بسترها و زمینه های درونی و بیرونی (ظهور فرقه‌های اسلامی)

فارسی 4904 نمایش |

درآمد
اسلام به سان هر اندیشه و آیین در آغازین هنگامی که رخ نمود آیینی سهل و ساده و به دور از پیچیدگی و برهنه از پیرایه ها بود. همه کسانی که بدین آیین و اندیشه گرویده بودند انسانهایی پاک سرشت بودند که نه هنوز آز و آروزها در جانشان رخنه کرده و نه هنوز پرسش ها و دشواری های نظری فرارویشان قامت افراشته بود. آنان با متنی دینی رویاروی بودند که خود نزول آن را از سرچشمه وحیانی می دیدند و تفسیر این متن را از او که فرستاده آیین آسمانی بود می شنیدند. در چنین شرایطی، به ویژه پیش از آن که کام مسلمانان به پیروزیهای پی در پی در درون جزیره العرب و بر کرانه های شمالی و خاوری آن شیرین شود، طبیعی بود که همه دارای خواست و اراده ای مشترک و یک دل و یک زبان باشند و اختلاف و چنددستگی در میان آنان جایی نداشته باشد. اما دیری نپایید که آزها و آرزوها رخ نمود، پرسشها و چالشهای نوین برخاست، و در این میان کشور گشایی های پرشتاب، برخورد با دیگر تمدنها و فرهنگها و از همه مهمتر اهداف و انگیزه های پیدا و نهان سیاسی بر پیچیدگی اوضاع افزود و از رهگذر همه اینها و عواملی از این دست انشعابهای پی درپی رخ داد و دسته ها و مجموعه ها زاده شدند و هر کدام راهی در پیش گرفتند.
آهسته آهسته هر یک از آن مجموعه ها و دسته ها بنیادهای فکری ویژه خویش را یافتند و سامان دادند و بر انگاره ها و آموزه های خود دلیل آوردند و سامانه هایی بر اندیشه خود فراهم نهادند و از طرفدارانی، خواه در میان مردم و خواه در میان صاحبان کرسی های قدرت و سیاست، برخوردار شدند و بدین سان پدیداری هستی یافت که بعدها در گزارش مورخان و در منابع ملل و نحل «عقیده ها و فرقه ها» خوانده شد. این عقیده ها و فرقه ها هر کدام دورانی از زایش و پیرایش، گشایش و آلایش و افول و کاهش را پشت سر نهادند. گاه این عقیده و فرقه میداندار شد و گاه آن دیگری رقیبان را از صحنه راند، گاه این روه نماینده دین شد و گاه آن دیگری برداشت ویژه خویش را یگانه چهره دین قلمداد کرد، و این فراز و فرودها و به صحنه درآمدنها و از صحنه کنار زدنها تاریخ پیچیده ای را ساخت: تاریخ فرق اسلامی یا تاریخ آن اندیشه ها و انگاره ها که در محیط و بر بستر اسلام شکل گرفت و دوره ای کوتاه یا بلند از زندگی و دیگرگونی را پشت سر نهاد.

عوامل پیدایی و دیگرگونی فرقه ها
هرچند عوامل فراوان و پیچیده و اثرپذیر از همدیگر و اثرگذار در یکدیگر در پیدایی و دیگرگونی فرقه ها دخالت داشته اند، اما می توان این عوامل را در دو گروه عوامل و زمینه های سیاسی اجتماعی یا آنچه بدان عوامل «برون دینی» می گوییم و زمینه های فکری و کلامی یا آنچه نام «عوامل درون دینی» بر آن می نهیم جای داد. (بنگرید به: الملل و النحل، ج 1، ص 27، اسارت فی الفکرالفلسفی الاسلامی، ص 81، ضحی الاسلام، ج 3، ص 1 و پس از آن، و نیز بنگرید به ابوریان، تاریخ الفکرالفلسفی فی الاسلام، ص 119-128. )

الف) عوامل برون دینی
مقصود از عوامل و زمینة های برون دینی چیزهایی است که به طور مستقیم به اصل دین باز نمی گردد و بیشتر به تاثیراتی مربوط است که بیرون از آموزه های دینی، برجامعه دینداران اثر می گذارد، خواه در درون افراد جامعه ریشه داشته باشد و برای نمونه به تفاوت سرشت انسانها با یکدیگر باز گردد و خواه از عوامل سیاسی محض سرچشمه گرفته باشد و خواه نیز به وضع جغرافیایی و ژئوپلتیکی جوامع مربوط باشد. مهم آنکه این عوامل به طور مستقیم به چگونگی فهم دین و پدیدارهای دینی و متون دینی باز نگردد. هرچند نه در توان این نوشتار است که همه این عوال را برشمرد، اما می توان به برخی از نمونه های عمده آن توجه داد.

بسترها و اهداف سیاسی اجتماعی
چونان که وات در کتاب فلسفه و کلام اسلامی آورده است «علمای جامعه شناسی معرفت قایلند که همه آراء کلامی و فلسفی دارای زمینه ای سیاسی و اجتماعی اند» و نمونه هایی چون ظهور فرقه های بدعت گرای مونوفیزت (قائلان به طبیعت واحد برای مسیح) و نسطوری که کانونی برای گروههای ناراضی مسیحیان بومی سوریه و مصر نسبت به امپراطوری بیزانس بودند گواهی بر این نظریه اند. (فلسفه و کلام اسلامی، ص 20.) اگر در دوره اسلام بخواهیم از مساله بسترهای سیاسی و تجلی بخشیدن به خواستهای سیاسی در قالب نحله و نظریه کلامی نشان بجوییم این امر را می توان در بخشی از فرقه هایی که در آنها موالی یا غیر عربها به عنوان عناصر ناراضی از حاکمیت انحصاری و مطلق عرب حضور داشتند یا برخی از فرقه های دارای زادبوم ایرانی و یا شماری از حرکتهایی یافت که در آغاز در قالب جنبشی سیاسی ظهور کردند بعدها قالب و درونمایه کلامی به خود گرفتند. افزون بر این جنبه از بستر سیاسی که در تجلی بخشیدن به مخالفت و معارضه رخ می نماید جنبه دیگری از دخالت اهداف و زمینه های سیاسی، در شکل گیری فرقه ها و جنبشهای با ماهیت یا اهداف سیاسی به چشم می خورد. این جنبه از دخالت عوامل سیاسی آن اندازه پررنگ است که پیدایی برخی از فرقه های عمده را دست کم در آغازین دوران خود بدان بازگردانده اند، چونان که این سخن درباره خوارج، شیعه، مرجئه، معتزله و برخی از دیگر فرقه ها مطرح شده و درباره آنان چنین داوری شده است که در آغاز یک جنبش سیاسی، یا دارای انگیزه سیاسی بوده و بعدها رنگ و بوی دینی به خود گرفته اند. از این دو جنبه که بگذریم مساله نوع نگاه حکومت ها به اندیشه ها و اندیشه وران و پشت کردن قدرت های حاکم به یک اندیشه و روی کردن آنان به اندیشه ای دیگر در فراز و فرود فرقه ها تاثیر فراوان داشته است، تا جایی که نمی توان این گزاره را که مردم بر دین و آیین پادشاهان خویش هستند بکلی خطا پنداشت. دقت در فراز و فرودهای فرقه ها و توجه به نموهایی چون شکوه یا افول معتزله و برعکس افول و شکوه مسلک اشاعره در مقاطع متفاوتی از تاریخ عباسیان، یا تحولاتی که در سرزمنیهای مختلف برای شیعه روی داده ما را به بخشی از اثرگذاری حمایت دستگاه های حکومتی یا سلب این حمایت در طلوع و غروب اندیشه ها و ظهور و افول اندیشه وران راه خواهد نمود. گاه نیز حکمرانان با وادار کردن پیروان فرقه به کوچ از سرزمینی به سرزمین دیگر زمینه جابه جایی کانون قدرت یک فرقه ای یا حوزه نفوذ آن از یک سرزمین به سرزمین دیگر را فراهم می آورده اند.

مساله امامت و رهبری
هرچند از دیدگاه شیعیان که به نص نبوی در مورد جانشینی پیامبر (ص) عقیده دارند، مساله امامت و رهبری مساله ای با ماهیت دینی است، اما در گزارش عمومی منابع فرقه شناختی مساله جانشینی پیامبر (ص) مهمترین مساله سیاسی است که پس از رحلت آن حضرت رخ نموده و سبب نخستین افتراق در میان امت شده است. اهمیت این مساله آن اندازه است که برخی چون اشعری آن را نخستین اختلاف فرقه ساز در تاریخ امت دانسته و برخی چون شهرستانی نیز تصریح کرده اند که در اسلام بر سر هیچ مساله ای بدین اندازه شمشیر بر کشیده نشده است. صرفنظر از نزاعی کلامی که در این مساله و بر سر درستی یا نادرستی ادعاهای هر یک از طرفهای متعدد نزاع وجود دارد، آنچه در مورد آن به نوعی وحدت نظر نیز می توان دست یافت این حقیقت است که مساله «جانشینی» و «رهبری» یکی از مباحث نزاع سیاسی در این خصوص بوده اند. این امر هم در مورد جدایی شیعه و اهل سنت از همدیگر صادق است، هم در بخشی از نزاع خوارج رخ می نماید، هم در درون جامعه شیعه و در انشعابهای مستمری که در طول تاریخ در آن رخ داده نمونه هایی فراوان دارد و شماری از فرقه های مهم شیعه، در مساله جانشینی امام خود راه خویش را از همدیگر جدا کرده اند.

پیوند با دیگر ملت ها و تاثیر اندیشه های غیر اسلامی
با توسعه فتوحات، بسیاری از ملتها به آیین اسلام درآمدند و بسیاری از سرزمین ها در حوزه حاکمیت حکومت مرکزی مسلمانان که دست کم از دوره اموی می توان آن را حکومت تازیان نامید قرار گرفت. روشن است که در این سرزمین ها مردم پیش از فتح مسلمانان و پیش از درآمدن به اسلام پیرو آیینهای مختلف دیگری چون آیین زرتشتی، مسیحی، یهودی، صابئی، برهمایی، دهری و جز آن بودند و شماری از همین مردم انگاه که اوضاع تثبیت شد به اندیشه های دیرین خویش بازگشتند، اما این بار برای آنکه از اتهام کفر و زندقه مصون مانند آن انگاره های دیرین را به جامعه اسلام درآوردند و اسلامی خواندند، چونان که گاه زیرکانه وسوسه های خود را فراروی دین جدید قرار دادند. هرچند گاه انتساب عقیده ها به اثرپذیری از ادیان دیگری چون مسیحیت و یهود به ویژه این آیین اخیر، ابزاری در دست صاحبان کتب ملل و نحل شده است تا از رهگذر آن فرقه های مخالف خود را در هم کوبند، اما آنچه فارغ از این استفاده ابزاری از تاثیر عوامل برون دینی و ادیان پیش از اسلام می توان گفت این است که به هر روی این دین در خلأ شکل نگرفته و توسعه نیافته و در هر جا که ظهور کرده یا بدان راه یافته پیش از ظهور و راهیابی اش آیینی دیگر وجود داشته و این آیین نمی توانسته است بر باور مردمان کاملا بی تاثیر باشد. افزون بر این، گاه علاوه بر این تاثیر طبیعی و رسوبات پیشین، مسلمانان خود نیز به سراغ اندیشه های دیگر سرزمین ها رفتند و یا از رهگذر ترجمه پذیرای اندیشه های جدید شدند و یا به عنوان مقدمه رویارویی با اندیشه های فلسفی غیراسلامی ناگزیر آن فلسفه ها را فرا گرفتند و ناخواسته برخی از آن اندیشه های فلسفی با تفسیر آنان از دین درآمیخت و گاه در قالب آموزه های فرقه ها رخ نمود. گرچه که درباره پیدایش علم کلام و متاثر بودن آن از عوامل برون دینی یا بازگرداندن آن به یک جوشش درون دینی اختلاف نظر وجود دارد و در یک سوی برخی چون کرادی فو علم کلام را پدیده ای درونزا دانسته و کسانی چون عمر فروخ نیز از او طرفداری کرده اند و در سویی دیگر بیشتر صاحبنظران از دخالت همه پدیده های درون دینی و برون دینی در پیدایش یا تحول علم کلام سخن به میان آورده اند، درباره دخالت عوامل برون دینی و تاثیر ادیان و مکاتب آسمانی و بشری دیگر در پیدایش یا دیگرگونی فرقه های کلامی در نزد مسلمانان اختلاف نظری وجود ندارد و آنچه هست اختلاف بر سر مصداقها یا اندازه این اثرگذاری است. (بنگرید به: آلوسی، دراسات فی الفکر الفلسفی الاسلامی، ص 81- 90) شماری از عمده ترین این اندیشه ها عبارتند از:

الف) اندیشه های عرب پیش از اسلام
این اندیشه ها از دو جنبه در تاریخ قرن نخستین قابل بررسی اند: یکی آنکه بخشی از اندیشه ها و اندیشه وران عرب توانسته باشند در مجموعه اندیشه اسلامی و اندیشوران مسلمان سهمی از آن خود کنند. دیگری آنکه برخی از شبه های عرب معاصر اسلام در اذهان رخنه کرده و زمینه را بر بروز شبه های پسین به ویژه درباره خداوند و تصویری که آنان از خدای بزرگ داشتند و او را چون دیگر بتان می پنداشتند گشوده باشد. (در این باره بنگرید به: فرغل، عوامل و اهداف نشأه علم الکلام، ص 147- 158.)

ب) آیین یهود
این واقعیت انکار ناپذیر است که یهودیان در جامعه معاصر اسلام حضوری موثر داشتند و از روزگار پیش از اسلام در میان عرب می زیستند و پس از آن نیز به حیات خود ادامه دادند. یهودیان خواه آنها که در شبه جزیره بودند و خواه آنان که بیرون از شبه جزیره می زیستند، خواه آنان که به ظاهر اسلام آوردند و خواه آنان که بر آیین یهود ماندند توانستند سرچشمه برخی شبهه ها و پاره ای از انگاره ها شوند یا دست کم در وضعیتی قرار گیرند که چنین چیزی به آنان نسبت داده شود. برای نمونه عقایدی چون مخلوق بودن قرآن را از طریق جهم بن صفوان به یهودیان نسبت داده و گفته اند: جهم این عقیده را از ابان بن سمعان و او آن را از طالوت گرفته و این طالوت خواهرزاده اعصم یهودی یا لبید بن اعصم است که به مخلوق بودن تورات عقیده داشت، یا گفته اند: پدر بشر مریسی که از معتقدان به خلق قرآن است یک یهودی بود. عقیده به تشبیه در مورد خداوند را نیز به سرچشمه یهودی بازگردانده و گروههای معتقد به تشبیه را تحت تاثیر این دین دانسته اند.

ج) آیین مسیحیت
هم در منابع فرقه شناختی کهن از پیوندهایی میان مسلمانان یا فرقه هایی از مسلمانان با برخی از اندیشمندان مسیحی سخن به میان آمده و هم در مطالعات معاصر مساله تاثیرات مسیحی بر اندیشه مسلمانان و در ضمن آن بر پیدایش یا تحول فرقه ها مورد توجه قرار گرفته است. چنان که فخری می نویسد: «تاثیر عناصر مسیحی ظاهرا در اوایل عصر اموی در دمشق نافذ بوده است، زیرا گمان می رود که در آنجا میان متکلمان مسلمان و متالهان مسیحی مراوده بسیاری وجود داشته است و شاهد آن هم رساله بازمانده ای است که خلاصه ای از بحث درباره اختیار و متفرعات آن را میان یک مسیحی و یک اعرابی گزارش می کند. این رساله به تئودور ابوقره (متوفی 205/820) اسقف حران و شاگرد قدیس یوحنای دمشقی (متوفی حدود 130/748) منسوب است که آخرین متاله بزرگ کلیسای شرقی است. مولفان متاخر نیز گزارشهایی را مبنی بر مباحثه میان معبد، متفکری که موضوع بحث از اختیار کلا با او آغاز شد، و یک مسیحی عراقی به نام سوسن ثبت کرده اند». (بنگرید به: سیر فلسفه در جهان اسلام، ص 60).
طرفداران نظریه تاثیر عناصر مسیحی در اندیشه اسلامی به طور عام و ظهور این تاثیر در اندیشه های فرق به طور خاص، مسائلی چون قدم و حدوث صفات خداوند، آزادی اراده انسان، پایان پذیر بودن عذاب اخروی، اندیشه مرگ ظاهری نزد غالیان همانند با همین انگاره در مورد مسیح، اندیشه حب الهی نزد صوفیان و حتی حلول و تشبیه را نمونه هایی از اثرگذاری یاد شده دانسته اند.

د) اندیشه های یونان
چنان که بسیاری از نویسندگان آثار فلسفه اسلامی و تاریخ این فلسفه بدان گراییده اند و آن گونه که در مطالعات خاورشناسانی چون بکر، مایرهور، اولیری، والزر، دی بور و برخی از نویسندگان عرب چون عمر فروخ، اسماعیل مظهر، نشار، احمد امین، خلیل جر و دیگران و نیز کسانی که درباره نهضت ترجمه نوشته اند یادآوری شده، اندیشه های یونان در تفکر مسلمانان اثرگذار بوده است، تا جایی که می توان گفت «کمتر کسی در این باره مخالفتی دارد». آن گونه که اولیری و دیگران یادآور شده اند، اندیشه های یونان از رهگذر نسطوریان، یعاقبه، مکتب جندی شاپور، مکتب حران و یهودیان و البته در پرتو جنبش ترجمه و مترجمانی که همه یا بیشتر آنان مسیحی مذهب بودند به جهان اسلام راه یافت. اندیشه یونان هر چند در شکل الحادی خود در جهان اسلام رخ ننمود، اما دست کم در بروز گرایشهای فلسفی متفاوت از گرایش ارسطویی و افلاطونی گرفته تا گرایش های نو افلاطونی، فیثاغورثی و سرانجام کلام عقلی مسلمانان خود را نشان داد. (بنگرید به: آلوسی، دراسات فی الفکر الفلسفی الاسلامی، ص 106)، هرچند بخشی از این اثرگذاری به تاریخ فلسفه اسلامی مربوط می شود، اما وجود برخی از این گرایشها نزد بعضی فرقه ها چنان که خواهید خواند گواهی بر این اثرگذاری در پیدایش و تحول فرقه های اسلامی است.

ه) اندیشه های ایرانی و هندی
تسامحی که حکومت اموی و تا حدی نیز حکومت عباسی در برخورد با آیین زرتشتی بدان اعتبار که ملحق به اهل کتاب هستند نشان دادند، زمینه را برای بقای مذهب و اندیشه ایرانی فراهم ساخت و این مذهب افزون بر آنکه توانست در شکل گیری برخی جنبش های سیاسی چون طوایفی از شعوبیه، خرمیه و جز آن اثر بگذارد و خود جریانی را شکل دهد که در دوره عباسی عمدتا از آن با نام زنادقه یاد می شد، در اندیشه فرقه های اسلامی نیز چهره نشان داد و رسوباتی از خود برجای گذاشت، چونان که برای نمونه، گاه غالیان را دارای پیوندی با اندیشه های محبوس دانسته اند یا از این سخن به میان آورده اند که کسانی چون مقاتل بن سلیمان که نماینده مجسمه بودند عقاید خود را از دیصانیه، مرقونیه و مزدکیه گرفتند. یکی از جلوه های تاثیر اندیشه یونانی در فرقه های اسلامی نیز رویکرد گنوسی موجود در عقاید برخی از فرقه ها چون اسماعیلیه است. نمونه هایی از تاثیر براهمه در فرقه های اسلامی را هم در عقاید غالیان درباره تناسخ و در نقش آنان در برانگیختن بحث درباره راههای شناخت و نیز مباحث مربوط به نبوت سراغ گرفته اند.
ادامه دارد...
(در قسمت بعدی (دوم) به دو مورد دیگر از عوامل بیرونی چون: عامل انسانی، عوامل اقتصادی و عوامل درون دینی ظهور فرقه گرایی در میان مسلمین پرداخته می شود.)

منـابـع

حسین صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- تهران- 1380

حسین مدرسی طباطبایی- مکتب در فرایند تکامل- نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین- مترجم هاشم ایزدپناه- چاپ دوم، 1375

ویلفرد مادلونگ- فرقه های اسلامی، مترجم: ابوالقاسم سری، تهران: اساطیر 1377

عبدالرحمن بدوی- تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام- مترجم حسین صابری- مشهد- بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی- 1374

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد