق یهود به کار بست؟ چه بسا علتش این باشد که یهود نسبت به دین موسی هیچ شبهه ای نداشتند و اگر احکام و معارف تورات را رد کردند عالما و عامدا رد کردند، و این خود کفر به آیات خدا و ظلم به آن است. و این آیات سه گانه که در آخر یکی آمده: «و من لم یحکم بما أنزل الله فأولئک هم الکافرون»، و دیگری آمده: «فأولئک هم الظالمون؛ آنان خود ستمگرانند.» (مائده/ 45)، و در سومی آمده: «فأولئک هم الفاسقون؛ آنان خود نافرمانند.» (مائده/ 47) آیات مطلقی است که اختصاص به قوم یهود و نصارا ندارد، بلکه شامل همه کسانی است که چنین کنند، هر چند که در مورد بحث منطبق با اهل کتاب می شود. از آنجا که احتمال تحریف در این دو کتاب (تورات و انجیل) وجود دارد، قرآن در آیه ای یادآور می شود که کتابی که بر پیامبر گرامی فرو فرستاده شده است، در حالی که تصدیق کننده کتابهای پیشینیان است،حالت نظارت بر آنها دارد: «و أنزلنا إلیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه؛ ما این کتاب (قرآن) را به راستی و حق بر تو نازل کردیم که مصدق و نگهبان کتاب های پیش از خود است.» (مائده/ 48)
منـابـع
محمدرضا زیبایى نژاد- درآمدى بر تاریخ و کلام مسیحیت- انتشارات اشراق
حسین توفیقى-آشنایى با ادیان بزرگ- صفحه 136
جعفر سبحانی- منشور جاوید- جلد 12 صفحه 414
سیدهادی خسرو شاهی- انجیل و مسیح- صفحه 8
ناصر مکارم شیرازی- تفسیر نمونه- جلد 2 ص 311 و جلد 23 ص 391
توماس میشل-کلام مسیحى- ترجمه حسین توفیقى- صفحه 43 و 44
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه المیزان- جلد 5 ص 555-557 و 569، جلد 4 ص 580 و 581، جلد 1 ص 322
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها